رابرت هریس در رمان «مجمع سری»، توطئههای پشت پرده قدرت را در بالاترین رده کلیسای کاتولیک رم در خلال داستانی جذاب بازگو میکند. پاپ در داستان درگذشته است و کاردینالهایی از گوشه و کنار جهان دور هم جمع شدهاند تا برای او جانشین مشخص کنند. رمان طی هفتاد و دو ساعت داخل مرزهای محصور و نفس گیر اتاقهای پشتی واتیکان اتفاق میافتد.
در مقدمه رمان آمده است:در مجمع سری قهرمان، کاردینال لوملی، سرپرست مجمع کاردینالها و مسئول ریاست بر مجمع سری است. در میان نامزدهای مقام پاپی، تدسکوی سنتگرا، ترمبلی جاهطلب اهل آمریکای شمالی و آدیمی آفریقایی با عقایدی سختگیرانه در باب زنان و ازدواجهای نامرسوم حضور دارند. واتیکانشناسان بیشک بهخوبی میدانند که هریک از این شخصیتها تا چه اندازه شبیه به کدام کاردینالهای واقعی هستند و حتی کسانی که بهطور سرسری اخبار واتیکان را دنبال میکنند نیز لابد قادرند خطوط محوی از حداقل نیمدوجین شخصیتهای مشهور را تشخیص بدهند. و در این جمع، ناگهان کاردینال دیگری از راه میرسد که کسی از او چیزی نشنیده است؛ وینسنت بنیتز، کاردینالی «In Pectore» (در قلب) یعنی به شکل محرمانه توسط پاپ منصوب شده تا هویتش محفوظ بماند. به این ترتیب، صحنه آماده نبرد نهایی میشود.
میگوید علت اینکه هریس در باب قدرت اینچنین خوب مینویسد این است که از قضای روزگار مردمان قدرتمند بسیاری را میشناسد؛ بلر، مندلسون و دیگری کسانی که خود را ابرانسان میدانند. اما در نهایت، مردمان قدرتمند نیز مردمانیاند مستعد همان فریب، توهم و دورویی که در من و شما نیز هست؛ البته با این تفاوت که کسی مشتاق نیست از فریبها و توهمات و دوروییهای رقتانگیز ما بخواند. هریس مردمانی معیوب را بر صحنهای بزرگ و البسه فاخر مینهد و ایشان را به قوای تشدیدشده سخنوری مجهز میکند و اینک حاصل را بنگرید! آثاری که ممکن بود ملودرامها و حکایتهایی جزئی باشند اینک آثار پرفروشی هستند حائز اهمیت سیاسی، اخلاقی و اجتماعی. قاعده مرسوم بُرد همین است. تمام آنهایی که سعی کردهاند در این شیوه بکوشند به نیکی میدانند که مهارتهای هریس تا چه اندازه شگرفاند.
او که کار خود را در حرفه خبرنگاری سیاسی آغاز کرده بهندرت در بهکارگیری دانش تخصصیاش در حرفه بعدی خود، قصهنویسی، تردید کرده است: دانشی در باب بهدستآوردن، به کار بستن و آثار فاسدکننده و ناگزیر قدرت. در شبح (2007) سازوکار قدرت را در سیاست معاصر بریتانیا کاوید. در ایمپریوم (2006)، لاستروم (2009) و دیکتاتور (2015) همین کار را در باب روم باستان انجام داد. و اینک کار مشابهی را درباره واتیکان کرده است.
بخشی از متن: «رأس یک ربع به شش، سراسقف بازنشسته کییف، وادیم یاتسنکو، را ویلچرنشین از دامنه تپه به بالا هل میدادند. اومالی یک تیک خیلی بزرگ روی کاغذهای روی تختهشاسیاش زد و اعلام کرد که همه صد و هفده کاردینال حالا در امنوامان جمع شدهاند.
لوملی، آسوده و منقلب، سر به زیر انداخت و چشمانش را بست. هفت مقام مسئول مجمع سری بلافاصله پشت سرش تکرار کردند. گفت: «پدر آسمانی! سازنده آسمان و زمین! ما را انتخاب کردی که مردم تو باشیم. یاریمان کن که در هرچه میکنیم موجب فخر تو باشیم. این مجمع سری را برکت ده و به سمت خرد هدایت فرما. ما بندگان خود را به هم نزدیک کن و یاریمان ده که با عشق و لذت یکدیگر را دریابیم. پدر! ستایش میکنیم نام تو را، اینک و برای ابد. آمین.»
«آمین.»
بهسمت کازا سانتا مارتا برگشت. حالا که محافظ پنجرهها قفل شده بود حتی یک شعاع نور هم از طبقات بالایی بیرون نمیرفت. در آن تاریکی شبیه به پناهگاه جنگی شده بود. فقط در ورودی بود که روشن بود. پشت شیشههای ضخیم ضدگلوله، کشیشها و نیروهای امنیتی در سکوت و زیر نور زردگونه آنجا مثل موجودات توی آکواریوم جابهجا میشدند.»
سال 2003 او به دوران باستان توجه کرد و رمان مشهور «پمپئی» را نوشت. این رمان سال 2006 با «قدرت مطلقه» ادامه پیدا کرد که درباره خطیب مشهور روم «سیسرو» بود. قسمت دوم این سه گانه با عنوان «سرشماری» اکتبر 2009 منتشر شد.
رمان «روح» یا «روح نگار» سال 2007 نوشته شد که توسط رومن پولانسکی بر پرده سینما راه یافت. جدیدترین اثر او با عنوان «فهرست ترس» نیز سال 2011 به بازار آمد.
هریس علاوه بر این یک مجموعه داستان کوتاه و پنج عنوان اثر غیرداستانی نیز در کارنامه اش دارد.
نظر شما