شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۰:۰۶
موضوعات مشترک نویسندگان را باید در مراکز علمی سامان بدهیم

رحیم محمدی، مدرس جامعه‌شناسی می‌گوید: اگر یک نویسنده دانشگاهی یک کتاب ارزشمند بنویسد اما همکاران و هم‌رشته‌های آن در آن موضوع علاقه‌مندی نداشته باشند آن اثر با بی‌مهری مواجه می‌شود پس ما در دانشگاه‌ها و جامعه علمی باید بکوشیم به موضوعات موردعلاقه مشترک نویسندگان در پارادایم‌های فکری و گفت‌وگوهای علمی سامان بدهیم و از درون آن‌ها مفاهیم جدیدی بیافرینیم.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- رحیم محمدی، مدرس رشته جامعه‌شناسی و مدیر حلقه مطالعاتی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است و چند سالی است که به صورت تخصصی جلسات نقد و بررسی کتاب در حوزه جامعه‌شناسی را در قالب همایش جامعه‌شناسان ایرانی و جامعه ایرانی برگزار می‌کند. با وی درباره نقد کتاب در حوزه علوم انسانی گفت‌وگویی داشته‌ایم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید:

معیارهای نقد کتاب در حوزه علوم انسانی چیست؟

در حوزه علوم انسانی و به صورت کلی انسانیت دو نوع کلی نقد داریم؛ نقد روشنفکرانه که اخلاقی است و در همین حوزه است که معمولاً از منتقد خواسته می‌شود، نقد منصفانه از اثر ارایه کند اما چون بنیاد نقد در حوزه روشنفکری، نقد اخلاقی است خیلی هم نمی‌توان انتظار نقد منصفانه از منتقد را داشت. چون کسی که نقد اخلاقی می‌کند نمی‌تواند منصفانه نقد کند.

نوع دوم نقد آکادمیک است که تخصصی و فنی است و در حوزه دانشگاه و آکادمیک روی یک اثر دانشگاهی صورت می‌گیرد. نقد آکادمیک بر کتاب دانشگاهی پردازش می‌شود و خود بر دو نوع نقد درون‌ماندگار و نقد استعلالی است. نقد درون‌ماندگار نوعی از نقد است که به آن نقد همدلانه گفته می‌شود و به صاحب اثر کمک می‌کند تا کتاب ارتقا و بهبود یابد و نویسنده از طریق آن بتواند مفاهیم خود را بشناسد و پردازش کند. اما در نقد درون‌ماندگار نویسنده و منتقد در داخل یک حوزه نظری فکر می‌کند و حرف می‌زند. به طور مثال اگر کتابی از حوزه تضاد اجتماعی به تحلیل انقلاب سال 1357 بپردازد منتقد هم از حوزه تضاد اجتماعی به نقد اثر می‌پردازد.

در نقد درون‌ماندگار نویسنده و منتقد در پوزیسیون نظری و فکری هستند، نویسنده تضادگر است و منتقد هم تضادگرایانه اثر را خوانده و نقص‌ها، کوتاهی‌ها و معایب آن را آشکار می‌کند. همچنین اگر نویسنده از موضع وفاق اجتماعی و نظم‌گرایانه اثر را نوشته منتقد نیز از موضع وفاق اجتماعی به نقد آن می‌پردازد پس در اینجا منتقد و نویسنده در یک مسیر مشترک با هم همگام می‌شوند و منتقد از راهی عبور می‌کند که نویسنده از آن عبور کرده است. ولی وقتی نویسنده از آن راه عبور کرده ممکن است خیلی چیزها را ندیده باشد که منتقد آن چیزها را به یاد نویسنده می‌آورد و کوتاهی‌ها و نقص‌ها را یادآور می‌شود اما نقص تراگذرنده و استعلایی نیز نوعی از نقد است که در آن منتقد و نویسنده در دو موضع فکری و نظری متفاوت عمل می‌کند.

مثلا اگر اثری در حوزه تضاد اجتماعی نوشته شده و به تحلیل انقلاب پرداخته منتقد نیز از موضع نظم اجتماعی به نقد اثر می‌پردازد و از بیرون و از موضع نظری متفاوت به آن نگاه می‌کند و نواقص آشکار و پنهان آن را مشخص می‌کند. اگر کتاب یا نوشته‌ای از موضع دولت‌گرایی به تحلیل جامعه ایران پرداخته باشد منتقد از موضع آنارشیستی به نقد آن اثر می‌پردازد و در اینجاست که منتقد دو کار می‌کند نخست مشکلات خاص آن اثر را آشکار می‌کند و دیگر آنکه مشکلات آن موضوع را نمایان می‌کند پس معیارهای نقد کتاب در حوزه علوم انسانی بر مبنای مسایلی که مطرح کردم مشخص می‌شود.
 
ارزیابی‌تان از وضعیت نقد کتاب در حوزه علوم به لحاظ کمی و کیفی چگونه است؟

برای وارد شدن به این مبحث، باید به بحث اهمیت و ارزش علمی کتاب‌هایی که در حوزه علوم انسانی در ایران نوشته می‌شود و نیز اهمیت و ارزش نقدهایی که به این کتاب‌ها نوشته شده بپردازند. متاسفانه بسیاری از کتاب‌هایی که در حوزه علوم انسانی به ویژه در جامعه‌شناسی، تاریخ ایران، سیاست، اقتصاد و ... نوشته شده ارزش علمی و فکری و نظری چندانی ندارد و یک نقد و بررسی خوب روی یک اثر خوب اتفاق نمی‌افتد البته اثر و نقد یک رابطه مستقیم با هم دارد و اگر اثر مهم و با ارزش باشد می‌تواند یک نقد مهم و باارزش را به دنبال داشته باشد بنابراین بخشی از مشکلات نقد کتاب در ایران به خود کتاب‌ها مربوط می‌شود چون کتاب‌ها قابل خواندن نیست اگر چه اساتید دانشگاهی آن را نوشته باشند.

من اکنون آثار زیادی از استادان دانشگاهی را در ذهن دارم که تنها ابزاری برای مشهور شدن نویسنده و یا ارتقای علمی آن‌هاست. از سوی دیگر برخی از آثار با اینکه مهم است و نویسندگان آنها هم کوشش لازم را کرده‌اند اما مورد غفلت واقع شدند و به طور مثال ما امروز کتاب‌های زیادی در ایران را مشاهده می‌کنیم که بازار آشفته‌ای ذیل آن به‌وجود آمده و ترو خشک به یک آتش سوختند و یک کم اعتمادی به نویسندگان ایرانی در بین دانشجویان و همکاران پدید آمده است و کسانی که کارهای ارزشمند دارند آثارشان مورد توجه قرار نمی‌گیرد. باید آثار مهم و ارزشمند به تدریج شناخته شود و اهمیت‌شان روشن شود و آثار بی‌ارزش پس زده شود و به فراموشی سپرده شود و امیدوارم این روند اتفاق بیفتد تا آثار بی‌ارزش از دایره حذف شود و آثار مهم و با اهمیت شناخته، خوانده و نقد شود. پس این مشکل در علوم انسانی و جامعه‌شناسی وجود دارد که بسیاری از آثار ارزشمند شناخته شده و مورد اقبال نیست.
 
آیا به اعتقاد شما ناقد لازم است که اعلم از نویسنده باشد؟

ناقد لزوما نباید اعلم از نویسنده باشد اما منتقد باید صلاحیت نقد داشته باشد پس ما باید روی صلاحیت علمی پژوهشی و فکری منتقد بحث کنیم ممکن است منتقد نسبت به نویسنده اعلم نباشد اما در آن حوزه مورد بحث کتاب یا مقاله یا پژوهشی آفریده باشد و صلاحیت نقد را داشته باشد. پس من مایلم در شایستگی و صلاحیت منتقد حرف بزنم نه اعلم بودن آن. در بحث نقد کتاب هم ما تنها باید به این موضوع توجه داشته باشیم که منتقد کتاب و مقاله در موضوع مورد بحث داشته باشد تا صلاحیت نقد آن اثر را داشته باشد.
 
چه باید کرد تا نقد کتاب در علوم انسانی به حوزه عمومی بیاید؟

اگر منظور این است که نقد کتاب دانشگاهی به حوزه عمومی بیاید به نظر من لازم نیست. چون این حوزه روشنفکری است و شامل رسانه و کتاب‌خوانان علاقه‌مند می‌شود و بیشتر این نوشته‌ها کمک می‌کند عرصه عمل و کنش تصریح و روشن شود و لازم نیست نقد کتاب‌های دانشگاهی علوم انسانی و جامعه‌شناسی به حوزه عمومی بیاید البته اگر هم آمد اشکالی دارد البته جایگاه نقد این کتاب‌ها در آکادمی است. البته برخی نوشته‌ها به دلیل شأن روشنفکرانه و حوزه عمومی که دارند به صورت طبیعی به حوزه عمومی می‌آیند و گاهی هم به کتاب‌های دانشگاهی صدمه می‌زنند و به همان میزان که یک کتاب دانشگاه ممکن است ارزش علمی نداشته باشد و ارتقا بگیرد و مشهور شود در کنار آن می‌تواند توسط افکار عمومی، حوزه عمومی و با بازی‌های خاص مواجه شود. به‌هرحال اینکه ما بکوشیم هرکتابی در علوم انسانی به حوزه عمومی بیاید ضرورتی ندارد.
 
یکی از مشکلات این عرصه شکل نگرفتن گفت و گوی نخبگانی در حوزه علوم انسانی و عدم مطالعه آثار یکدیگر است، علت چیست؟

هر دو مشکلی که شما بیان کردید درست است. همین که نویسندگان کتاب‌ها و دانشگاهیان با هم کمتر گفت‌وگو می‌کنند و سخن هم را می‌شنوند مشکل جامعه علمی ماست. البته این به مشکل فرهنگ دانشگاهی ما نیز برمی‌گردد که یکی از علت‌های آن این است که نویسندگان کتاب‌ها با هم گفت‌وگو نمی‌کنند چراکه معتقدند گاهی کتاب‌ها از دید همکاران نویسنده آثار مهم نیست و گاهی هم اگر کتاب مهم باشد همکاران نویسنده در آن عرصه و فضا علاقه‌ای ندارند بنابراین باید به این موضوع توجه کنیم که یک مقدار خوب رویت و علاقه‌مندی موضوعاتی که نویسندگان در آن می‌نویسند زیاد شود و در یک موضوع زمانی که نویسندگان زیاد باشند می‌توانند با یکدیگر گفت‌وگو کنند.

اگر یک نویسنده دانشگاهی یک کتاب ارزشمند بنویسد اما همکاران و هم‌رشته‌های آن در آن موضوع علاقه‌مندی نداشته باشند آن اثر با بی‌مهری مواجه می‌شود پس ما در دانشگاه‌ها و جامعه علمی باید بکوشیم به موضوعات موردعلاقه مشترک نویسندگان در پارادایم‌های فکری و گفت‌وگوهای علمی سامان بدهیم و از درون آن‌ها مفاهیم جدیدی بیافرینیم. گفت‌وگو وقتی شکل می‌گیرد که نویسنده‌ها و هم‌رشته‌ها آثار یکدیگر را بخوانند البته در سال‌های اخیر این مشکل به ویژه طی یک دهه اخیر کمتر شده و امیدوارم که گشایش‌های بیشتری هم صورت بگیرد.
 
امروز در جلسات نقد و بررسی کتاب شکافی میان آکادمی و خارج از آن در موسساتی مانند پرسش احساس می‌شود گویی جلسات خارج از آکادمی پررونق‌تر است، چرا؟

با این قضاوت موافقم ما در این حوزه چند مشکل داریم. در درون دانشگاه نقد، گفت‌وگو و نقد کتاب کمتر اتفاق افتاده است چون کسانی که شایستگی ورود به دانشگاه داشتند بیرون از دانشگاه هستند به دلیل اینکه اخراج شده‌اند و یا تفاوت ایدئولوژیک با دانشگاه داشته‌اند استخدام نشدند در حالی که انسان‌ها بسیار شایسته‌ای هستند و کتاب‌های خوبی هم داشتند. اما این سوال مطرح می‌شود که چرا دانشگاه این افراد را به درون خود راه نمی‌دهد اینجا باید گفت که ایدئولوژی خود را به دانشگاه تحمیل کرده است در حالی که دانشگاه باید بر مبنای صلاحیت و نقد علمی شکل بگیرد و شایستگی‌های علمی و پژوهشی، فکری و کنشگری علمی در این فضا باشد. متاسفانه این مشکل را داریم که بسیاری از انسان‌هایی که صلاحیت علمی و پژوهشی دارند در بیرون دانشگاه هستند و درعوض کسانی که صلاحیت علمی کمتری دارند در یک مسابقه علمی آزاد نمی‌تواند وارد آکادمیک شوند به دانشگاه آمدند و کتاب‌های درسی را نوشتند که سطح دانشگاه را پایین آورده و به آن صدمه زده‌اند. در درون دانشگاه نیز دو مشکل داریم نخست اینکه دولت سعی می‌کند از طریق وزارتخانه سیاست‌های خود را به دانشگاه تحمیل کند چون اعتبارات و استخدام‌ها با دولت است و دانشگاه به نوعی کارمند دولت شده دولت سیاست‌هایش را به دانشگاه تحمیل کرده است.

آیین‌نامه ارتقای اساتید از دو بخش تشکیل شده که نخست مواد ایدئولوژیست که دانشجو و استاد باید ویژگی‌هایی داشته باشند و دوم ویژگی‌های علمی است که یک استاد دانشگاهی باید آن را دارا باشد این آئین‌نامه از هر دو بعد فاجعه است و به نابودی دانشگاه انجامیده و به رشد دانشگاه کمکی نکرده و هرچه زودتر آن را تعطیل کنند بهتر است ما افراد با صلاحیت علمی داریم که نوشته‌های ارزشمندی دارند اما فرم‌های ارتقا را پر نکرده‌اند در حالی که از این سو افرادی هستند که می‌خواهند از طریق کارمندی ارتقا بگیرند حقوق و مزایا شهرت و منزلت دانشگاهی داشته باشند و از این مسیر با مقالات و کتاب‌های کم‌ارزش این راه را طی می‌کنند و در مقابل کسانی که صلاحیت علمی بالایی دارند کتاب‌هایشان را به این مسیر نمی‌سپارند عده‌ای هم که بیرون دانشگاه قرار دارند و اصلا جذب آکادمی نشده‌اند در موسسات پاراآکادمی گرد هم آمده‌اند. بنابراین آئین‌نامه‌های ارتقای اساتید باید تعطیل شود چون به ویرانی علم و دانشگاه انجامیده و استاد دانشگاه اگر به یک ایدئولوژی موفق وفادار باشد و شعارهای بلندی هم بدهد این فرد صاحب ارتقا امکانات و تسهیلات و ... می‌شود و این نشان از ایدئولوژیک شدن دانشگاه است و در این شرایط گفت‌وگوی آزاد، تولید کتاب و رشد دانشگاه صورت نمی‌گیرد. از سوی دیگر همان طور که گفته شد افرادی که در موسسات پاراآکادمیک گرد هم آمده‌اند این مراکز را به دانشگاه ترجیح می‌دهند چون مشکل ایدئولوژی شدن و بوروکراسی دانشگاه‌ها را ندارد.
 
شما برگزارکننده نشست‌های نقد و بررسی کتاب جامعه‌شناسان ایرانی هستید. در این نشست‌ها که در آکادمی برگزار می‌شود اغلب دیده می‌شود که مخاطبان تکراری و ثابت هستند گویا نشست‌ها اشباع شده است. علت چیست؟

من نمی‌گویم که این کارگروه‌ها و نقدهای کتاب بدون ایراد است اما در عین حال فواید و نکته‌های مثبت بسیاری دارد مخاطبان تکراری در جلسات تخصصی جامعه‌شناسی اتفاقا از نگاه من ویژگی مثبتی است چرا که در این جلسات تعدادی از جامعه‌شناسان علاقه‌مند به این حوزه جمع می‌شوند اما ما در این حوزه مشکل دیگری داریم که نویسندگان کار ارزشمندی تولید نکرده‌اند. اما توقع دارند که آثارشان وقتی نقد می‌شود فقط از آنها تعریف و تمجید شود در حالی که نقد آکادمی که نقدی ماندگار و استعلالی است تعریف و تمجید را برنمی‌تابد. همیشه این فشار از بیرون بر ما وجود داشته است البته ما در حد توان سعی کردیم که در شورای علمی کتاب‌هایی را انتخاب کنیم که اهمیت علمی لازم برای نقد را داشته باشد. مشکل دیگر فشارهایی است که از سوی خبرنگاران و عرصه عمومی به این جلسات وارد می‌شود. رسانه‌ها در جریانات تخصصی نقد کتاب طالب مطالبی هستند که زبان تخصصی نقد نداشته باشد. در حالی که این جلسات نقد آکادمیک است و زبان تخصصی دارد و تنها به درد رسانه‌هایی می‌خورد که به صورت تخصصی در این حوزه کار می‌کنند.

در این باره بخوانید:
 
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط