چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۶ - ۱۲:۳۵
در چه برهه‌های تاریخی علاقه به آثار دیلتای اوج گرفت؟

مالک شجاعی‌جشوقانی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در نشست «سهم دیلتای در مطالعات فلسفه علم» گفت: دیلتای مصمم است تا ساختار دوباره‌ای به نظام علوم انسانی بدهد به گونه‌ای که در آن روش‌شناسی تجربی، نقش مبنایی داشته باشد كه این البته رویكرد، ریشه در موقف ضد متافیزیكی او هم دارد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نشست «سهم دیلتای در مطالعات فلسفه علم» با سخنرانی مالک شجاعی‌جشوقانی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی عصر دوشنبه 20 آذرماه در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد.

شجاعی‌جشوقانی در این نشست با بیان اینکه پروژه فكری  دیلتای، به ظرافت در فضای فكری‌ای میان مكتب تاریخی از سویی و پوزیتیویسم از سوی دیگر، در آمد و شد است، گفت: وی برخلاف مكتب تاریخی، مفتونِ نسبی‌گرایی مسلط در روزگار خود نشد و برخلاف پوزیتویسم اجازه نداد كه تاریخ‌مندی اساسی زندگی انسانی، به پای تئوری‌پردازی‌های خشك علوم طبیعی قربانی شود. دیلتای به دنبال علوم انسانی با بنیادهای خاص خود است. این بنیاد، اصل تاریخ‌مندی است و وی بر مبنای همین اصل به تبیین فلسفی بنیادهای علوم انسانی می‌پردازد و می‌كوشد تا به دنبال جایگاه مشروعی برای علوم انسانی در كنار علوم طبیعی باشد، بدون اینكه «عینیت» و «تاریخیت» یكی فدای دیگری شود.

وی در ادامه با اشاره به زندگی و آثار دیلتای افزود: ریکمن که خود از مترجمان مجموعه آثار دیلتای به زبان انگلیسی است، در مورد زمینه فرهنگی و فکری دیلتای توصیف جالبی به دست داده است: «پنجاه یا شصت سال پیش از تولد دیلتای، یکی از هیجان انگیزترین و سازنده‌ترین ادوار حیات فکری آلمان در شرف وقوع بود. نقدهای کانت در اثنای آخرین دهه‌های قرن هجدهم منتشر شده بود و در پی آن آثار فیشته و شلینگ و هگل و شلایرماخر و شوپنهاور نیز یکی بعد از دیگری در اختیار عموم قرار گرفته بود. لسینگ و گوته و شیلر آن چیزی را تاسیس کردند که به سنت کلاسیک ادبیات آلمانی معروف شد و جنبش رومانتیک به پیشوایی مردانیه همچون برادران شلگل و تیک و نوالیس جانشین آن شده بود. دیلتای در این اقلیم فکری بالید و از آن متاثر شد. او در همه زندگی‌اش عناصر مختلف این اقلیم فکری را سنجید و ارزیابی کرد و کوشید که آنها را در فلسفه خودش با هم ترکیب کند.»
  
این مدرس دانشگاه ادامه داد: مجموعه آثار دیلتای شامل یازده مجلد حجیم (اعم از آثار منتشره قبلی و یادداشت‌های منتشر نشده)، در دهه نخست قرن بیستم منتشر شد. در دهه 1930 و اوایل 1940 به جهت غلبه و حتی جاذبه فلسفه هایدگر و بی اعتنایی ناسیونال سوسیالیسم به فیلسوفی با نگرش لیبرال، علاقه به آثار دیلتای تضعیف شد. این پس از جنگ بود که علاقه به آثار دیلتای دوباره قوت گرفت و فلسفه دیلتای که آمیزه‌ای از انسان گرایی معتدل و رویکرد غیر جزمی و تجربی به انسان، جامعه و تاریخ بود، جایگزین مناسبی برای اگزیستانسیالیسم تلقی شد. 
 
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در بخش دیگری از سخنانش به دیلتای و تنوع معنایی «علوم انسانی» اشاره کرد و گفت: مکریل در کتاب «دیلتای: فیلسوفِ مطالعات انسانی»، بحثی را به معناشناسی علوم انسانی نزد دیلتای اختصاص داده و پس از ذکر معادل‌های گوناگونی که در زبان انگلیسی برای (Geisteswissenschaften) ارائه شده به این نکته اشاره می‌کند که نزد دیلتای، این واژه معنایی فراگیرتر از آنچه ما از آن به علوم انسانی و علوم اجتماعی تعبیر می‌کنیم دارد و شامل روان‌شناسی، انسان‌شناسی، اقتصاد سیاسی، حقوق، تاریخ، و حتی فقه اللغه و زیبایی‌شناسی می‌شود.
 
وی تاکید کرد: دیلتای، مُبدع این اصطلاح نیست و کاربرد رایج اصطلاح «علوم انسانی»، به اواسط قرن نوزدهم برمی‌گردد كه در واقع ترجمه آلمانی اصطلاح «علوم اخلاقی» است، اصطلاحی كه جان استیوارت میل در كتاب «نظام منطق»، برای علومی كه قسیم علوم طبیعی هستند به كار برده است. وی بین علوم طبیعی علوم اخلاقی، تمایز قائل شده و این تمایز را براساس تمایز میان امر فیزیكی و امر ذهنی طرح كرده است.

شجاعی‌جشوقانی با اشاره به اینکه دیلتای اصطلاح «علوم انسانی» را به دلیل دلالت‌های مابعدالطبیعی و رسوبات هگلی آن به ویژه در بحث هگل در «فلسفه روح» نمی‌پسندید و به همین دلیل تلاش می‌كند تا از این اصطلاح اجتناب و به جای آن عباراتی همچون «علوم اخلاقی - سیاسی» یا «علوم ناظر به جهان عملی» را به كار ببرد گفت: با این وجود در مقدمه بر علوم انسانی، مصمم می‌شود تا این اصطلاح را حفظ كند. البته وی اغلب تعبیر «علوم مربوط به انسان» را به کار می‌برد، چنان که اولین اثر او در این زمینه، با عنوان «درباب مطالعه تاریخ علوم مربوط به انسان، جامعه و دولت» (1875) است.

به گفته وی، تعابیری مانند «علوم مربوط به اعمال انسان» (جلد 18مجموعه آثار) و «علوم جهان عملی» (همان 225) آمده و حتی در جایی تعبیر قدیمی‌تر «علوم اخلاقی - سیاسی » را مناسب‌تر از اصطلاح «علوم انسانی» می‌داند. دیلتای فقط یک بار به تعبیر «علوم بشری» نزدیک شده که در زبان آلمانی امروزی به نحو عمومی‌تر و به صورت (Human Wissenschaften) به کار می‌رود. هر چند دیلتای ملاحظات و نقدهایی درباب اصطلاح «علوم انسانی» دارد، اما آن را در قیاس با تعابیری چون علوم فرهنگی و علوم اجتماعی مناسب‌تر می‌داند.

این مدرس دانشگاه افزود: وی در برخی از آثار متاخر خود، توضیحی در باب قلمرو علوم انسانی می‌دهد که کاربرد این اصطلاح، به ویژه وصف «انسانی» بودن در این ترکیب «علوم انسانی» را موجه‌تر می‌کند: حوزه علوم انسانی، همان حوزه فهم است. روح انسان فقط می‌تواند چیزی را بفهمد که خود آفریده است. هر چیزی که انسان مهر تولید خود را بر آن زده است، موضوع علوم انسانی است و هر آنچه که روح انسان خود را در آن متعین کرده، در قلمرو علوم انسانی قرار می‌گیرد. در کتاب تشکل جهان تاریخی در علوم انسانی، دیلتای از حوزه‌های معرفتی نه‌گانه، به عنوان مصادیق علوم انسانی یاد کرده است؛ تاریخ، اقتصاد سیاسی، حقوق، علم حکومت و دین، ادبیات، شعر، هنر، و جهان بینی‌های فلسفی. 

وی با بیان اینکه طبق تلقی دیلتای، بنیاد همه علوم در تجربه است، تمایز میان علوم انسانی و طبیعی مبتنی بر انواع متفاوت تجربه و لذا تمایزی پدیدارشناختی است و مسئله تمایز علوم انسانی و طبیعی در واقع به مسئله تمایز میان دو سطح تجربه منتقل می‌شود، گفت: بنیاد علوم انسانی نمی‌تواند از تجربه بیرونی بیاید، بلکه این بنیاد همان تجربه درونی و چیزی است كه دیلتای از آن به « واقعیات آگاهی» تعبیر می‌كند: «فقط در تجربه درونی، یعنی در امور واقعِ متعلق به آگاهی (واقعیات آگاهی) است که من لنگر مستحکمی برای تفکر یافته‌ام.»  

شجاعی‌جشوقانی در ادامه سخنانش به دیلتای و گذار از روان‌شناسی به هرمنوتیك هم اشاره کرد و گفت: اساساً طرح اولیه دیلتای، یك روان‌شناسی اجتماعی یا فرهنگی بود. هدف این روان‌شناسی، تبیین این معنا است كه چگونه حیات نفسانی درونی افراد، از طریق جایگاهشان در جامعه و تاریخ متعین می‌شود. وی در طرح این سنخ از روان شناسی تا حدودی از «روان شناسی اقوام »، اثر استنتال و لازاروس و به وی‍ژه از هگل و تفسیری كه از «روح عینی» ارائه داده، متاثر است. 

وی افزود: به نظر می‌رسد كه دیلتای در میانه دو جریان مهم فكری (و شاید متعارض)، در آمد و شد است؛ نخست رویكرد تفكر «انتقادی» كه از كانت آموخته و دوم، مضمون «تاریخمندی» تفكر كه از رانكه و مكتب تاریخی آموخته است. به نظر دیلتای، نقص عمده سنت انتقادی كانت آن است كه این سنت نمی‌تواند «سو‍ژه انسانی» را در متن جامعه و تاریخ بفهمد. از سوی دیگر نقص مكتب تاریخی (به نمایندگی رانكه ) آن است كه نمی‌تواند بنیادی فلسفی برای تاریخ فراهم كند. در این وضع، دیلتای با این پرسش جدی مواجه می‌شود كه چگونه میان قلمرو تجربه درونی و قلمرو جامعه تاریخ پُل بزند ؟

این مدرس فلسفه با بیان اینکه هاجز در مقدمه‌ای که در باب فلسفه دیلتای نگاشته تصریح می‌کند که سنت‌های بزرگ فلسفی و عمدتا متفاوت و بلکه متعارض قرن نوزدهم در تفکر دیلتای با هم تلفیق شده‌اند عنوان کرد: فلسفه پوزیتیویستی انگلیسی ‌ـ فرانسوی و ایده‌آلیسم آلمانی و فلسفه حیات و همین تلاقی است که طرح دیلتای برای بنیادگذاری «علم عینی ِ» ناظر به تجربه حیات انسانی را شکل داده و در عین حال با چالش‌های جدی مواجه می‌کند.
 
به گفته وی، دیلتای همسو با دو متفكر پیش از خود در برلین یعنی رانكه و درویزن، هدف خود را دفاع از استقلال و خودآئینی علوم انسانی می‌داند. به اعتقاد وی، علوم انسانی باید روش و ملاك‌های خود را مستقل از مابعدالطبیعه و علوم طبیعی داشته باشند و مابعدالطبیعه و به ویژه روش‌های پیشینی فلسفه تاریخ، خطر بزرگی برای این استقلال است؛ می‌دانیم كه قبل از دیلتای، رانكه و درویزن حملات سختی را متوجه فلسفه تاریخ سامان داده و به فلسفه تاریخ بی توجه بودند. دیلتای اما همداستان با درویزن، بیشترین اهتمام را به تامین استقلال علوم انسانی داشت و معتقد بود كه بنیاد این استقلال را نه در مابعدالطبیعه كه در وضع  معرفتی - فرهنگی پیش آمده ناشی از تکوین علوم طبیعی مدرن باید جست و جو کرد.

وی افزود: اهمیت مکتب تاریخی برای دیلتای تا حدی است که او ظهور علوم تاریخی را به عنوان یك «انقلاب علمی نوین» در قیاس با انقلاب علمی قرن هفدهم می‌داند. بنابراین به تبع فلسفه انتقادی کانت که فلسفه را بحث فلسفی درباب «شرایط امكانی» علوم طبیعی می‌دانست وی به بحث فلسفی در باب «شرایط امكانی» علوم انسانی می‌پردازد. از آنجا که موضوع علوم انسانی، واقعیات تاریخی ـ اجتماعی است، پرسش از شرایط امكانی علوم انسانی در قالب شرایط امكانی «علم تاریخ » صورتبندی می‌شود.

شجاعی‌جشوقانی با اشاره به اینکه تلاش دیلتای در جهت پی‌ریزی بنیاد روش شناختیِ علوم انسانی او را به اردوگاه پوزیتویست‌ها نزدیك می‌كند، چرا كه از ویژگی‌های شاخص فكری پوزیتویست‌ها، دغدغه مِتُد (روش) است عنوان کرد: دیلتای مصمم است تا ساختار دوباره‌ای به نظام علوم انسانی بدهد به گونه‌ای که در آن روش‌شناسی تجربی، نقش مبنایی داشته باشد كه این البته رویكرد، ریشه در موقف ضد متافیزیكی او هم دارد. با اینکه دیلتای بر تمایز میان علوم طبیعی و انسانی تأكید می‌كند، معهذا هر دو را تجربی، عینی، واقعی و معتبر می‌داند. حتی وی، طرح نقدِ عقلِ تاریخی خود را به عنوان «علمِ تجربی ذهن» طرح می‌كند.

وی ادامه داد: تبعیت دیلتای از اصل تاریخمندی، باعث می‌شود تا او موضع پوزیتویست‌ها را به طور مطلق نپذیرد. از آنجا كه علوم انسانی، جهانِ تاریخی و اجتماعی و موضوعات خاص خود را دارد، نمی‌تواند عینا همان رویكرد علوم طبیعی را دنبال كند. بنابراین باید استقلال روش‌شناختی این علوم تامین شود. به نظر دیلتای، اگر ذهن در مواجهه با مخلوقات و ساخته‌های خود، آن‌ها را به مثابۀ اموری صرفاً عینی و تجربی لحاظ کند، در واقع دچار نوعی از خودبیگانگی شده است. به علاوه برخلاف علوم طبیعی، رابطه‌ای نزدیك میان علوم انسانی و زندگی روزمره وجود دارد و موكّداً می‌گوید كه «فكر نمی‌تواند به فراسوی زندگی برود» 

عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در بخش پایانی سخنانش با اشاره به ظهور هرمنوتیك و بنیادگذاری فلسفی علوم انسانی گفت: برخی مفسران معتقدند، با اینکه دیلتای تا اوایل دهه 1890 روان‌شناسی خود را  بسط و توسعه داد، آهسته آهسته و تحت فشار منتقدان، اعتقاد پیشین خود در باب بنیادی بودن روان شناسی را از دست داد. این وضع به ویژه با انتشار جستار «ظهور هرمنوتیك» در 1900 جدی‌تر شد. وی در جستار «ظهور هرمنوتیك»، به تلقی خود از مفاهیمی كلیدی چون «فهم»، «تفسیر» و «هرمنوتیک » تصریح می‌كند. به نظر دیلتای، با تامل در تاریخ هرمنوتیک می‌توان دریافت که این علم تقدیر خاصی داشته و همواره چنین بوده كه هرگاه جنبش تاریخی بزرگی اتفاق افتاده ـ كه آن جنبش، فهم علمی پدیده‌های تاریخی خاص و منفرد را ضروری ساخته ـ هرمنوتیک مورد توجه واقع شده است، بعد از آن اما، دوباره علاقه به هرمنوتیك رو به افول نهاده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها