آرش آذرپناه نویسنده و پژوهشگر معتقد است: اگر پژوهشگر امنیت روانی داشته باشد میتواند کارهای زیادی بکند اما اسپانسرمالی که امنیت روانی برای پژوهشگر میآورد، معمولا وجود ندارد.
مختصری درباره کتاب پژوهشی خود توضیح دهید.
این کتاب «تمثیل در داستانهای فارسی» نام دارد و به بررسی تمثیل در داستانهای کوتاه از شروع دوران داستان کوتاه که از هدایت است تا قبل از دهه هفتاد میپردازد. در بسیاری از داستانهای نویسندگان خوبی مانند گلستان، گلشیری و هدایت تمثیل وجود دارد که در این کتاب به آنها پرداخته شده است. این کتاب در دو بخش تالیف شده است. بخش اول بخش دانشگاهی کتاب است که به مضامینی چون تعریف تمثیل، تعریف داستان کوتاه، فرق بین تمثیل و نماد و... میپردازد. این بخش بیشتر مورد استفاده قشر دانشگاهی،دانشجویان و اساتید قرار میگیرد. در بخش دوم که مخاطب عامتری نسبت به بخش اول دارد، به تحلیل داستانهای تمثیلی پرداختهام که این بخش میتواند مورد استفاده قشر کتابخوان، نویسندگان و افراد عادی اجتماع قرار بگیرد.
چه شد که به فکر تالیف این کتاب افتادید؟ منابع مطالعاتیتان برای چنین پژوهشی چه بود ؟
پایه و اساس این کتاب، پایاننامه دکتری من بود. اما در نهایت تفاوت زیادی با آن دارد. فهرست منابعی که مطالعه کردم، در انتهای کتاب وجود دارد. در این بین مطالب و داستانهای بسیاری است که چون تمثیل در آنها وجود نداشته در انتهای فهرست نیاوردهام. در مجموع 100 مجموعه داستان فارسی را بررسی کردم. از هدایت تا سال 1370 تمام مجموعه داستان و تک داستانهای منتشر شده را خواندم. از داستانهای ساعدی و چوبک و ... تا نویسندگان ناشناخته که بیشترشان در دهه 40 و 50 درآمده و کمتر کسی به آنها دسترسی دارد. به جز اینها، کتابهای تخصصی هم در این زمینه مطالعه کردم. کتابهای زیادی به بررسی تمثیل در داستانهای کوتاه پرداختهاند؛ «داستانهای تمثیلی» از دکتر پارسا نسب و «داستانهای رمزی» از تقی پورنامداریان و همچنین کتابی از دکتر اکبر شامیان به بررسی تمثیل پرداختهاند اما تمام این کتابها مربوط به ادبیات کهن هستند و کتاب من اولین پژوهشی است که به بررسی تمثیل در داستانهای کوتاه معاصر میپردازد. بقیه آثار به تمثیل در ادبیات کهن و کلاسیک ایرانی پرداختهاند.
با توجه به حجم انبوه مجموعه داستانهایی که برای تحقیق و پژوهش خود مطالعه کردهاید، وضعیت داستان کوتاه معاصر را چگونه میبینید؟
در دهه هشتاد یک دوره افول در داستان کوتاه پیش آمد که در دهه نود تا حدی ترمیم شد. اما این افول تاثیر خود رابه جا گذاشت و سطح سلیقه نسل حاضر را تقلیل داد. مجموعه داستانهای خوبی هم چاپ و منتشر میشود مانند «سایه تاریک کاجها» از غلامرضا رضایی اما به دلیل حجم داستانهای بد و تفاوت سلیقهای که پرورده نسل دهه هشتاد هستند،دیده نمیشوند. من در کارگاه داستاننویسی خودم با برخی از این استعدادها و داستانهای خوب برخورد داشتهام. استعدادهای درخشانی در این کارگاه وجود دارند که مطمئنا کتابهای خوبی تقدیم بازار کتاب خواهندکرد.
با حساب مجموعهداستانها و منابع مفصلی که برای مطالعه داشتهاید، حاصلش میبایست کتابخانه پرباری شده باشد، اینطور نیست؟
حین پژوهشی که انجام دادم به نسخههایی دست پیدا کردم که کمتر از آنها در بازار پیدا میشود و تلاش کردم تا هر مجموعهداستان و رمان چاپشده از زمان هدایت را تا دهه هفتاد پیدا کنم و بخوانم. حدودا بین چهار تا پنج هزار جلد کتاب در کتابخانهام دارم. بین سه تا چهار سال خواندن این آثار جمعآوری شده، طول کشید و یک سال و نیم هم وقت صرف نوشتن یادداشتهایم کردم که جمعا پنج سال شد.
بر هیچ کس پوشیده نیست که ادبیات ما از کمبود نقد حرفهای و منتقد نه به معنای فعلی آن که هر نویسندهای کار نقد را هم به عهده گرفته؛ رنج میبرد. دلیل فقدان نقد حرفهای و پیامدهای آن چیست؟
مشکل اساسی ما پا نگرفتن فرهنگنقد است که خودش ناشی از دو مساله است؛ یکی اینکه جامعه آکادمیک ما از جامعه روشنفکری مان جداست. در یک سمت استادان دانشگاه وجود دارند و در سمت دیگر نویسندگان و روشنفکران. داستان نویسان بخش آکادمیک را قبول ندارند و استادان دانشگاه نویسندگان بیرون دانشگاه را. از طرفی استادان دانشگاه عمدتا در زمینه داستان کم سوادند ولی در دانشگاهها را بسته اند که نیروی جوانی که در این زمینه کار کرده وارد نشود و برای همین این هژمونی ادبیات کلاسیک و نگاه سنتی به داستان در دانشگاهها حفظ شده است. کمتر استادی در زمینه داستان معاصر کار اساسی کرده. با این حال کارهایی شده است که قابل توجهند و جایشان خالی بوده است. از جمله کتاب دکتر قهرمان شیری و دکتر حسين پاینده. با این حال همین کتاب ها هم به نظر من انتقادهای اساسی بهشان وارد است و به رغم اهمیت شان گاهی اشتباههای فاحشی دارند. مثلا کتاب دکتر پاینده در فصل ششم از جلد دوم برای داستان مدرن داستانهایی را آورده که نمیتوان آنها را برای آن فصل نمونهوار دانست. یا مثلا داستان تولد اسماعیل فصیح را که اساسا سمبولیستی است در داستانهای ناتورالیستی دسته بندی کرده که مطلقا خطا به حساب میآید.
متاسفانه فضای دانشگاه برای ورود علاقمندان به ادبیات معاصر بسته است و استادان همچنان با آموختههای سنتی به آموزش ادبیات معاصر مشغولند.
مساله دوم این است که فرهنگ انتقادپذیری در جامعه ما وجود ندارد و این به طور جدی باعث بایکوت برخی آثار جدی می شود. فرهنگ نقد در فضای باز رشد میکند که ما فاقد آن هستیم
چه کار داستانی در دست نوشتن یا انتشار دارید؟
مجموعه داستانی به نام «بیخ گوش» دارم که بهزودی از نشر نیماژ منتشر میشود. این مجموعه فعلا در مرحله اخذ مجوز به سر میبرد. رمانی هم دارم که سالهاست منتظر صدور مجوز آن هستم و اگر این بار هم مجوز نگیرد، تصمیم دارم دست به دامن نشرهای افغانستان یا جاهای دیگری بشوم.
آیا باز هم قصد انجام کار پژوهشی دارید و اگر جوابتان مثبت است قرار است این بار چه مسالهای را مورد تحقیق و بررسی قرار بدهید؟
بله قصدش را دارم و موضوع آن را هم انتخاب کردهام. اما باید بازخورد اقتصادی کتاب را هم در نظر بگیرم. باید منتظر شوم تا ببینم این کتاب با چه میزان استقبالی در بازار کتاب مواجه میشود و با توجه به بازار متزلزل کتاب باید شرایط قابل دفاعی برای انتشار وجود داشته باشد. مسالهای که این بین وجود دارد این است که پژوهشگر تا زمانی که مشغول پژوهش است نگران سرمایه چاپ کتاب است و بعد هم نگران فروش کتاب. اگر پژوهشگر امنیت روانی داشته باشد میتواند کارهای زیادی بکند اما اسپانسرمالی که امنیت روانی برای پژوهشگر میآورد، معمولا وجود ندارد.
نظرات