آذردخت بهرامی در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
میخواهم حرفهای نگفته زنان را بنویسم/دستم به هیچ گروه مافیایی بند نیست
آذردخت بهرامی معتقد است کلاسهای هوشنگ گلشیری نقطه عطفی در زندگی او بوده و بیشتر آنچه آموخته از گلشیری بوده، او میگوید: در داستانهایم بیشتر به حرفی که میخواهم بزنم فکر میکنم و امیدوارم بتوانم گوشهای از دنیای زنانه و حرفهای نگفتهی زنان را منعکس کنم.
شما در عرصه فیلمنامهنویسی هم فعالیت میکنید، نمایشنامه هم مینویسید، از تفاوتهای نوشتن در این حوزهها و فصل اشتراکشان بگویید و اینکه فعالیت یک نویسنده در عرصههای مختلف فیلمنامهنویسی یا نمایشنامهنویسی را میتوان به عنوان معیاری برای سنجش توانایی قلم نویسنده در نظر گرفت یا برای ارزیابی قدرت قلم میتوان تنها به تحلیل یک حوزه از فعالیت هم بسنده کرد؟
گفتن از تفاوتِ نوشتن ِ داستان و رمان و فیلمنامه و نمایشنامه، حداقل سه ترم فکزدن بیوقفه لازم دارد. اگر بخواهم به این سوالتان جواب بدهم، باید از اهمیت تصویر و صحنهپردازی در فیلمنامه بگویم و اضافه کنم که شخصیتپردازی و نقطهی اوج و فرود و دیالوگنویسی و وجود نقطههای عطف هم اهمیت ویژهای دارند. یا از اهمیت درام در نمایشنامه بگویم و به شخصیتپردازی و دیالوگنویسی و به قول ارسطوی بزرگ، وحدت زمان و مکان و موضوع بپردازم. در مورد رمان و داستان هم قصه سرِ دراز دارد، باید از موضوع و تم و پیرنگ گفت تا شخصیتپردازی و دیالوگنویسی و نثر و تکنیک و شروع و اوج و فرود و پایان. اما ترجیح میدهم بگویم برای من نوشتن داستان و رمان، پرداختن به عشق، و نوشتن فیلمنامه و نمایشنامه پرداختن به زندگی روزمره و جنبه درآمدزایی آن است. وجه اشتراک همه این عرصهها هم «نوشتن» است و پرواضح «خواندن»؛ بهترین دو کارِ دنیا.
در مورد بخش دوم سوالتان، به نظرم فعالیت نویسنده در چند عرصه نویسندگی، لزوما معیاری برای سنجش توانایی قلم نویسنده نیست. شاید یکی در عرصه داستان و رمان خوش بدرخشد، ولی در عرصههای دیگر حرف تازهای برای گفتن نداشته باشد، یا برعکس. اما اگر نویسندهای در همه عرصههای قلمزنی، توانا و خلاق بود، آن وقت میتوان تمام قد به قدرت قلمش تعظیم کرد.
در چند سال اخیر با افزایش چشمگیر آمار چاپ و نشر کتاب در حوزه ادبیات داستانی روبهرو بودهایم و این آمار هر روز در حال افزایش است. تعداد آثار قابل تامل هم این میان کم نیست اما به دلیل شلوغی بازارکتاب و عدم معرفی درست نویسنده و کتابهای ارزشمند بسیاری از آنها دیده نمیشوند. نویسندگان مطرحتر و باسابقهتر مانند خود شما چه نقشی میتوانند در معرفی آثار خوب به ویژه برای نویسندگان جوانتر داشته باشند؟
خوشبختانه من در هیچ دستهبندی و باندی نیستم و دستم به هیچ گروه مافیایی بند نیست و برای همین هروقت از کاری خوشم آمده، در هر مصاحبه و یادداشتی از اثر و نویسندهاش یاد کردهام و برایم فرقی نمیکرده که نویسنده جزو کدام گروه و دسته و اکیپ است. اگر هم شده، یادداشت و «ضدمعرفی کتاب»ی هم برایش نوشتهام. این حداقل کاری است که از دستم برآمده.
ارزیابی شما از فضای ادبی امروز چیست و کیفیت آثار منتشر شده در حوزه تالیفات داستانی را چگونه ارزیابی میکنید؟ به نظر شما وضعیت ادبیات معاصر ما نسبت به گذشته چه تغییر کرده، رو به افول است یا در حال صعود؟
نمیدانم چرا اینقدر همه برای چاپ آثارشان عجله دارند. البته اصلا نگران نیستم و معتقد نیستم که کسی جای دیگری را تنگ میکند. در هنر و ادبیات، جا برای همه هست و همه حق دارند کارهایشان را عرضه کنند. ولی چاپ و عرضه عجولانه اثر باعث میشود کارهای ضعیفی ارائه شود. نتیجهاش جز سرخوردگی و دلزدگی مخاطب و فروش نرفتن همین تیراژ بسیار اندک کتابها چیز دیگری نیست.
امروزه بسیاری از نویسندگان چه با استفاده از روابط و فعالیتهای شخصی و چه با استفاده از حمایتهای دولتی توانستهاند شاهد ترجمه آثار خود به زبانهای دیگر باشند. به نظر شما ادبیات داستانی معاصر ما کیفیت لازم برای مطرح شدن در بازار جهانی کتاب را دارد؟
همه دوست دارند در جهان مطرح شوند. اما پاسخ به این سوال، قطعا کار من نیست.
اولویت شما به عنوان یک نویسنده در نگاشتن داستان یا رمان چیست؟ از جنبه تاریخی به آن نگاه می کنید یا اجتماعی یا تلفیقی از همه موارد و اینکه خیلی ساده بگویید در قصهها و داستانهایتان به دنبال نشاندادن چه چیزی هستید؟
بیشتر به حرفی که میخواهم بزنم فکر میکنم و امیدوارم بتوانم گوشهای از دنیای زنانه و حرفهای نگفته زنان را منعکس کنم.
از بین نویسندگان ایرانی کار کدامیک را دنبال میکنید و نویسنده موردعلاقه تان چه کسی است؟
شاید کمی دیر، اما بعد از پرس و جوی مفصل از کسانی که نظراتشان را قبول دارم، کارهای خوب دوستان و رقبا را دنبال میکنم. نامردی است اگر بدون اسم بردن از صادق هدایت و بهرام صادقی و هوشنگ گلشیری، یکراست بروم سراغ دوستانم در گالری کسری، یا این جوانانی که با چاپ دو یا چند کتاب، میخشان را محکم کوبیدهاند و من یکی به شدت منتظر خواندن کارهای بعدیشان هستم. کسانی مثل پژمان تیمورتاش، مهدی اسدزاده، مهسا محبعلی و مریم عباسیان. اسم هم که بردم به این معنی نیست که این چند نفر برایم با گلشیری یا هدایت و صادقی برابرند.
در حال حاضر مشغول نگارش چه کتابی هستید و چه کار تازهای در دست دارید؟
در مورد نگارش داستان یا رمان چیزی نمیگویم. ولی نگارش یک فیلمنامه طنز سینمایی در دست دارم. تا ببینیم قرعه به نام کدام یک از کارگردانان عزیز میافتد.
از تجربیات نویسندگی خود و خاطرات کارگاه گلشیری برایمان بگویید و اینکه این تجربیات در تعیین مسیر نوشتن شما چقدر موثر بود؟
بعد از نوشتن هفتادمَن خاطرات دوران راهنمایی و دبیرستان و داستانهای رقیق و سوزناک عاشقانه، در 1/1/1 کلاسهای داستاننویسی مکاتبهای صداوسیما را گذراندم که برای منِ صفرکیلومتر مفید بود. همزمان خواندن کتاب «هنر داستاننویسی» ابراهیم یونسی دنیایی عجیب را به رویم باز کرد. کلاسهای داستاننویسی سیروس طاهباز در کانونپرورش فکری هم برایم راهگشا بود. دانشگاه و کلاسهای داستاننویسی نزد بزرگانی چون استاد عزیز و گرامیام محمود دولتآبادی و استاد جمال میرصادقی هم برایم غنیمت بود. داشتم با همین دنده و در همین مسیر میرفتم که بخت یارم شد و به کلاسهای گلشیری راه یافتم که نقطهعطفی بود برای زیر و رو کردن زندگیام. با اطمینان میگویم بیشتر آنچه آموختم از گلشیری بود و گلشیری همه چیز را عوض کرد.
تقصیر من نیست اگر حرفهایم تکراری است: در دورهی طلایی کلاسهای گلشیری، یک روز در هفته ادبیات خارجی میخواندیم و یک روز ادبیات ایرانی. یک روز هم کارگاه داستان داشتیم. در آن میان، جلسات عمومی هم داشتیم که نویسندگان را دعوت میکردیم و در مورد آثار تازهشان صحبت میکردیم. هروقت هم فرصت میکردیم، متون کهن میخواندیم، داستان فَرود، سیاوش، رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، حیبنیقضان، گنبد زرد، سرخ، سپید، پیروزه، گنبد سیاه، عقل سرخ، آواز پر جبرئیل و ... گلشیری از ما میخواست همهی صداها را بشنویم. ابوالحسن نجفی برایمان از عَروض و قافیه و نظریهی اطلاع گفت، رضا براهنی از ساختار رمان؛ محمدعلی سپانلو از تاریخ شعر، رضا فرخفال از 13 زاویهدید داستان. چه بسا در آن میان، اساتیدی بودند که گلشیری قبولشان نداشت، یا آن اساتید با گلشیری میانه خوبی نداشتند. ولی همه آن جلسات بینظیر بودند و قطعا تأثیرگذار بر مسیر نوشتن همه ما.
نظرات
القاب برازنده ی خودتان را به دیگران نسبت ندهید.