چرا باید یک کتابفروش که شغل اصلیش معرف کتاب بودن است کتاب بخواند و علاوه بر ادبیات کلاسیک و معروف جهان هوش انتخاب و معرفی داستان و یا نوشتههای کشورهای دیگر را داشته باشد؟ این پرسشی است که راهنمای کتاب کتابفروشی محام اهواز آن را طرح کردهاست.
ادبیات ترجمه ایران به ترجمه از انگلیسی، عربی و اگر استادی وجود داشته باشد به فرانسه و آلمان ختم میشود و بس.! حال این چند نام هم کافیست به همان نویسندههای کلاسیک و جهانی و سرآمد همان کشورها نیز پایان یابد. پس ادبیات نوی ما داستاننویسان تازه کار ما، و مخاطبان این گونه داستانها چگونه از این دست نوشتهها با خبر شوند؟
قصهها و افسانهها، همواره در رشد و کمال ذهنی و فرهنگی انسانها مؤثر بودهاند و به نوعی زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم، شیوۀ کار و تولید آنها و رفتار، تفکر، احساس، مذهب، اخلاق و اعتقادات هر جامعه را نشان دادهاند.
ادبیات و هنر آینهی جوامع بشریست و ابزاری برای شناخت جامعه و مردم. حال در این میان یک معرف کتاب علاوه بر مطلع بودن از محتوی اینگونه نوشتهها،یعنی مطالعه و کتابخوانبودن کتابفروشان موظف به معرفی ادبیات گمنام و راه یافته به سرزمین ناشناخته است.
جهانی کردن ادبیات ایران مستلزم خوانده شدن کتابهای ما در کشورهای مختلف است. منظور اینکه کتابهای ما باید معرفی و ترجمه شود. حال این درد ادبیات ما به کنار ما ابتدا باید تجربه خواندن و آگاهی از ادبیات ملل مختلف را داشته باشیم و این از خوش شانسی ماست که نویسنده آسیایی مانند هاروکی موراکامی یا ایشی گورو، داستانهایشان را به انگلیسی نوشتند و ماشالله ایران هم که به کمک آموزشگاههای قارچ گونه و مترجمهای رباطیک توانسته اصل را به فارسی ترجمه کنند. سطر بالا را از مترجمان زحمتکش جدا میدانم.
حال چرا باید یک کتابفروش که شغل اصلیش معرف کتاب بودن است کتاب بخواند و علاوه بر ادبیات کلاسیک و معروف جهان هوش انتخاب و معرفی داستان و یا نوشتههای کشورهای دیگر را داشته باشد؟
پیدا کردن نویسنده گمنامی که خوب مینویسد و تاثیر گذار است و میتواند بر جامعه و فکر مردم تاثیر خوب و جامع بگذارد، کار راهنمای کتاب است. در ایران گهگاهی از اینگونه نویسندهها و کشورهایی که گمنامترند در نیز ترجمه میشوند از جمله مهمترین این گونه کتابها میتوان به کتاب تنهایی پر هیاهو اثر بهوميل هرابال نویسنده شهیر جمهوری چک با ترجمه درجه یک پرویز دوائی اشاره کرد و یا نوشتههای میلان کوندرا را نام برد که داستانهایش خاصه بعد از فروپاشی بالکان بیشتر در میان ایرانیان مورد توجه قرار گرفت و این هم از خوش شانسی مخاطب ایرانی بود که جنگهای بوسنی و کوزو و یگوسلاو ها و آن خطه باهم باعث معرفی این گونه ادبیات شد.
و خوش شانستر از آنکه این نویسنده در سال 1975 به فرانسه تبعید شد و نهایتاً در سال 1981 به تابعیت فرانسه درآمد. و باز هم این شانس کتاب خوان ایرانی بوده که او خود را نویسندهای فرانسوی میداند و مُصِر است که آثارش باید چه در کتابفروشیها و چه در دستهبندی ادبی جزو ادبیات فرانسه قرار داده شوند. تا در ایران نیز به لطف ترجمه و سانسور چاپ شوند.
مخاطب کتاب ایران لاغر نیست، چاق است، دنیای امروز ایران از چاقی مفرد در بیشتر امور به مرز پوکیدن رسیده است؛ اخبار سیاه، گرانی، آلودگی زیست محیطی، خاک، جنگهای منطقهای، زلزله، اختلاس، موسسههای غیر مجاز بانکی و چه و چه در این بین باید به این لیست بلند بالا مترجمان نابلد و نویسندههای پفکی را هم اضافه کرد.
هنر یک کتابفروشی معرفی نویسندههای گمنام و کاربردی است. فروختن ذهنیاتی که از عصاره یک ذهن کارا و درجه یک بیرون آمده باشد یافتن رگه یا دانههای طلا از مطلا است وگرنه هنر و ادبیات را نه دربند، بلکه به زنجیر التزام کشاندهایم.
در این راه چند تار موی سفید کردن ضرورت راهنمای کتاب شدن است، مخاطب کتاب از نوباوه تا بازنشسته طیف بیشماری هستند؛ یک راهنمای کتاب در عین اینکه یک کتاب شناس و پر مطالعه باید باشد، از مردمشناسی و مخاطبشناسی خوب هم باید برخوردار باشد.
انتخاب کتاب برای تازه خوانها، بسیار ضروری و رگ حیات خواندن و ادامه دادن مخاطب است. حال میان این همه رمانهای پفکی و ترجمههای رباطیک –جدای از نویسندهها و مترجمان درجه یک کشورمان- چگونه باید کتاب خوب و ترجمه خوب را معرفی کنیم. باز هم میگویم خواندن کتاب برای راهنمای کتاب مثل هوا ضرورت دارد و تنها خواندن و خواندن است که راهکشاست.
برای کتابهای ترجمه هم گاهی باید چند کتاب را که مسلسل وار ترجمه شده است،مقایسه کرد. مگر اینکه مترجم نام آشنا و ناشر کتاب نیز متعهد باشد دیگر لزومی به مقایسه نیست. هر چند که ترجمه در ایران یک امر نسبی است و مترجمان قهارمان گاهی در رد ترجمههای گذشته یک مترجم کتابها را باز ترجمه میکنند و ادعای کامل بودن ترجمه و همان متن اصلی میباشد، اینجاست که من راهنمای کتاب که ترجمه هم بلد نیستم، کارم به مقایسه کتابهای مشابه و ترجمه میکشد.
در واقع در کتابهای داستانی و رمان اینگونه کار شاید کاربرد داشته باشد، ولی برای کتابهای علمی و فلسفی و جامعه شناسی مضحک است. به هر روی تمام این سطور را نوشتم تا بگویم که راهنمای کتاب موظف به مطالعه و کنکاش آثار چاپ شده است، تا بتواند آن را در مقابل مخاطب آن رو نمایی و معرفی کند.
ضرورت کتابفروشیها علاوه بر دنیای مجازی، چاپ بولتن خبریست تا حداقل کتابخوانها هم به باور کتابخوان بودن کارمند کتابفروشی برسد. این رسالت چند سالی است که در کتابفروشی محاو اهواز انجام شده است. مجله چند برگی که از دل کارکنان این مجموعه فرهنگی تراوش میکند و به رایگان در اختیار کتابخوانها و کتابنخوانها میگذارند.
کتابنامه محام با هفت سال سابقه بطور مداوم به تیراژ 200 یا 300 نسخه تکثیر و در پیشخوان قرار داده میشود تا از محتوای کتابها در همه حوزهها با خبر شود. این چند برگ سند بیزبان و بیرنگ و لعابی است که خود گویای همه چیز است. به جرات میتوان گفت زحمتکشان این کتابنامه نویسندههایی را معرفی کردهاند، از نویسندههای همشهری گرفته تا جهانی که شاید بهگوش هیچ مخاطب کتابی نخورده باشد. ژوئل گلوف، پيرو کيارا، فومن نوري ناکامورا، کنت هريف، و خیلی از نویسندگان دیگری که الان با وجود شبکههای مجازی معرفی و کتابشان پرفروش شده است. و گاهی به جرات میتوان گفت حتی تا یک تیراژ 3000نسخهای از این دست کتابها را بهفروش رساندهاند.
نظرات