جمشید کیانفر، مصصح نسخههای تاریخی دوره قاجار، معتقد است که مضفرالدینشاه، فرمان صدور مشروطیت را امضاء کرد تا سرو صداها را بخواباند. و این در حالی است که او اصلا نمیدانست که مشروطه چیست. کما این که دامن فرزندش، محمدعلی شاه قاجار را گرفت و از سلطنت خلع شد. با کیانفر به مناسبت سالگرد مرگ مظفرالدینشاه قاجار گفتوگویی داشتهایم. هر چند که روایتهای متفاوتی درباره تاریخ مرگ او وجود دارد؛ در منابع متفاوت دوازدهم، شانزدهم و هجدهم دی ماه آمده است. در حالی که کیانفر اثبات میکند که تاریخ دقیق، 24 دیماه است.
ابتدا کمی درباره حکومت مظفرالدین شاه قاجار توضیح دهید؟
معمولا هر حادثه مهمی در این مملکت، زمانی رخ داده که آدم ضعیفی در راس امور قرار داشته است. وقتی انقراض سلسلهها را بررسی میکنید، متوجه میشوید که ضعیفترین فرد آن سلسله در راس حکومت بوده است. این نکته در مورد هخامنشیان، پارتیان یا صفویه هم صدق میکند. سلسله صفویه هم در دورهای که شاهسلطان حسین در راس قدرت بود و سیاست غلط و کارکرد غلطی داشت؛ و مشتی یاوهگو و منفعتطلب دور و بر شاه را گرفته بودند و ظلم بیداد میکرد، منقرض شد. مظفرالدینشاه قاجار هم شخصیت ضعیفی داشت و شاید تنها کسی بود که طول مدت ولیعهدیاش بیش از سه برابر سلطنتش بود. ولیعهدی او 40 سال طول کشید و او 40 سال منتظر ماند تا به حکومت برسد، در حالی که خودش هم نمیدانست در دوره حکومتش چه میخواهد بکند و اصلا چرا میخواهد سلطنت کند.
این نکته که شاید در مورد همه پادشاهانی که حکومت به صورت موروثی به آنها میرسد، صدق کند!
بله!... ولی هیچ کس به اندازه او ولیعهدی نکرده است. نقل کردهاند که مظفرالدین شاه به اتابک اعظم گفته: «اتابک ما چه بکنیم! ما که همهاش ولیعهدی کردهایم، سلطنت که نکردهایم.» در مجموع او شخصیت ضعیفی داشت. حتی نمیتوانیم بگوییم که سلیمالنفس بود. در تبریز هم افراد رند و ناجوری دورهاش کرده بودند، زمانی هم که به سلطنت میرسد آنها را با خودش به تهران میآورد که به گروه تبریزیها معروف میشوند. جمعی که سالها منتظر الاف و الوفی بودند و با دهن باز و شکم سیری ناپدیرمنتظر بودند و مظفرالدینشاه تقریبا تمام مشاغل مهم را از دست کسانی که بود، میگیرد و به تبریزیها میدهد که آنها هم آگاه به امور نبودند و در تبریز هم که بودند، منصب یا مقام مهمی نداشتند و اصولا کاری نکرده بودند.
مظفرالدین شاه قاجار
پس چطور در دوره مظفرالدین شاه اتفاقهای مهمی نظیر صدور فرمان تشکیل عدالتخانه یا امضا فرمان مشروطیت میافتد؟
مرگ ناصرالدینشاه یک خلاء به وجود آورد و یکی از پیامدهایش وضعیت ناامن جامعه بود، به همین دلیل مردم عدالتخانه میخواستند. همین نکته نشاندهنده این است که در جامعه عدالتی وجود ندارد. حرکتهایی که خواستار تشکیل عدالتخانه هستند، منجر به جریان مشروطه میشود.
در منابع مختلف آمده که وضعیت اقتصادی در دوره مظفرالدین شاه به ورشکستگی رسید.
او عاشق سفر رفتن بود و فکر میکرد حال که به سلطنت رسیده همچون پدرش سفرهایی به اروپا داشته، او هم باید برود. چون پولی در بساط نبود برای هر سفر هم قرضهای بزرگی برای کشور به وجود میآورد. در سفر اول؛ بیست و سه میلیون روبل، و همین طور برای سفر دومش؛ 10 میلیون روبل از روسیه قرض گرفت. و برای سفر سوم 290 هزار لیره استرلینگ از بانک شاهی قرض کرد. مهمترین محل در آمد دولت یعنی گمرکات را وثیقه وامها قرارد داده بودند. سفرهایی که غیر از هزینه هیچ چیز برای مردم ایران نداشت. سفرهای او و قرضهایش از عالم، فقط برای مردم ایران فقر، گرسنگی، نکبت و بدبختی به جای گذارد. اگر به فکر مصالح مردم بود، هیچ یک از این سفرها را انجام نمیداد. او نخستوزیرهاش را به این دلیل عوض میکرد که قول دهند تا هزینه سفرهایش را از جایی تامین کنند. مظفرالدینشاه کودکی بیش نبود. رشدی نکرده بود. این درحالی است که در شرق سنتی رواج داشت که ولیعهد را در منطقهای دیگر و دور از پایتخت میبردند تا در آن منطقه، برای حکومت تمرین کند. او 40 سال در منطقه زرخیز آذربایجان بود؛ اما هیچ چیز یاد نگرفت و هیچ کاری نکرد. اطرافیانش هم همه دزد بودند. نمونه بارز آن دامادش؛ عبدالمجید میرزاعین الدوله(1)بود.
این در حالی است که مربیان خوبی هم داشته؛ چهار سالش بود که «میرزا رضا قلی خان هدایت» برای آموزش او به تبریز میرود. کسی که از مهمترین تاریخنویسان دوره قاجار و مدتی رئیس دارالفنون بود. هدایت کسی که وقتی امیرکبیر خواست سفیری به خانات خوارزم بفرستد او را برگزید و گفت: «فرستاد باید فرستادهای.» منتها هدایت خیلی زود عوض میشود. یا «حسن علی خان امیر نظام گروسی» را برای مدتی به تبریز میفرستند تا کارهای نظارت ایشان را در آذربایجان انجام دهد. اما انگار اصلا قدرت یادگیری نداشته است. برای شخصیت ضعیف او، همین نکته بس که از رعد و برق میترسیده است و زیر عبای سید بحرینی پنهان میشد و سید و پسرهایش میکوشیدند تا قبله عالم را آرام کنند. و به خاطر همین کار به سید بحرینی و پسرهایش، چندین روستا را در قزوین میبخشد که مباشران این روستاها تره هم برای حاکم قزوین خرد نمیکردند. از نظر اخلاقی هم آدم کثیفی بود و در مجموع آدم بیعرضهای بود.
با این اوصاف شخصیتی، پس چگونه فرمان مشروطه را امضاء کرد؟
مشروطه در زمان او رخ داد، اما او اصلا قدرت تصمیمگیری نداشت. مظفرالدینشاه فقط میخواسته تا قال قضیه کنده شود، نه اینکه بفهمد که چه میکند یا آخر و عاقبت این فرمان چیست؟ او در 13 مرداد 1285 شمسی، مصادف با 1324 قمری، دستخطی را امضاء میکند که فرمان مشروطه نیست. بلکه تشکیل مجلس شورای ملی است. بعد هم که مجلس در مهرماه تشکیل میشود، قانونی را به تصویب میرسانند که باز هم قانون اساسی نیست. به دلیل این که حق و حقوق ملت در آن مشخص نیست. حق و حقوق سلطنت در آن معین نشده، شیوه تشکیل قوا و تفکیک آن معلوم نشده و در واقع میتوانیم بگوییم که اولین قانون اساسی، دستورالعمل انتخابات است. چون در مجلس اول، نمایندگان صنفی و طبقاتی انتخاب شدهاند. اما در دورههای بعدی انتخابات آزاد صورت میگیرد. او هشت دی فرمان قانون اساسی را امضاء میکند و 10 روز بعد، یعنی هجده دی ماه درمیگذرد.
جمشید کیانفر
در مورد تاریخ مرگ او روایتهای متفاوتی است؛ برخی به دوازدهم دیماه اشاره دارند و در منابعی دیگر، شانزدهم یا هجدهم آمده است. چرا تاریخ دقیق مرگ او مشخص نیست؟
تاریخ دقیق در گذشت مظفرالدین شاه به نوشته روزنامه رسمی کشور یعنی روزنامه ایران روز چهارشنبه 24 ذیقعده 1324 قمری، برابر 9 ژانویه 1906 میلادی، و برابر 24 دی ماه جلالی است که در شماره 22 سال پنجاه و نهم انتشار روزنامه یک روز بعد مرگ او منتشر شده است. اما این خطاها به خاطر این که تقویم تاریخی ما در آن روزگار قمری بوده است و این مشکلات به خاطر عدم دقت در تبدیل تاریخ قمری به شمسی رخ میدهد. چون سال قمری، چرخشی است و سال شمسی ثابت است و چرخشی بودن سال قمری به خاطر آن یازده روزی است که کم دارد. به همین دلیل هم در محاسبات تاریخی، گاهی این مشکلات به وجود میآید.
گویا در دوره او، امتیاز نفت جنوب هم به یک سرمایهدار انگلیسی به نام «ویلیام ناکس دارسی» واگذار میشود.
بله. چون به خاطر سفرهایش به اروپا، مجبور بود پول قرض کند تا هزینه سفرها تامین شود. دولت هم درآمدی نداشت. او با واگذاری این امتیاز، مثلا میخواست برای دولت درآمدی فراهم شود که در آن زمان هم نتیجه نداد. اما دارسی «شرکت نفتی را تاسیس کرد که بعدها به شرکت نفت انگلیس- ایران» تغییرنام داد. وقتی که قرارداد دارسی، دست دولت انگلیس میافتد، دولت انگلیس خودش را قیم دارسی معرفی میکند و نفس ملی کردن صنعت نفت، توسط شادروان دکتر مصدق هم در راستای ابطال همین قرارداد بود که این، بحث مفصلی است که باید در جایگاه خودش بررسی شود. ولی در زمان مظفرالدین شاه، اروپا کارخانههایش راه افتاده بود و نیاز به سوخت جدید داشت و نفت، تحولی در صنعت جدید اروپا به وجود میآورد. مظفرالدین شاه امتیاز نفت را به دارسی میدهد که در پی استخراج نفت بود. در واقع آنها در پی نفت ایران بودند و دولت ایران هم در پی پول و درآمد.
وضعیت فرهنگی در دوره او چطور بود؟
صرف نظر از دو، سه اقدام فرهنگی که توسط مردم و رجال دوراندیش و دلسوز مثل تاسیس مدارس نوین در تهران و بعد در ولایات که ربطی هم به دولت و دربار سلطنتی نداشت، اقدام خاصی صورت نگرفت و تا جایی که من میدانم میراث فرهنگی پیشینیان هم به باد غارت رفت.
مثلا ناصرالدین شاه، یک کتابخانه و موزه خوب در کاخ گلستان دایر کرده بود که قسمتی از آن متعلق به آقا محمدخان قاجار و فتحعلیشاه بود. قسمتی را هم خودش به آن اضافه کرده بود. اصلا روایت است که ناصرالدینشاه در ازای قروض رجال و دولتمردان به هنگام تسویه حساب، نسخه خطی یا هدایای موزهای دریافت میکرد. یا در اعیاد که رسم بود زیردستان هدیهای به شاه بدهند، او از آنها میخواست تا اگر نسخه خطی قدیمی دارند، آن را به او بدهند. یکی از نسخههای خیلی خوب، شاهنامه بایسنقری است که حاکم شیراز به ناصرالدین شاه هدیه میکند؛ اما میرزا علی خان لسانالدوله، کتابدار کتابخانه سلطنتی در دوره مظفرالدین شاه، شروع به دزدیدن و فروختن نسخههای خطی کتابخانه میکند یا برخی را به خارج میفرستد. حتی در دوره محمدعلیشاه که به خانهاش میریزند، تعدادی از این نسخهها در چند گونی در خانهاش بوده برای اینکه گیر نیفتد آنها را در حوض حیات خانهاش میاندازند و تمام نسخهها از دست میرود.
این در حالی است که ناصرالدین شاه، کتابخانه را زیر نظر داشته و کنترلش میکرد و گاهی میخواسته که کتابی را بیاورند یا میگفته، فلان کتاب هم کنارش هست، آن را هم بیاورید. اما در دوره مظفرالدینشاه، مقداری از مبلمان و ظروف کاخ گلستان برای خرج و مخارج دربار فروخته میشود. به خاطر همینهاست که میگویم، او اصلا نمیدانسته مشروطه چیست. فقط فرمانی را امضاء کرده که سر و صداها بخوابد. خودش زود مرد، اما گریبان پسرش، محمدعلی شاه را گرفت که از سلطنت خلع شد.
مظفرالدین شاه دست در دست ملکه «الکساندرا کارولین ماری شارلوت لوئیز جولیا»؛ همسر ادوارد هفتم پادشاه وقت بریتانیا
یعنی او در تاریخ، با هیچ ویژگی مثبتی یاد نمیشود؟
از او به چند نکته نیک یاد میشود:
یک) عدل مظفر؛ سال 1324 قمری که مظفرالدین شاه، فرمان تشکیل مجلس را صادر کرد ماده تاریخی ساخته شد که به حروف ابجد میشود: عدل مظفر. این ماده تاریخ تا سال 1357 هم بر سردر مجلس شورای ملی بود.
دو) فرمان تشکیل مجلس که منجر به فرمان مشروطه شد. البته او در این نکته مثبت، اصلا دخیل نبود.
سه) در زمان او، سینماتوگراف به ایران آمد و از نطق ایشان که یک سخنرانی کوتاه دو، سه دقیقهای در تمجید اتابک اعظم که همان امینالسلطان بود، به عنوان قدیمیترین صدای ضبط شده ذکر میکنند.
وگر نه در دوره سلطنتش کار بهدرد بخور و ارزشمندی به چشم نمیآید. به غیر از دزدیها، پول قرضکردنها و به سفر رفتنها، که این سفرها هم غالبا طولانی بوده و هفت ماه و 6 ماه و چهار ماه طول میکشیده و وقتی هم که میرفته، زاد و رودی را با خودش میبرد. روایت شده که هیات همراهش حداقل به پنجاه، شصت نفر میرسید. همین سفرها از نظر اقتصادی، خلایی را در مملکت به وجود میآورد. دولت درآمدی نداشت. قرارداد دارسی هم به نتیجه نرسیده بود. دولت مقروض و بدون درآمد و مردم به نان شب محتاج و ظلم و ستم حکام هم بیداد میکرد و به همین خاطر مردم دنبال عدالت خانه بودند و با بسط نشینی در سفارت انگلیس، واژه مشروطه مطرح میشود و سپس شاه مجبور به امضای صدور فرمانی میشود تا غائله خاتمه بیابد.
نظر شما