پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۸
بحرانی در حال انتشار

نقد«بحرانی در حال انتشار» نوشته سندی مومنی در شماره سیزدهم فصلنامه نقد کتاب، بهار 1396 به چاپ رسیده است و در جشنواره کتاب و رسانه حائز رتبه شده است. به همین مناسبت در اینبا بازنشر می‌شود.

 خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، سندی مومنی_ «ایلا نگهبان باغ وحش» نوشته زهرا فردشاد با تصویرگری بهاره نیاورانی در نشر هوپا در سال 1395 در 91صفحه
 و با قیمت 8000تومان منتشر شده است.
 
خلاصه­‌ی داستان
ایلا با پدر و مادرش در باغ وحش زندگی می­کند. با شنیدن صداهای مهیبی از کوه که شبیه انفجارهای پی در پی است و گذشتن هواپیماها از آسمان، داستان شروع می­‌شود. تلفن و برق باغ وحش قطع می­شود و پدر برای دیدن رئیس باغ وحش به شهر می­‌رود. حیوانات گرسنه هستند و هر کدام به گونه‌­ای گرسنگی خود را نشان می­‌دهند. ایلا پسر بازیگوشی است که عاشق بابون­ه‌است و حسابی با آن‌­ها سرگرم است.
مردی دوچرخه­‌ی پدر ایلا را همراه با پیغامی از سوی او، به باغ وحش می‌­رساند. جنگ شده و یونس، پدر ایلا، اسلحه به دست گرفته و می‌­جنگد؛ او پیغام داده که همسر و پسرش به خانه­‌ی مادرش بروند. این پیغام سرآغاز تغییر در زندگی مادر و فرزندی است که می خواهند از شهری جنگی به یک جای امن بروند.
 
مقدمه
ایلا نگهبان باغ وحش، رمانی است که ایده‌­ی بکری دارد. این ایده، به روایتی یکدست و پرهیجان تبدیل شده است. ایلا شخصیت اصلی رمان، پسری بازیگوش و دوستدار حیوانات است که می‌­خواهد همراه مادرش به جایی امن برود.
رمان را می‌­توان به لحاظ ساختاری به دو بخش تقسیم کرد. بخش نخست حضور جنگ به عنوان فاجعه­‌ای است که به فضای آرام و امن خانواده و باغ وحش و شهر حمله‌­ای ناگهانی کرده است؛ در این بخش خواننده با بحرانی روبه‌­روست که همه­‌ی معادله­‌های زندگی را برهم ریخته است و بخش دوم، جنگ در نگاه ایلا و مادرش است. تصور این دو شخصیت از جنگ متفاوت است و نویسنده فضای ذهنی هر دو شخصیت را همراه با دغدغه‌­هایشان پیش روی خواننده قرار داده است.
مفهوم کلیدی و برجسته ی ایلا نگهبان باغ وحش، تبعات دردناک آوراگی‌­های بعد از جنگ است؛ اما رمان به خوبی توانسته است از این رخداد فاجعه آمیز و غمگین در جهت ترسیم اثری قابل قبول استفاده کند که تلاش می­‌کند کانون توجه خود را دنیای معصومانه­‌ی مادر و پسری قرار دهد که نمی‌­دانند قرار است هشت سال آینده با چه اتفاق­‌هایی روبه­‌رو شوند.
 
بخش اول: جنگ عاملی بیرونی برای برهم زدن نظم و آرامش (وقوع بحران)
صفحات آغازین رمان، خبر از تغییر وضعیتی می­‌دهد که برای اعضای خانواده مشخص نیست؛ اما خواننده می‌­داند این صداهای بلند و گذر هواپیماها چه معنایی دارد:
« دیشب حیوان‌­ها در قفس­‌هایشان سر و صدا می­‌کردند. مادرم می‌­گوید: صداهای بلندی که از دور می­آید آن‌­ها را ترسانده است. پدرم می­‌گوید: شاید کوه را منفجر می­­کنند جاده بسازند.
دیشب یواشکی در گوش بابون پرنده­‌ام گفتم: بپر برو شهر و سر و گوشی آب بده ببین چه خبر شده.
بچه بابون سرش را تکان داد و ویژی بالا پرید. در آسمان چرخید و چرخید و دور شد. توی حیاط منتظرش ایستادم.از یک شمردم و تا به صد و بیست و سه رسیدم، ویژی روی شانه‌­ام پرید و گفت: جشن، جشن، فشفشه، بادکنک، آتیش بازی.» (فردشاد،1395 : 7و8)

نویسنده از میان چهار امکان بنیادین روایت، روایت برون­گرا را انتخاب کرده است:
« در ساخت برون­گرا، رمان بر گونه‌­ای از روایت استوار می‌­شود که طی آن نویسنده با بیرونی کردن حوادث، خواننده را در مرکز اطلاعات قرار می­دهد و عناصر علت و معلولی رخدادها را برای خواننده روشن می­‌کند. پس آن­چه بر شخصیت­‌های داستان مجهول می­‌ماند بر خواننده معلوم می‌­شود. روایت به گونه‌­ای پیش می‌­رود که خواننده تنها با یک گام فاصله پشت سر رمان نویس قرار می­‌گیرد...»(رسول زاده،1382)

با وجود آن­که رمان از روایتی برون­گرا برخوردار است؛ اما خواننده با روایتی پرکشش روبه‌­روست. این تعلیق که روایت را خواندنی کرده است ریشه در مواجهه شخصیت­های اصلی رمان با رویداد اصلی رمان یعنی جنگ، دارد. مضاف بر این­که خواننده از سرنوشت پدر خانواده (یونس) بی اطلاع می­ماند و در ادامه علاقه‌­مند است خبری از او بخواند.
نویسنده هوشمندانه روایتی را برگزیده است تا خواننده را در مرکز ناامنی و تبعات عامل بیرونی حوادث قرار بدهد. مرکز قرار دادن خواننده، یک نتیجه­‌ی مهم دارد. خواننده روایت را بدون جهت­گیری خاصی، با زبانی کاملا تصویری( به دور از شعارزدگی و برجسته کردن­هایی که پیوند مشخصی با موضوع رمان داشته باشند) می­‌خواند و این امکان برای شخصیت­‌های رمان فراهم می­‌شود که خود واقعی­شان را در مقابل مسئله‌­ی رمان ارائه دهند.
به طور مشخص ایلا نگهبان باغ وحش، شرح آوارگی­‌های بعد از جنگ را به خوبی به نمایش می­‌گذارد. به خواننده نشان می­دهد که چه­‌طور رفتن ساده­‌ی مرد خانواده در هال‌ه­ای از ابهام برگشتن یا برنگشتن قرار می‌­گیرد و چگونه لباس‌­های نو و دفتر و کتا‌‌‌‌ب‌­های پسربچه ای که مشتاق  رفتن به مدرسه است، به فراموشی سپرده می­شود.

بحران در رمان در سه بخش به تصویر کشیده می‌­شود. در آغاز رمان، موقعیت آرام و امن یک باغ وحش را برهم می­‌ریزد. در ابتدا با قطع تلفن و برق و نبود غذای کافی برای حیوانات این بحران منتشر می­‌شود. بعد از آن با برنگشتن یونس و پیغامی که برای خانواده­اش گذاشته است، بحران به خانواده سرایت می­‌کند و در نهایت با دیدن شهر جنگی و فرار ساکنان شهر، بحران، منطقه­ی وسیعی از قلمرور خود را به خواننده نشان می­‌دهد.

جنگ به عنوان عاملی بیرونی، حوادثی را به حیوانات یک باغ وحش و زندگی اعضای یک خانواده و ساکنان یک شهر تحمیل می­‌کند.
ایلا نگهبان باغ وحش از افتتاحییه­‌ی درخشانی برخوردار است. آغازی جذاب که خواننده را بدون اتلاق وقت در مرکز رخدادهای اصلی ماجرا قرار می­‌دهد. این آغاز به پشتوانه­‌ی  فضاسازی و اعلام خطر و معرفی شخصیت اصلی و دغدغه­‌هایش یعنی ایلا، خوانشی بدون کسالت را به دنبال دارد.


بخش دوم: بازنمایی ذهن شخصیت­ها در مواجهه با بحران
ایلا نگهبان باغ وحش به طور مشخص با تمرکز بر دو شخصیت پیش می­رود. ایلا و مادرش. این دو شخصیت که تنها مانده و باید به جایی امن نقل مکان کنند هر کدام به نوعی درگیر مسئله‌­ی جنگ هستند.

کسی نفهمد من عراقیم!
شخصیت مادر در ایلا نگهبان باغ وحش، شخصیتی ساده اما در عین حال بااراده و مصمم است. او اهل بصره است و مدت­‌هاست خانواده­اش را ندیده است.
این شخصیت در رمان به طور مشخص چهار مرحله را پشت سر می­گذارد و در هر کدام از این مراحل یکی از ابعاد شخصیتی خود را مشخصا در برابر جنگ نشان می­دهد:

مرحله­‌ی اول: شنیدن خبر جنگ
در مرحله‌­ی اول، مادر ایلا بعد از شنیدن جنگ بین عراق و ایران، وحشت­‌زده می‌­شود:
« مادرم دستش را بالای پیشانی­اش می­‌گیرد. ماشین­‌ها و گاری­‌ها پر از اسباب و مسافر پشت سر هم رد می­‌شوند. مادرم دستش را جلوی ماشین سفیدی می­‌گیرد. ماشین سریع رد می­‌شود. مادرم فریاد می­زند: تو مدینه چه خبر شده؟ چرا همه‌­تون از این طرف می‌­روید؟
زنی پشت گاری روی اسباب­‌هایش نشسته. فریاد می‌­زند: جنگ شده. بدبخت شدیم فرار کن. مادرم کنار جاده روی زمین می­افتد. بازویش را می­‌کشم و فریاد می‌­زنم مامان، مامان...) «فردشاد،1395 :22)

بعد از شنیدن خبر جنگ، تفنگی را از دفتر باغ وحش برمی­دارد و با گلوله پرش می­کند و اشک می­‌ریزد.
به نظر می­رسد اولین برخورد شخصیت با فاجعه­‌ای که رخ داده و تمام معادلات زندگیش را برهم زده است، ترس و اراده برای استقامت را به خواننده منتقل می‌­کند.

مرحله­ی دوم: انتظار
شخصیت مورد نظر در مرحله­ی بعد منتظر برگشتن شوهرش می­‌شود. او بر نمی­گردد. شخصی دوچرخه­اش را برمی­‌گرداند:
« مردی از پشت در می­‌گوید سلام از طرف یونس اومدم. دوچرخه­‌اش رو آوردم. مادرم می پرسد: چرا خودش نیومد؟ مرد می­گوید: اسلحه گرفته بود می­‌جنگید. گفت شما هم جمع کنید برید روستا پیش مادرش. از این­جا دور شید امن نیست.» (فردشاد،1395 :42)

پیغامی که یونس برای خانواده­اش داده است، آن­‌ها را وارد مرحله­‌ی جدیدی از زندگیشان می­‌کند.

مرحله‌­ی سوم: نامه
 مادر ایلا از پسرش می­‌خواهد که برای خانواده­اش در بصره نامه بنویسد. این نامه آن­قدر مهم است که همه در حال فرار از شهر هستند و مادر ایلا برای پست نامه به سمت شهر می رود:
« مادرم با گریه می­گوید: بذارید نیم ساعت برم تو شهر شوهرم رو ببینم این نامه رو پست کنم برمی­گردم. اشکش را به چادر روی شانه­اش می­مالد. مرد جواب می­دهد نامه­ی چی؟ کشک چی؟ پست خونه تعطیله. عراقی هستی؟
مادرم جواب نمی­دهد. مرد ادامه می­دهد: زن عموی منم عراقیه. برو خاله. ایشالا جنگ که تموم شد نامه­ات رو پست کن. فعلا که عراق و ایران به هم گلوله پست می­کنن.» (فردشاد،1395، 56)

مرحله‌­ی چهارم: رفتن به جای امن
در این مرحله مادر تصمیم می­‌گیرد که به سمت روستای مادرشوهرش برود. حیوانات باغ وحش را رها می­‌کند و با دوچرخه­ی شوهرش به سمت جاده­ی اصلی شهر می­‌رود.

شخصیت مادر ایلا، نماینده بلاتکلیفی مادرانی است که در ابتدا تصور می­‌کردند این جنگ دعوای ساده­‌ی بین عرب و عجم است. دعوایی که تازگی نداشته و به زودی فروکش می کند. این شخصیت در جایی آن­قدر مصمم و با اراده عمل می­‌کند (به طور مثال وقتی حیوانات را رها می­کند و تفنگ به دوش می­‌گیرد.) که خواننده به او آفرین می­‌گوید و در جایی دیگر آن­قدر ساده دلانه رفتار می‌­کند (وقتی باغ وحش را رها می­کنند نامه­‌اش را روی طاقچه می­‌گذارد و به جای تمبر، یک لنگه­‌ی گوشواره­اش را روی پاکت نامه می­‌چسباند به این این امید که سربازبعثی به طمع گوشواره نامه را به خانواده­اش برساند.) که آه از نهاد خواننده بلند می­کند. مسئله­‌ی دیگری که در ارتباط با شخصیت مادر ایلا به چشم می­‌خورد ملیت اوست. او زن عربی است که حالا نمی­‌تواند به راحتی بگوید عرب هستم. نویسنده هوشمندانه ماجرای نامه را پیش می­‌کشد تا از طریق مطالب نامه ترس‌­ها و تردیدهای این شخصیت را به خواننده نشان بدهد. به خصوص آن­جا که نمی­‌خواهد خانواده­اش بفهمند شوهرش اسلحه دست گرفته و می­‌جنگد و یا آن­جا که غصه­‌ی برادرش جاسم را می­‌خورد که سرباز است و وظیفه دارد مقابل ایران بجنگد.

بابون­ها و ایلا در خاطره­‌ی جنگ
مرکز توجه­‌ی رمان ایلاست. او قرار است به مدرسه برود. منتظر پدرش است تا با دوچرخه او را به مدرسه برساند. بابون پرنده­‌اش به او خبر می­‌دهد که در شهر آتیش بازی به راه است. ایلا تصور می­‌کند بچه­ها از بس غرق در شادی و جشن فشفشه‌­ها بودند برای دیدن باغ وحش نیامده­‌اند. با شادی کودکانه­‌ای با دیدن هر هواپیمایی ظرفش را با گوش ماهی پر می­کند. او در تخیلش به راحتی در جنگ پیروز می­شود؛ سرباز دشمن را به اسارت می گیرد؛ پدرش را نجات می­دهد؛ اما در عمل تنها می­تواند بچه خرگوش و بلدرچین را نجات بدهد. ایلا به خوبی توانسته است تخیل کودکانه و قهرمان پرور پسرانی را نمایندگی کند که درک درستی از جنگ ندارند؛ جنگ بر آن­ها عارض می­‌شود، نظم زندگیشان را برهم می زند و آن­‌ها را به سمتی می­برد که نمی دانند چه آینده­ای در انتظارشان است.

نویسنده با استفاده از عنصر تخیل برای پرداخت شخصیت ایلا، دنیای معصومانه‌­ی او را که گویا بدون مقدمه، جنگ بر آن تحمیل شده است، به نمایش می­‌گذارد. استفاده از بخش خیال­پردازی های ایلا، خواننده را بی­واسطه با تصویری که کودکی از همه جا بی­خبر می­تواند نسبت به جنگ داشته باشد، مهیا می­سازد.
پایان­‌بندی در رمان ایلا نگهبان باغ وحش، از نوع باز است. ذهن خواننده در پایان رمان به ادامه زندگی ایلا و مادرش در روستا و گمانه­زنی­‌هایش درباره­‌ی سرنوشت دایی جاسم و یونس مشغول می­شود و با تصویری از ادامه جنگ در هشت سال آینده برای ایلا و میلیون­ها ایلای دیگر در سرزمین­‌مان پیوند می­‌خورد­.

سئوال بی­بی، جمله‌­ی پایانی و درخشان رمان است که ذهن خواننده را به سمت تصویرهای یاد شده می­‌کشاند:
« در حیاط بی­بی مثل همیشه باز است. بی­بی خمیر نان را به تنور می­‌چسباند. سلام می کنیم. بلند می­‌شود پشت سرمان را نگاه می­‌کند و می­گوید: علیکم­السلام، پس کو یونس؟» (فردشاد،1395 :90)
 
کتابنامه
فردشاد، زهرا، ایلا نگهبان باغ وحش(1395) تهران: هوپا.
رسول زاده، حسین، نشریه ی گیله وا، شماره­ی62.
 
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها