روزنامه گاردین به مناسبت چاپ آخرین کتاب خاطرات ایمی تن، نویسنده آمریکایی چینیتبار گفتوگویی با وی انجام داده است که بیشتر به تفاوت نویسندگی رمان و غیر رمان پرداخته است.
آخرین کتاب ایمی تن با عنوان «گذشته از کجا شروع میشود» به تازگی توسط انتشارات «فورث ایستیت» منتشر شده است که نویسنده در این کتاب خاطرات دوران کودکیاش را تعریف میکند. روزنامه گاردین به همین مناسبت گفتوگویی با این نویسنده چینیتبار انجام داده که منتخبی از آن را در زیر میخوانیم:
- یک کتاب خاطرات از شما در سال 2004 میلادی منتشر شد. چه چیزی باعث شد تصمیم بگیرید دوباره یک کتاب خاطرات دیگر بنویسید؟
این تصمیم زیاد هوشیارانه و از روی آگاهی نبود. میان رمانها گیر کرده بودم و نیاز داشتم کتابی متفاوت بنویسم. با ویراستارم تماس گرفتم. میخواستم کتابی بنویسم که با حال و هوای رمانها فاصله داشته باشد. نوشتن خاطراتم را همیشه دوست داشتم و در حقیقت باید بگویم که نوشتن همیشه شادیبخش است ولی ای کاش این خاطرات هیچ وقت چاپ نمیشد.
- از جوابی که دادید برداشت میشود که به نظر شما نوشتن خاطرات و داستان تفاوت دارد. آیا اینطور است؟
خاطرات همیشه جلا نخورده هستند. همیشه برای نوشتن خاطرات باید از کلمات صیقل خورده استفاده کرد تا برای بقیه نیز جذاب و شیرین باشد. بارها نوشتههای کتاب خاطراتم را بازنگری میکردم که جملات خوب نوشته شوند. در داستان شما باید حواستان به موضوع و حوادث قصه باشد، اما در نوشتن خاطرات انتخاب خود جمله یا کلمه خیلی مهمتر است. وقتی موضوع درباره نوشتن شرح حال زندگی خودمان باشد، زیاد مهم نیست حوادث و توالی آنها را رعایت کنیم چون خیلی برای آدمهای دیگر مهم نیست چه اتفاقی در زندگی شخصی افراد دیگر افتاده است.
- وقتی به رختخواب میروید ترجیح میدهید چه کتابهایی بخوانید؟
من همیشه بین کالیفرنیا و نیویورک در سفر هستم و همانطور که میدانید این دو شهر دارای اقلیم متفاوتی هستند. کتابهایی که در نیویورک میخوانم با کتابهای روزهای گرم کالیفرنیا تفاوت دارد. در کل مجموعه شعرهای امیلی دیکینسون، «یک کتاب کوچک در مزرعه» نوشته رابرت هاس و کتابی مثل «فقط بچهها» نوشته پتی اسمیت را خیلی دوست دارم. «عشق سالهای وبا» از گارسیا مارکز و «کانادا» نوشته ریچارد فورد همیشه همراهم هستند. «تسلیم روح» هیلاری مانتل را نیز خیلی دوست دارم و بین سفرهایم همیشه میخوانم. یادم میآید مجموعه شعر دیکینسون را خوانده بودم و یک چاپ جدیدش را نیز خواندم و دوباره از خواندن شعرهایش لذت بردم. این مجموعه را یادم می آید سه بار خریدم و همیشه یک جایی میگذاشتم و همیشه نیز دنبالش میگشتم.
- یعنی چی خواندن کتاب در نیویورک و کالیفرنیا تفاوت دارد؟ کمی درباره این توضیح دهید.
وقتی روی یک داستان کار میکنم و به عبارتی هر زمان که مینویسم خیلی دوست ندارم داستان بخوانم. وقتی داستان نویسنده دیگری را میخوانم، نمیتوانم روی داستان خودم متمرکز شوم. مجبورم برای نزدیک شدن به زمان حال یک سری کتابهای مستند بخوانم و چون به پرندهها علاقه دارم همیشه کتابهایی درباره آنها میخوانم.
- آخرین کتابی که از خواندن آن لذت بردید کدام است؟
از خواندن کتاب «فرشته تاریخ» نوشته ربیه علامالدین نویسنده لبنانی ساکن آمریکا خیلی لذت بردم. این کتاب درباره مرگ، کمک و فراموشی چیزهای دردناک است. نمیتوانم بفهمم که چرا این مرد مشهور نشده است. از موقعی که اولین رمان علامالدین با عنوان «کمکآموزشیها» 20 سال پیش منتشر شد همیشه کارهای این نویسنده را دنبال میکنم.
- به نظر شما بهترین نویسنده داستانی یا مستند زنده حال حاضر کیست؟
در بین داستاننویسها بیشتر به لوئیس ادریچ علاقه دارم ولی خب ریچارد فورد هم خیلی رمان نویس عالی است. مونولوگهای فورد در بین رماننویسها تقریباً یگانه است. لیدیا دیویس نیز بین پنج نویسنده محبوب من قرار دارد. در مورد مستندنویسها برنارد هنریچ را تحسین میکنم که خیلی خوب درباره پرندهها مطلب مینویسد. دبورا تانن نیز در مورد زبانشناسی عالی مینویسد.
- فکر میکنید مخاطبان داستانهای شما از دیدن چه کتابی در قفسه کتابخانه شخصیتان شگفتزده شوند؟
همیشه یک دوجین کتاب برای من فرستاده میشود و چیدن آنها داخل قفسهها خیلی تفاوتی ندارد. چون عادت دارم کتابی که هدیه میگیرم را دور نمیاندازم و به خاطر همین شاید خیلی کتابهای موجود در قفسههای خانه زیاد با سلیقه من جور درنیاید. خب همیشه از هر نوع و ژانری در خانه ما کتاب پیدا میشود. وقتی با نویسندههای دیگر مهمانی میگیریم مطمئنم، درباره من فکرهای ناجوری میکنند. پس وقتی خواستید خانه من بیایید، از دیدن کتابی درباره سگهای پشمالو زیاد تعجب نکنید.
نظر شما