شيرواني در مقدمه كتاب مينويسد: «بيش از ده قرن از عمر سفرنامهنويسي ايراني ميگذرد. با نگاهي به تاريخ كتابت در ايران درمييابيم كه در دوره قاجار سفرنامهنويسي به اوج خود تا آن زمان رسيد... چند ويژگي خاص، سفرنامهنويسي در دوره قاجار را رونق داد. بهبود شرايط حملونقل را ميشود مهمترين ويژگي دانست. قطار و اتومبيل سفر را تسهيل كرد و از رنج و زمان سفر كاست... روايت مسافران غربي از شرق در دوره پيش از قاجار ديده ميشود اما در دوره قاجار بود كه شيوع روايتگري مسافران شرقي از غرب آغاز شد. در نهايت، اين رواج سادهنويسي فارسي در مقايسه با دوره صفوي بود كه سفرنامهنويسي را راحت كرد... پيش از قاجار نثر مطنطن و مغلق ديواني، نوشتن را منحصر به ديوانسالاران ميكرد.»
در اين مجال مختصر، از بين نُه سفرنامهاي كه شيرواني گزينش كرده، بخشهايي از سفرنامههاي عليخان ظهيرالدوله، ناصرالدينشاه و مظفرالدينشاه را پيش روي شما ميگذاريم؛ با اين توضيح كه عليخان ظهيرالدوله (١٣٠٣-١٢٤٣)، وزير تشريفات ناصرالدينشاه و در عصر قجر حاكم همدان و گيلان و تهران و مازندران بوده است و مقبره وي گورستان ظهيرالدوله نام دارد، كمي بالاتر از ميدان تجريش تهران.
«...به محض آنكه روي آن نيمكت نشستيم و آن پيشخدمت آمد تو و درب را محكم بست به يك پستانكي كه مثل زنگ اخبار به ديوار آن اتاق بود دست گذاره، فشرد. من احساس كردم كه ثقل بدنم در كار است، سبك ميشود و ثل آنكه اثر جذبيه از نقطه جاذبه كره گرفته شده باشد و سنگيني تمام اجساد مبدل به سبكي شده باشد. خيلي خيلي حالت تماشايي قشنگي است اگر چه چيزي نميگفتم. شازدهفر حالت بهت مرا ملتفت شده، گفت چون اين هتل هفت مرتبه است و براي شما در مرتبه پنجم منزل گرفتهايم و با پله پيمودن اين راه خيلي زحمت دارد و اينكه درش نشستهايم آسانسور است. . . به اتاق خودمان رسيديم. يك سالن و دو اتاق خواب داريم. چقدر خوب و مزين و راحت و خوش منظر. شازدهفر... ميگفت چون ديگر در پاريس جا نيست و تمام هتل پر است... اين سه اتاق را با هزار معركه به روزي صد و بيست فرانك كرايه كردم كه تقريباً روزي بيست و پنج تومان پول ايران ميشود. من ياد خانههاي شهر طهران كه هفت- هشت اتاق و حوض و باغچه و آبانباري و حمام سرخانه دارد و ماهي پانزده تومان كرايه ميكنند افتادم. بنگ از سرم پريد. صدايم درنيامد ولي به قول ميرزا احمد خان كه ميگويد اگر چه صد من كاشتيم نود من برداشتيم اما گندمش گندم بود. اگر چه خيلي گران است به قدري اين اتاقها مبلش خوب و قشنگ است كه مسافر راضي ميشود تمام دارايي كه در ولايتش دارد كمكم كرايه اين جور خانهها بدهد... من و كنت مصطفي خان رفتيم به سفرهخانه هتل. به به چه سفرهخانهاي... وسطش به جاي چلچراغ چرخي آويزان تعبيه شده است كه با قوه برقيه متصل فرفرهمانند ميگردد و هواي اتاق را مواج ميكند يعني جالسين را باد ميزند. به عبارت اُخري به جاي بادبزن مسجد شاه يا مسجد جامع طهران است كه سه خروار وزن دارد و چهار نفر از كمر ميافتند تا حركتش بدهند و آن وقت فرق زيادي هم نميكند... رفتيم به مغازه لوور براي خريدن لباس. خيال ميكرديم اين مغازه شايد پنج برابر مغازه تك كه در شهر تهران در اول خيابان لالهزار است بزرگتر و پراسبابتر باشد. وقتي وارد شديم، خير، هيچ طرف نسبت نيست. واقعاً به قدر ميدان توپخانه طهران است. هفت مرتبه و در مرتبهاي يقين بدانيد هزار نفر شاگرد و دلال و راهنما و كاركن دارد. غالبش زنها و دخترها هستند.»
ناصرالدينشاه در تختخواب ماري لوئيز!
يك ساعت به غروب مانده به حوالي پاريس رسيديم. از پل رودخانه سن... گذشته، داخل شهر پاريس شديم... از خيابان وسيعي كه موسوم است به لاگراند ارمه عبور كرده، به آرك دوتريومف رسيديم كه از بناهاي بزرگ ناپلئون اول است... از كالسكه پياده شده، آنجا قدري نشستيم. بعد برخاسته، سوار كالسكه شده، داخل خيابان شانزهليزه شديم. بسيار باصفا و وسيع است. از همه اين خيابانها كه عبور شد طرفين درختهاي خوب كاشتهاند و خانههاي قشنگ و باشكوه ساخته، تا رسيديم به ميدان كنكورد... ميدان با روحي است. دو حوض با فواره داشت اما فوارهها هميشه نميجهد. هر وقت كه بخواهند جاري ميكنند. از پل رودخانه سن گذشته، داخل عمارتي كه جهت ما معين كرده بودند شديم بعد رفتيم بالا. اتاقها و تالارهاي وسيع بسيار خوب دارد. تخت خوابي كه به جهت ما زده بودند تخت خواب ناپلئون اول بوده است در زماني كه ماري لوئيز، دختر پادشاه اتريش، را عروسي كرده بود... شهر پاريس فيالحقيقه حالا مخصوص رعيت و عامه مردم است. هر طور بخواهند حركت كنند دولت چندان قدرت ممانعت ندارد. عمارت تويلري كه بهترين عمارات دنيا بوده است حالا بالمره خراب شده است كه كمونها آتش زدهاند. از عمارت همان ديوارها باقي مانده، ما خيلي تاسف خورديم اما بحمدالله عمارت لوور كه متصل به عمارت تويلري است محفوظ مانده و خراب نشده است... پاريس شهري است بسيار قشنگ و خوشگل و خوش هوا و غالباً آفتاب. بسيار شبيه است به هواي ايران. شب را سوار كالسكه شده، با معتمدالملك و ژنرال آرتور گردش كرديم. از خيابان ريولي و از خيابان سباستپول كه از كوچههاي معروف است و از ميدان وندوم... گذشتيم. چراغ شهر همه گاز است بسيار روشن است و خوب. شهر با صفايي است. مردم زيادي در كالسكه نشسته، ميگشتند و در قهوهخانهها و غيره مشغول عيش بودند. رودخانه سن مثل رودخانه تايمز نيست. كم عرض و كم آب است. كشتي بزرگ هيچ نميتواند سير كند... يك روز بعد از ناهار رفتيم به عمارت و باغ ورساي. هوا بسيار گرم بود. رسماً رفتيم. جمعيت زيادي در طرفين راه بودند... روزي رفتيم به انوليد كه مقبره ناپلئون اول... و برادران ناپلئون... در آنجاست... رفتيم توي كليسا. محراب بسيار خوبي از سنگ و مطلّاكاري دارد... آن طرف محراب توي گنبد مقبره ناپلئون اول است كه جسد او را از جزيره سنت هلن لوئي فيليپ آورده، اينجا دفن كرده است. سنگ روي قبر را كه رنگ ماشي دارد از جزيره كرس آوردهاند... آن طرف مقبره جايي بود در پشت آينه، كلاه ناپلئون اول كه در جنگها بر سر ميگذاشته، آنجا بود. كلاه را برداشته، بسيار نگاه كردم. كلاه پادشاه و سردار بسيار بزرگي را به دست گرفته بودم. از كلاه معلوم بود كه ناپلئون هميشه اين كلاه در سرش بوده است. كلاه ساده بود. شمشير ناپلئون كه در جنگ استرليتس كمرش بوده آنجا بود. برداشته ديدم. شمشيري بود كوچك و راست قبضهاش طلا بود. اما شمشير را زنگ زده بود و از غلاف كشيده نميشد. با احترام تمام هر دو را به جاي خود گذاشته، بيرون آمده، رفتيم به موزه.»
مظفرالدينشاه: ايفل از دور نمايان شد
«به شهر پاريس كه قدري نزديك شديم برج ايفل از دور نمايان شد كه در نهايت عظمت و ارتفاع از مسافتي بعيد پديدار است. به ابتداي آبادي شهر پاريس كه رسيديم از دور عمارات مرتفع با شكوه زيادي ديده شد كه علامت عظمت شهر بود. در و ديوار متن و حواشي معبر ما مملو از جمعيت تماشايي بود... زمين و كوچه خيابان بر سه قسمت است. وسط خيابان كه كالسكهرو است زمين را با تخته فرش كرده و روي آن را قيراندود نمودهاند كه هم سخت و هم ملايم است كه صداي كالسكه اذيت نميكند و به راحت ميرود. دو طرف كوچه هم پيادهرو است با سنگهاي تراشيده خيلي صاف فرش نمودهاند كه در نهايت خوشي و راحت مردم عبور و مرور نمينمايند و فاصله مابين خيابان وسط و راهروهاي طرفين را از دو جانب درختهاي چنار سايهافكن كاشتهاند كه در دو چيز با جنس چنارهاي ايران قدري فرق دارد. يكي شاخه اين چنارها سياهرنگ و ديگر برگش از برگ چنارهاي ايران كوچكتر است و در فاصله چراغهاي گاز و الكتريك نصب كردهاند كه شبها روشن ميشود. در مرتبه اول عمارات كه مساوي سطح كوچه و خيابان است تماماً دكاكين و مخازن است يا قهوهخانه يا رستوران يا هتل... مرتبه بالا هم منازل و مساكن مردم است كه يا ملكي يا كرايهاي است ولي غالباً اجاره ميشود... وضع عمارت فرنگستان بر خلاف ايران است فضاي هر خانه و عمارت منحصر به كوچه و خيابان است. در داخله منازل محل تفرج و تفريحي ندارد مگر متمولين كه پارك و باغ و حياط مخصوص هم از خود دارند.»
(به نقل از روزنامه اعتماد)
نظر شما