مهدی رجبعلیپور، عضو پیوسته فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران در نقدی بر کتاب «رهیافتی به تاریخ ریاضیات در ایران معاصر» تالیف فرید قاسملو داشته است.
از آنجا که کتاب مزبور به یکی از اعضای شاخه ریاضی فرهنگستان علوم تقدیم شده و پیشگفتاری از ریاست محترم فرهنگستان زینت بخش آن شده است، جای گله برای شاخه ریاضی باقی میماند که چرا پیشنویس آن را اعضای شاخه ریاضی نخواندهاند به ویژه که مهدی بهزاد و رحیم زارع نهندی که در تهیه کتاب مورد مشورت قرار گرفتهاند بر بسیاری از اظهارات زیر مهر صحه میگذارند.
در صفحه 2 کتاب، به سه واقعه تاریخی مهم «افتتاح دارالفنون»، «واقعه رژی» و «انقلاب مشروطیت» به عنوان نخستین کوششهای مدنی ایرانیان برای به دست آوردن جایگاه خود در نظام سیاسی کشور اشاره شده است. به این سه واقعه باید ظهور باب و زیرکی روشنفکرانی مانند میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی، آقا شیخ هادی و... که چندان اعتقادی به وی نداشتند ولی حداکثر استفاده را از آن برای بیداری ایرانیان بردند اضافه کرد؛ در این مورد به کتاب «رساله کاتب کرمانی» تالیف گمنام و تصحیح و تحشیه استاد باستانیپاریزی ارجاع میدهم.
در صفحه 27 تشتت شدیدی بین تعداد و اسامی خلفا موجود است که مؤلف به راحتی از کنار آنان گذشته است و روایات ضد و نقیض را بدون اظهار نظر و نقد نوشته است. مثلا در صفحه 26 میرزا ملکم خان را خلیفه ریاضی اعلام کرده و دو سطر پائینتر از قول یک راوی دیگر در صلاحیت خلیفگی او تردید کرده است. تردید در صلاحیت خلیفگی به معنای خلیفه نبودن او نیست. در صفحه 27 تعداد خلفا را 7 نفر اعلام کرده و اسم میرزا ملکم خان در فهرست آنها نیست. در نیمه دوم صفحه 27 نام دو خلیفه دیگر را هم نوشته که با 7 نفر بودن خلفا در تناقض است. حق این بود که فرید قاسملو خواننده را از وجود این تناقضات هشدار میداد.
در صفحه 91 نیز باید افزود که مدرنسازی برنامههای درسی دانشگاهها از دانشگاه پهلوی به دانشگاه آریامهر سرایت کرد. دانشگاههای دیگر نیز کم کم برنامههایشان را به سمت این دو دانشگاه سوق دادند و کنفرانس آموزشی رامسر نیز با تعویض رؤسای دانشگاهها به این روند شتاب بخشید. پس از انقلاب اسلامی، برنامهریزان شاخه ریاضی که نویسنده خود عضوی از آن بود این برنامهها را تجمیع و تنظیم کرد و حاصل آن از طریق شواری عالی انقلاب فرهنگی به دانشگاهها ابلاغ شد. لذا در صفحه 92 باید افزود که برنامههای دانشگاه تهران بعد از انقلاب عمدتاً همانهایی هستند که از طرف ستاد انقلاب فرهنگی به همه دانشگاهها ابلاغ شده بود و شاید فقط دانشگاه صنعتی شریف تا حد کمی از آنها عدول میکرد.
در صفحه 98، شنیده شدن زمزمههای تشکیل دوره دکترای ریاضی برای نخستین بار (بعد از انقلاب اسلامی) اشتباه است؛ در حقیقت دانشگاه رضا شاه با استخدام مهدی بهزاد (سال 1354) و نویسنده مقاله (سال 1355) هدفی جز تاسیس دوره دکتری ریاضی نداشت ولی با پیروزی انقلاب و بسته شدن دانشگاهها این برنامه متوقف شد.
برخلاف آنچه در صفحات 103 و 104 آمده است، درباره نخستین دانشآموخته دکتری ریاضی هیچ اختلاف نظری وجود ندارد؛ محمدمهدی ازهدی در سال 1369 به عنوان اولین دانشآموخته دکتری ریاضی از دانشگاه شهید باهنر کرمان مدرک خود را دریافت کرد.
در رابطه با مطالب صفحه 144، از مهر 1345 که نویسنده به عنوان دانشجوی فوق لیسانس ریاضی و همزمان کمک مربی دانشگاه پهلوی سابق مشغول بود مرتبا زمزمه تشکیل اولین کنفرانس ریاضی کشور و متعاقب آن تاسیس یک انجمن در بین استادان بخش ریاضی به گوش میرسید و گرچه نتایج گفتگوی خود را در جایی منتشر نکردند ولی آستینها را بالا زدند و اولین همایش استادان ریاضی را در فروردین 1349 تحقق بخشیدند و مقدمات تاسیس انجمن و برگزاری دومین کنفرانس را فراهم کردند.
در رابطه با شرح حال علی افضلیپور (صفحه 168) همه شاگردانش میدانند که این مرد وارسته چیزی از مال دنیا نداشت که با آن بتواند دانشگاهی تاسیس کند؛ دانشگاه کرمان را برادر مقتصد و سخاوتمندش علیرضا افضلیپور تاسیس کرد که هر چه خود و همسرش فاخره صبا داشتند در این راه ایثار کردند.
در صفحه 194 و بسیاری جاهای دیگر کتاب، از نقش مهم و ارزنده مرحوم دکتر منوچهر وصال، معاون آموزشی دانشگاه پهلوی در مدرن ساختن برنامههای درسی آن دانشگاه که الگوی سایر دانشگاهها شد غفلت شده است.
در صفحه 210 از ریاضیدانی به نام محمد رفیع بن محمد مؤمن گیلانی یاد میشود که در سال 1111 قمری (قرن دوازدهم هجری) کتابی به نام بدایعالهندسه از فرنگی به فارسی ترجمه کرده است. با توجه به سیاست درهای بسته شاهان صفوی، باید در صحت این خبر تحقیق بیشتری به عمل آید و دقت کرد که آیا این تاریخ 1111 روی کتاب فرنگی نوشته شده یا روی ترجمه آن. اگر مربوط به اصل کتاب باشد علیالقاعده باید 1111 میلادی باشد که با توجه به قرون وسطای اروپا باور آن خالی از اشکال نیست.
نویسنده کتاب به دلائل دیگری در این تاریخ تردید کرده و ترجمه را احتمالاً منسوب به ریاضیدان و ستارهشناس دربار قاجار به نام محمدرفیع مشهور به ملا رفیع در قرن سیزدهم هجری دانسته است.
نظر شما