محمدعلی علومی در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
باید زلزله را حس کرد تا بتوان دربارهی آن نوشت/ زلزله یک تراژدی تاریخی است
محمدعلی علومی میگوید: پدیده زلزله هیچگاه چندان مورد توجه داستاننویسان و فیلمسازان جهان نبوده است. چون به زعم من برای از زلزله نوشتن باید آن را لمس کرده باشی و تمام لحظههای آن را حداقل یکبار حس کنی.
این گونه پدیدههای طبیعی در تمام دنیا دستمایه اصلی آثار هنری گوناگونی اعم از کتاب، فیلم، مستند و... میشوند. به عنوان مثال در ژاپن، سونامی، هسته مرکزی آثار ادبی درخشانی است که در آثار نویسندگان زیادی نمود دارد. به نظر شما تصویر زلزله به عنوان پدیدهای نام آشنا برای مردم ایران، در ادبیات داستانی از دیرباز تا امروز به چه صورت بوده است؟
به نظر من پدیده زلزله هیچگاه چندان مورد توجه داستاننویسان و فیلمسازان جهان نبوده است. چون به زعم من برای از زلزله نوشتن باید آن را لمس کرده باشی و تمام لحظههای آن را حداقل یکبار حس کنی. هیچ انسانی تا زلزله را به طور مستقیم تجربه نکند، نمیتواند در مورد آن به حق بنویسد. زلزله چیزی است که باید برای فرد ملموس باشد تا بتواند چیزی از آن خلق کند.
در مورد فیلمها و آثاری که همه جای دنیا از زلزله میگویند و نگاهشان به شکل ویژه روی این مساله بوده است، چون صرفا یک نگاه احساسی و سرشار از ملاطفت است، نمیتوان ارزش هنری خاصی برای آن درنظر گرفت. این آثار نگاهی از دور و انساندوستانه دارند و نمیتوان به آنها اثر ادبی اطلاق کرد. خشم طبیعت را باید حس کرد تا بتوان دربارهی آن نوشت. درباره چگونگی تبدیل این حوادث به اثر هنری میتوانم از گروههای هنری فعال که به این مناطق به صورت خودجوش اعزام میشوند نام ببرم. این گروهها با عملی که تحت عنوان "هنردرمانی" خوانده میشود، هم خود به تجارب زیستی ارزشمندی که بعدها میتواند دستمایه خلق اثر ادبی-هنری شود، دست مییابند، هم از لحاظ روحانی برای بازماندگان مثمرثمر هستند.
زلزله پدیده ای است که تخریب به دنبال دارد و اولین تصویری که از زلزله در ذهن شکل میگیرد، ویرانههایی برجای مانده و افراد بی خانمان است. به عنوان مثال در ساختن بناهای جدید بر روی ویرانهها میتوان به مفاهیمی مانند تقابل نوستالژیای مدرنیته با جهان سنتی و درهم پاشیده رسید. با توجه به معانی و مفاهیم مستقیم زلزله، این پدیده طبیعی چه کارکردهای تمثیلی میتواند در داستان ایفا کند؟
هر هنرمندی از زاویه دید خودش به موضوع نگاه میکند. حتا در یک موضوع واحد هم هر کس نگاه خاص خود را دارد و به ادراک متفاوتی میرسد. یک نفر به موضوع به شکل تراژدی نگاه میکند و هنرمند دیگری به شکل طنز و دیگری به شکل سوررئال. هنر ظرفیتهای مختلف دارد. شر در تاریخ به دو نوع شر طبیعی مانند زلزله، سیل و بلایای طبیعی و شر اجتماعی مانند جنگ تقسیم میشود و میتوان به هر دو نوع شر از لحاظ اجتماعی نگاه کرد. در مورد پدیدههای طبیعی مانند زلزله به چندین شکل میتوان به موضوع نگاه کرد. نگاه اجتماعی روی این مسائل خوب جواب میدهد. میتوان از منظر رئالیسم اجتماعی به اینطور پدیدهها نگاه کرد. مانند نگاهی که احمد محمود در رمان "زمین سوخته" به مساله جنگ ایران و عراق داشته است. این رمان به نظر من اولین رمان جنگی تاریخ ادبیات ایران است و رئالیسم اجتماعی را میتوان به وضوح در آن مشاهده کرد.
شما به عنوان نویسندهای که به طور آشکاری به موضوع زلزله در آثار خود پرداختهاید، بیشتر از کدام منظر به این مساله نگاه کردهاید؟
من از نزدیک زلزله را لمس کردهام. شاهد ویرانی شهر تاریخی ارگ بم بودهام. زلزله بم فاجعه دلخراشی بود که نزدیک به پنجاه هزار نفر قربانی داشت. همانطور که قبل هم در صحبتهایم اشاره کردم، تا کسی این تجربههای تلخ را از نزدیک لمس نکند نمیتواند درباره آنها به درستی بنویسد و میتوانم این را به جرات بگویم که تنها نویسندهای هستم که به زلزله در کتابم به طور مستقیم اشاره کردهام. در رمان "سوگ مغان" هسته مرکزی داستان، زلزله بم است. هنگامی که شاهد تخریب این شهر تاریخی بودم، این جرقه در ذهن من زده شد که داستانی بنویسم که آغاز آن به نحوی از ارگ بم باشد. به نظرم زلزله یک نوع تراژدی تاریخی است. به همین دلیل داستانی روایت کردم از حمله اردشیر بابکان به ارگ بم و این داستان تاریخی را تا تاریخ معاصر و حمله آغامحمدخان قاجار به کرمان ادامه دادم. در این رمان تنها به جنبه تاریخی نپرداختهام و به نظر بسیاری از منتقدان، رمان، گاه در فضاهایی جنبه سوررئال هم به خود میگیرد. به طوری که در رمان "سوگ مغان" به نحوی نگاه تاریخی را به سوررئال پیوند زدهام. در مورد عنوانی که برای این رمان برگزیدهام لازم است نکتهای را به لحاظ تاریخی یادآوری کنم. در تاریخ باستان، عزاداری را امری قبیح میدانستند و بیحاصل. چرا که اگر فرد نیکو کردار بود، با مرگ وارد بهشت میشد و اگر بدکردار بود به جهنم میرفت و در هر دو حال عزاداری امری بیفایده بود. تنها مساله ای که عزاداری برای آن مجاز شمرده میشده، در مورد فجایع و امور بزرگ بوده است. به عنوان مثال سوگ سیاوش، یک سوگ مجاز است و بالطبع سوگواری برای ویران شدن یک ارگ باستانی هم مجاز شمرده میشود. نبرد اردشیر بابکان با شاه محلی اشکانی هم در این محل صورت گرفته است.
به گفته ارنست همینگوی؛ باید در مورد نوشتن از یک پدیده از آن فاصله گرفت. این مساله را خود همینگوی هم در نوشتن از پاریس و تجربیات زندگی خودش در این شهر رعایت کرده و سالها پس از ترک پاریس و اقامت در آمریکا، رمان "پاریس جشن بیکران" را نوشت. نظر شما در این باره چیست و بهترین زمان برای نوشتن از یک رویداد خاص که به نوعی بر روحیه انسان تاثیر شگرفی میگذارد، چیست؟
سوال بسیارخوبی است. به شخصه به این موضوع سخت معتقدم و پایبند. این مساله تنها در مورد نوشتن صدق نمیکند و شامل تمام امور هستی میشود. به نظرم در تمام مسائل زندگی مانند موضوعات روزمره، مسائل اجتماعی و... این امر بایستی اعمال شود. با فاصله گرفتن از یک رویداد، خوددرگیری عاطفی انسان با آن کمرنگتر شده و نیروی عقلانی به کمک قوه تصمیمگیری انسان میآید. در مورد رمان و آثار ادبی هم با فاصله گرفتن از یک پدیدهی خاص درگیری احساسی انسان با آن موضوع به حد متعارفی میرسد و در یک موازنه عاطفی- عقلی اثری ارزشمند خلق میشود. آمیختگی عاطفه و عقل باید حد مشخصی داشته باشد. اگر صرفا عقل محض بر اثر حاکم شود، اثر به سمت فلسفه و اگر رنگ احساس بیش از حد باشد، اثر به سمت سانتیمانتالیسم و گاهی ادبیات زرد میرود. در نهایت نقش تاریخ همواره در نگاشتن از این پدیدهها پررنگتر است و میتوان تاریخ را با پدیدههای طبیعی و اجتماعی در خلق آثار ادبی پیوند زد و از یاد نبریم که تاریخ امروز ما را ساخته است.
نظر شما