کتابهایی که در حوزه روانشناسی مثبتاندیشی منتشر میشود، بیشتر ترجمه است این در حالی است که گفته میشود، ما در فرهنگ دینی خود منابع لازم برای این کار را داریم، آیا به این دلیل نیست که شاید در برخی مواقع فرهنگ اسلامی ما با رویکرد شادی در تضاد است!
خیر! ما در حدیثی از حضرت علی (ع) داریم که «إعمل لدنياك كأنك تعيش أبداً، واعمل لآخرتك كأنك تموت غداً» نسبت به دنیا به گونهای عمل کنید، گویی همیشه در دنیا زندگی میکنید و نسبت به آخرت به گونهای زندگی کنید، گویی که فردا از دنیا میروید. بنابراین تعادل در نگاه اسلامی از اهمیت بالایی برخوردار است. ضمن اینکه این حزنی که در فرهنگ اسلامی وجود دارد، با حزن ناشی از افسردگی کاملاً متفاوت است. حضرت علی (ع) میگوید افسردگی باعث نابودی فرد است و موجب میشود، بیماریهای مختلف به سوی فرد بیاید چراکه افسردگی و غم و اندوه باعث شکست و فروپاشی انسان میشود. پیامبر نیز میگوید اگر به خاطر امید نبود، هیچ مادری به فرزندش شیر نمیداد و هیچ کشاورزی کار کشاورزی نمیکرد.
به نظر میآید که در منابع دینی ما مفاهیم مرتبط به مباحث ارتباطات فردی و خودشناسی بیشتر استخراج شده، اما در بحث ارتباطات بین فردی کاری نشده است. به همین دلیل نیست که منابع غربی روانشناسی در این حوزه جایگزین شده است؟
اگر کسی اشراف به منابع غربی داشته باشد، در آنجا سیر و سیاحت و زندگی کرده باشد و از سوی دیگر به منابع غربی مسلط و پیش آن استادها آموزش دیده و در آن فضا تنفس کرده باشد و از سویی دیگر با منابع اسلامی آشنا و هر دو فضا را تجربه کرده باشد میتواند منصفانه این نظر را بدهد که در فرهنگ شیعی و اسلامی ما حرفهای زیادی برای گفتن داریم اما در این زمینهها کار زیادی نکردهایم. یکی از دلایل آن خودباختگی است که ادوارد سعید در استعمار نو درباره آن صحبت میکند و میگوید آن قدر فضای نژادپرستانه در ادبیات، هنر و ... خودش را نشان داده که حتی کسانی که به استقلال میرسند، هویت خودشان را در گرو تایید کسانی میبینند که تا دیروز برای آنان مبارزه میکردند.
اما دلیل دیگر نبود، پل محکم میان دو دنیای غرب و شرق است نه صرفا به معنای جغرافیایی آن است همان که میرفندرسکی میگوید: هر کسی چیزی همی گوید زتیره رای خویش/ تا گمان آید که او قسطای بن لوقاستی. اما اینکه چقدر آن مطلب از استحکام برخوردار است مهم است. افراد بیشتر با عاریتها از این طرف و آن طرف سخن میگویند. این در حالی است که متاسفانه نه این طرفیها از آن طرف خبر دارند و نه آن طرفیها از این طرفی خبر دارند و بین این دو هیچ پلی برقرار نیست. بنابراین گفتوگوی عمیقی صورت نگرفته و بیشتر ترجمههایی است که در این حوزه انجام گرفته و تجربه زیستی اتفاق نیفتاده است.
اگر بخواهم دقیقتر سخن بگویم، فهم به معنای هایدگری صورت نگرفته و بنابراین ممکن است دانستن وجود داشته باشد اما فهمیدن رخ نداده است. این باعث میشود بسیاری از تخالفها به وجود بیاید. اگر اشراف روی فضای فرهنگی درونی وجود داشته باشد و شما با متون دینی و روایات، احادیث، حکمت، شعرایی چون مولانا، حافظ، سعدی و ... آشنایی داشته باشید و از سوی دیگر آن طرف را هم بشناسید متوجه میشوید که میتوانید بین هر دو طرف پلهایی را برقرار کنید. در کنار این پلها میتوان مباحث بین فردی و ... را از درون موضوعات دینی استخراج کرد.
دنیل گلمن در هوش هیجانی این موضوع را مطرح میکند، که این هوش یکی از مهمترین مولفههای موفقیت است و حداقل چهار مولفه را در این حوزه بیان میکند. برخی تحقیقات نشان میدهند، چهار درصد از موفقیت به آی کیو و بقیه آن به EQ بر میگردد. واگنر و اسپنسر هم درباره سازمانها در این زمینه کار کردند.
در حوزه دینی حضرت زهرا(ص) بیان میکند، که بندگان واقعی خداوند از چهرههای آنها امید و خوشرویی میبارد. حضرت رضا(ع) نیز میگوید سکوت دربی از دربهای حکمت است آن گونه که مولانا میگوید: «خامشی بحرست و گفتن همچو جو/ بحر میجوید ترا جو را مجو/ از اشارتهای دریا سر متاب/ ختم کن والله اعلم بالصواب» بنابراین درونمایههای این موضوعات در فرهنگ ما بسیار عمیق مطرح شده است. مولانا روی موضوع شناخت و آگاهی صحبت کرده است. حضرت امیر هم فرمودند: «ما من حرکه الا و انت محتاج فیها الی معرفه» هیچ حرکتی نیست جز اینکه قبل از آن نیاز به آگاهی داشته باشیم.
دکتر فاطمی، شما تجربه زیسته در آمریکا را دارید، کتابهایی که در حوزه ترجمه در حوزه روانشناسی در آمریکا وجود دارند گاهی کتابهای کاربردی نیستند، اما اینجا در ایران به شدت مورد استقبال قرار میگیرند به طور مثال کتاب بیشعوری اساسا به آن میزانی که در ایران مورد توجه قرار گرفت در خارج از کشور مطرح نبود! انتخابها در ترجمه آثار روانشناسی بر چه مبنا صورت میگیرد؟
گاهی انگیزه ترجمه فقط سوددهی است و اینکه فروش چقدر است و در این میان دقتی به محتوا نمیشود. در برخی موارد برخی از مفاهیم با یک تقلیلگرایی مطرح شوند و یک بازاری را پیدا میکنند. باید نظارت به معنای علمی وجود داشته باشد و فقط جنبه بازاری و کاسب محور وجود نداشته باشد. در فضایی که نشر جدی گرفته میشود باید امکان نشر کتابهای مختلف وجود داشته باشد. ولی این رقابتها باید دقیق باشد که مخاطب بتواند سره را از ناسره تشخیص بدهد. روزگار ما روزگار خلط مفاهیم است.
در آمریکای شمالی دهها کتاب وجود دارد که در زمینههای مختلف روانشناسی منتشر میشود. ولی در کنار آن نیز کتابهایی منتشر میشود که از لحاظ متقن بودن و استحکام و صلابت معنایی فضای دیگری را دارد. این حرف به این معنا نیست که کسی باید جلوی کتابی را بگیرد. چون آدمها میتوانند از طرق مختلف معنا را بگیرند. شما عطار را نگاه میکنید وقتی از شبلی حرف میزند که دو تا بچه سر یک گردو دعوا میکنند گردو را میشکند میگویند سر چه دعوا میکنید داخلش پوچ است و هیچ چیز نیست.
ما باید وسعت نظر و سعه صدر را داشته باشیم که درباره مخاطبهای مختلف فضای مناسب گسترش فرهنگی را ایجاد کنیم. از سوی دیگر کارهای قوی باید آن قدر زیاد باشد که خود مخاطب بتواند کار بهتر را تشخیص بدهد.
ببینید، هر چه فهم و آگاهی عمومی بالاتر و بیشتر شود دزدگیری آنها بهتر انجام میشود. ضربالمثل لاتین هست که کیرکگارد آن را بیان میکند و میگوید همیشه یک احمق، احمق دیگری را پیدا میکند که آن احمق از آن احمق تعریف میکند و اینگونه سیر احمقی گسترش پیدا میکند. اگر آگاهی، فراست، بیداری، تعمق، رشد پیدا کند، خواه و ناخواه انسانها نمیتوانند درباره هر چیزی آنها را گول بزنند و باعث تحمیق آنها بشوند. در قرآن هم بیان میشود چیزی را که نسبت به آن آگاهی ندارید از آن پیروی نکنید. ««ولا تَقْفُ ما لَیسَ لک به علم اِنَّ السَّمْعَ والْبَصَرَ والفُؤاد کُلُّ اولئکَ کانَ عَنْهُ مَسْئُولا» وقتی تحلیل آبکی و صوری درباره ثروتمند شدن و پول درآوردن و موفقیت بیان میشود و اینکه به طور مثال یک کاری را انجام دهید که تا سریعا پولدار شوید اینها زمانی میتواند خریدار شود که شما آگاهی نداشته باشید.
هر چقدر ورزیدگی را تجربه کرده باشید نقادی و عمق و ژرفا را تجربه کرده باشید میتوانید بیشتر مقابل آسیبها در سطوح مختلف ایستادگی کنید. این آسیبها میتواند شامل این باشد که یک شبه پولدار شوید! یک شبه زبان یاد بگیرید! نیم ساعت علم مدیریت یاد بگیرید! شعور مخاطب باید افزایش پیدا میکند! ما در فرهنگ خودمان درونمایههای عمیقی در این باره داریم که میتوانیم در مقابل فضاهای سطحی و کلیشهای بیاستیم. گروههای زبده و برخوردار از فرهنگی و فراست و دانایی اگر بتوانند در تکثیر و ترجمه کتابهای خوب نقش داشته باشند خود آن میتواند نقش بسیار مهمی داشته باشد.
توسعه آگاهی، توسعه عقلانیت، توسعه عاطفی و توسعه معنوی میتواند بستر مناسبی را برای پرورش تفکر فعال، خلاق، پویا و تفکر نقاد فراهم کند.
نظرات