سوسن تقوایی، منتقد ادبی در یادداشتی به تحلیل روابط بینامتنی در بخشهایی از رمان «آناتومی افسردگی» نوشتهی محمد طلوعی پرداخت.
رابطهی بین متنها از گذشته نیز در مطالعات سنتی و نقدها در قالب کشف تلمیحها، تضمینها، نقلقولها، اقتباسها و سایر اشارات سطحی بررسی میشده است لکن بخشهای پنهان ارتباط میانمتنی مغفول میمانده است. نظریهی بینامتنیت، به روابط بین متونی میپردازد که باعث آفرینش متن جدید میشوند. بر پایهی این نظریه، هر متنی در ارتباط با متونِ پیشتر خواندهشده معنا میدهد و بر رموز پیشتر شناختهشده، استوار است. اصل اساسی نظریهی بینامتنیت این است که هیچ متنی بدون پیشمتن نیست، هیچ اثر و پدیدهای از خلأ آغاز نمیشود و مبدأ هیچ اثری، «هیچ» نیست. بینامتنیت بر این اندیشه است که متن، نظامی بسته و خودبسنده نیست بلکه پیوندی دو سویه و تنگاتنگ با سایر متون دارد. متنها پیوسته بر اساس متنهای گذشته، بنا میشوند و هرکسی که عهدهدار فهم یک متن است میبایست رابطهی آن متن را با سایر متون، تعیین کند. جهت فهم یک متن، تنها، توجه به روابط درونمتنی کارساز نیست و میبایست به رابطهی متن با سایر متون نیز توجه کند. ذکر یک نکته، لازم است که در نظریهی بینامتنیت، بررسی تأثیر و تأثر متون از یکدیگر مدنظر نیست؛ مقولهی تأثیر و تأثر، داخل در نقد و مطالعهی سنتی است و بینامتنیت به اصل رابطه میپردازد؛ از نظر رولان بارت، بینامتن نمیتواند با خاستگاه متن اشتباه شود. جستوجوی منابع و تأثیرات یک اثر، موجب رضایت اسطورهی خویشاوندی میشود و نقلقولهایی که متن را شکل میدهند با وجود اینکه پیشتر خواندهشدهاند، ناشناخته و جداییناپذیرند؛ به همین دلیل نقلقولهایی بدون گیومه هستند.چیزی که امروزه مهم و مورد توجه است، تأثیری نیست که هنرمند از متون دیگر پذیرفته، بلکه آن چیزی است که فرامیگیرد؛ خواه خودآگاه یا ناخودآگاه یا به صورت تقلیدی طنزگونه. جولیا کریستوا، نخستین کسی بود که اصطلاح بینامتنی را به کار برد با این عبارت که هیچ متنی جزیرهای جدا از دیگر متون نیست؛ این اصطلاح به رابطههای گوناگونی اشاره دارد که متون را از لحاظ صورت و مضمون به هم پیوند میدهد. هر متنی در نسبت با متون دیگر وجود دارد. (کلمه، گفتوگو، رمان: جولیا کریستوار)
رولان بارت هر متنی را حاصل اجتماع اجزای متون پیشین میداند و آن را برای هر متنی حتمی و اجتنابناپذیر میشمارد. (از اثر به متن: رولان بارت)
از نظر وی هر متن، بافت جدیدی است که تار و پود آن از نقلقولها و سخن گذشتگان تنیده شده است.
مهمترین هدفی که بینامتنیت دارد، کشف نشانهها و آثار مثبت متون دیگر بر یک متن و مطالعهی روابط موجود میان متن حاضر و متون دیگر است به طوری که خواننده را در درک عمیقتر و فهم بهتر یک متن یاری رساند.با نگاهی به آثار ادبی میتوان دریافت که ادبا از میراث کهن و گنجینهی ادبی یا دینی به عنوان مرجعی غنی برای خلق آثار خود بهرهها بردهاند.قصههای شاهنامه، مثنوی معنوی، خمسهی نظامی و سایر میراث ادب فارسی، همواره منبع الهام نویسندگان و شاعران بوده است؛ با توجه به تأثیر و فایدهای که کشف آبشخور اندیشگانی آثار در درک عمیق معنا و مضمون مورد نظر نویسنده دارد، ذیلاً نگاهی گذرا به روابط بینامتنی فصلی از رمان آناتومی افسردگی با هفتپیکر نظامی، بوف کور و تخت ابونصر صادق هدایت، خواهیم داشت.
اپیزود دوم از رمان آناتومی افسردگی را به سبب فصل یازدهمِ آن، شاید بتوان واسطةالعِقد این کتاب نامید؛ طلوعی در این فصل با طرح خردهروایتی خاص و تأثیرگذار، بر بستری از رئالیسم جادویی، نوعی رمان رؤیاگونه خلق کرده و رگههایی از سیال ذهن راوی را نشان داده است.
پری در کنار امیر، روی تخت مسافرخانه از خواب بیدار شده، از پنجرهی اتاق، باغ روبهرو را تماشا میکند و در گوشهای از باغ، شعلههای آتش را میبیند که از بشکهی دویست و بیست لیتری، زبانه میکشد؛ با خودش میگوید هرجا آتش باشد، آتشافروزی هم هست. ساعت هشت و ربع است. از جا بلند میشود، از اتاق میزند بیرون و از در پشتی میرود توی باغ و مستقیم سمت بشکه. از تاریکی صدای داییامیر را میشنود و صدای پدرش را و پیش که میرود باقی خاندان، پدربزرگ و مادربزرگ و مادر باردارش را میبیند و خودش را که جنینی است در شکم مادر؛ کنارشان مینشیند اختلاط میکند، کباب میخورد، تفریح میکند و وقتی که احساس میکند دارد وقت، تنگ میشود بلند میشود، خاندان را ترک میکند و به اتاق برمیگردد و میبیند که امیر هنوز خوابیده و ساعت را که نگاه میکند هنوز هشت و ربع است.
در این خردهروایت، پری از باغ مسافرخانه به آستانهی بیمکانی، ورود میکند و به بیزمانی میرسد و طلوعی با طرح و پرداخت این صحنه از رمان، به مضمونهایی نظیر وحدت میان واقعیت و رؤیا، بیداری و خواب و جریان زندگی و ظهور مرگ عینیت بخشیده است؛ پری بعد از ساعت هشت و ربع در باغ مسافرخانه، خاندانش را ملاقات کرده؛ خاندانی که در آن لحظه شیراز نبودهاند و بعضاً زنده نبودهاند، خودش را دیده که در شکم مادرش بوده و صدای قلب جنینی خودش را شنیده، خواب نبوده اما واقعی هم نبوده و به اتاق که برگشته ساعت همان هشت و ربع بوده و همهچیز سر جای خودش، در حالی که هنوز بوی دود از سر و لباس پری استشمام میشده. بعضی از این مضمونها، پیشتر در هفتپیکر نظامی، بوف کور و تخت ابونصر پرداختهشدهبودهاست و میتواند نقطهی اشتراک و ارتباط این متن با متون نامبرده باشد.
در قصهی ماهان مصری از هفتپیکر نظامی نیز ماهان از باغ دوستش به آستانهی بیمکانی میرسد و سفری را آغاز میکند که در طی آن به دیوان و اهریمنان و اژدها و حوریان و بیابان سوزان و سرزمینهای مخوف برمیخورد و در نهایت به هدایت خضر به باغ دوستش باز میگردد و درمییابد که به واقع سفری در کار نبوده و همهی مراحل طی شده استعارهای از خطرات و مخاطرات راه زندگی است که برای درست زیستن میبایست با آنها روبهرو شود و از آن به سلامت بگذرد. هفتپیکر نظامی را میتوان یکی از مشربهای نویسنده در خلق خردهروایت فصل یازدهم دانست.
صادق هدایت نیز در برخی از آثار خود مضمونهای فوق را پرداختهاست؛ در بوف کور که خود روابط بینامتنی محکم و بارزی با مسخ کافکا دارد، اشتراکاتی در صورت و معنا با مطلب گفتهشده دیده میشود؛ راوی از سوراخ روی رف، نقاشیهای خود را بیرون از خانه بهعینه تماشا میکند (در هم آمیختگی واقعیت و تخیل) از همان روزن دختر اثیری را میبیند و در ادامه دختر اثیری با لکاته یکی میشود (وحدت و یگانگی سوژه) یافتن کوزهی نقاشیشده و دو چشم دختر اثیری روی آن (شکستهشدن مرز واقعیت و رؤیا) و پیرمرد خنزرپنزری که راوی در انتها میبیند که خودش است.
در تخت ابونصر نیز گروهی کاوشگر و باستانشناس به منطقهای در حوالی شیراز میروند و در حفاریها تابوتی سنگی را مییابند که متعلق به سیمویه حاکم عهد ساسانی بودهاست؛ دکتر وارنر در تابوت، در کنار جسد مومیاییشدهی سیمویه، چند طلسم و یک وصیتنامه مربوط به گوراندخت، دختر وندیپمغ و همسر سیمویه مییابد. گوراندخت در مکتوب خود، مدعی شدهبود که سیمویه نمرده بلکه به دلیل فسادکاری و معاشرت با روسپیای خورشیدنام، توسط همسرش طلسم شدهاست. گوراندخت از یابنده درخواست کرده بود که در زمان معین و طبق دستور، آیین طلسمشکن را به جای آورند تا سیمویه از طلسم آزاد شده و به زندگی خود ادامه دهد.دکتر وارنر از دستیارش میخواهد تا به او در اجرای وصیتنامه کمک کند اما دستیارش که ساعاتی پیش به شهر رفته و روسپیای خورشیدنام را به همراه یک مطربی اجیر کرده و با خود به منطقه برمدلک شیراز آورده تا شب را به خوشگذرانی بپردازند مخالفت میکند دکتر وارنر در ساعت مقرر و طبق دستور آیین را به جا میآورد طلسم سیمویه شکسته میشود و سیمویه به محض جان گرفتن، از جا بلند میشود و به شتاب به سمت برمدلک راه میافتد و به محل اتراق دستیار و روسپی و مطربی میرسد از دور خورشید را صدا میزند خورشید برمیگردد به سمت سیمویه میآید یکدیگر را در آغوش میگیرند اما در نهایت سیمویه از خورشید جدا شده و بر زمین میافتد و متلاشی میشود؛ در این داستان نیز در هم شکستن محدودیتهای زمانی و مکانی و عبور از مرز واقعیت به رؤیا و جریان زندگی و ظهور مرگ دیده میشود.این مضمونهای مشترک میتوانند به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه مبین روابط بینامتنی آناتومی افسردگی با متنهای نامبرده باشند.
اگر این نکته را که برخی منتقدان بدان معتقدند بپذیریم که اقتباس، تضمین، تلمیح، نقلقولها، اشارات، نقیضهها و... نیز به نوعی بینامتنیت دارند ،بیشک میتوانیم بخشهای زیادی از رمان آناتومی افسردگی را بهخصوص بخشهای مربوط به یوگا و فنگشویی یا سنتهای ملل مختلف در ازدواج و... هم در روابط بینامتنی بررسی کنیم.
منابع:
بینامتنیت، فرزانه یوسف قنبری
بینامتنیت، نظریهی آبشخور متون، زهره قراگوزلو
تأملی بر نظریهی بینامتنیت، رولان بارت، دکتر بهمن نامور مطلق، مجلهی الکترونیکی ویستا
بررسی روابط بینامتنی میان داستان مسخ کافکا و بوف کور صادق هدایت، میلاد حسننیا
نظر شما