مهناز رونقی تاش در گفتوگو با ایبنا:
کتاب رسانه نیست بلکه ریشه و بنمایه است/ آگاهی در فضای امروزی رخ نمیدهد
مهناز رونقی تاش، مدرس مطالعات فرهنگی و رسانه میگوید: وقتی درباره کتاب در ایران حرف میزنیم، دچار یک اشتباه ساختاری میشویم، بدین معنی که اغلب از این تعبیر استفاده میکنیم که کتاب رسانه سنتی است، در حالی که کتاب رسانه نیست بلکه فرهنگ، ریشه و بن مایه است.
به عنوان کسی که در حوزه مطالعان فرهنگی فعال هستید،مساله کتاب خواندن و کاهش سرانه مطالعه در ایران چیست؟
ما وقتی درباره کتاب در ایران حرف میزنیم، دچار یک اشتباه ساختاری میشویم، بدین معنی که اغلب از این تعبیر استفاده میکنیم که کتاب رسانه سنتی است، مدرسان ارتباطات هم از این لفظ استفاده میکنند در حالی که کتاب رسانه نیست بلکه فرهنگ، ریشه و بن مایه است، چون رسانه ابزار است. ما از زمان مک لوهان تاکنون درگیر واژه رسانه و پیام هستیم در حالی که کتاب رسانه نیست. ما همیشه میگوییم دوره رسانههای چاپی به سر رسیده است! این اشتباه دیگر ماست! همواره دوست داریم که دورانها را به سرعت پشت سر بگذاریم و بعد به صورت جدی تمام کنیم چون فکرمیکنیم این نشانه به روز بودن است در حالی که مشکلات ساختاری و بنیادی برای ما پیش میآید و اصل فرهنگ دچار چالش میشود. اکنون نسل جدید گریزان از امورات عمقی است چون جهان به سمت یک سطحینگری پیش میرود.
ضرورت آگاهی، اندیشه، مطالعه و کتاب در حال از دست رفتن است چون همه چیز در یک فضای آشفته و شتابزده شکل میگیرد و به جای آن در فضای مجازی رد و بدل میشود. به طور مثال خلاصهای از کتابها در فضای مجازی قرار میگیرد و چکیدهای از هر چیزی به صورت کپسولی در اختیار مخاطب قرار میگیرد. نتیجه این میشود که در تمامی بحثها همه چیز در لایه سطحی رخ میدهد.
اینجا رسالت کتاب که گسترش تفکر انتقادی است رخ نمیدهد...
اصلاً در اینجا بحث تفکر و بنیاد اندیشه و تامل رخ نمیدهد. تعمق کردن در هر چیزی نیازمند این است که روی آن کمی بایستیم ولی ما در این فضا فقط با شتاب حرکت میکنیم. هرکسی در این فضا میخواهد با تکنولوژی جدیدیتری حرکت کند. شما میدانید عصر حاضر، عصر بی حافظهگی انسان است و تمام تکنولوژی هم به مدد این موضوع میآید. ما باید از تاریخ، فلسفه، گذشته، عصر کنونی و... اندیشه و تحلیل داشته باشیم و این مستلزم بنیادهای دقیق مطالعاتی است. وقتی عبور کنیم و تکنولوژی زده شویم به چیزی نمیرسیم. این در حالی است که در غرب وقتی سوار مترو میشویم، میبینیم همه یک کتاب دستشان است اما در ایران کتاب را در دست چه کسی میبینید! این جای سوال دارد؟
به نظر میآید که مصرف محصولات فرهنگی به ویژه شمارگان کتاب پس از انقلاب اسلامی رو به کاهش گذاشته است؟ از دیدگاه مطالعات فرهنگی این موضوع قابل تببین است؟
من تحقیقی روی حوزه ادبیات بهویژه دهه 50 و 70 داشتم. در دهه 50 ادبیات ما درخشان بود و در دهه 70 هم فرمالیسم اتفاق افتاد و زبانورزیهایی صورت گرفت که درخشان بود و در این حوزه شمارگان بالایی صورت گرفت. بعد از جنگ تحمیلی هم مخاطب بالا بود و زنان نویسنده هم حضور درخشانی داشتند. اما ما بعد از نیمه 1380 به بعد کاهش محصولات فرهنگی را داریم و در دهه 90 به بعد این موضوع بیشتر خودش را نشان میدهد. اینجا ما باید روی جامعهشناسی مخاطب کار کرده و تغییرات را رصد کنیم و به این موضوع بپردازیم که چرا این گونه شده است.
یکی از دلایل قطعا این است که تکنولوژی سوار بر انسان شده و به همین دلیل است که شمارگان کتاب کاهش یافته است. دلایل دیگر هم وجود دارد مانند جامعهشناسی میانجیهای هنری و عناصر تشویقی مانند جشنوارهها و جایزهها و تعداد این عناصر که کمتر یا بیشتر شده و میتواند روی شمارگان تاثیر داشته باشد. در بحث مربوط به هنرمند هم جای کار زیادی داریم که باید به آن بپردازیم.
مطالعات فرهنگی به عنوان علم نوظهور در ایران به مساله مصرف کتاب نپرداخته است در حالی که این موضوع عملا میتواند یکی از موضوعات جدی این رشته در ایران باشد
در حوزه هنر، بین هنرمند و تئوری فاصله است و کسانی که تئوری هنر را بدانند و کار هنری کنند کم هستند. از سوی دیگر کسانی که از حوزههایی مانند جامعهشناسی وارد این حوزه شدند و کار کردند بیشتر رویکرد اثباتگرایانه داشتند و با نگاه منعطف و خلاقانه هنر به سراغ این کار نرفتند.
مطالعات فرهنگی هم علمی است که به مخاطب اهمیت فراوانی میدهد و جای بسیاری دارد که به موضوع مصرف کالای فرهنگی بپردازد. من به عنوان کسی که مطالعه فرهنگی و جامعهشناسی درس میدهد، معتقدم باید دانشگاه، استاد و دانشجو کنار هم قرار گیرند تا مساله مطالعه در ایران حل شود. ما اگر دانشجوهایمان مخاطبان هوشیارتری باشند بسیاری از این مسایل برطرف میشوند. بی انگیزگی دانشجویان ما مشکلات زیادی در این حوزه ایجاد کرده است. کسی که میخواهد در حوزه فرهنگ کار کند باید در آن غور کند و دغدغهاش این حوزه باشد. فردی که در مطالعات فرهنگی فعال میشود طبیعی است که دغدغه مطالعه و کتاب هم خواهد داشت.
در حال حاضر چه کاری را در دست تالیف دارید؟
اکنون روی حوزه جامعهشناسی ادبیات کار میکنم به هر حال فکر میکنم هر کسی که کار خلاقه میکند باید مدتی در سکوتی باشد تا بتواند پاسخی برای چیزها پیدا کند. اولین مساله من این بوده که در حوزه کتاب، مخاطب اصلی ما کیست؟ چه باید نوشت و چگونه باید با آن ارتباط برقرار کرد؟ اکنون آنقدر تکنولوژی غالب بر همه چیز شده که خواندن به ویژه مطالعه کتاب، رمان و ادبیات دغدغه مخاطب فعلی نیست. در رمان جدیدم یک بازبینی به ماجرا داشتم. اکنون مفاهیم تغییر کرده است. اگر سابق از مفاهیم مشترک انسانی صحبت میکردیم مثل جنگ، صلح، عشق و خیانت، اکنون تعاریف تغییر کرده و من باید با نگاه دیگری بنویسم.
اما اینکه کتاب به کجا میرسد نمیدانم چون زمان که میگذرد تفکرات انسان به پست مدرنیسم نزدیک میشود یعنی به یک عدم قطعیت بیشتر میشود. در نهایت باید بگویم تلاشم در این کتاب این بود که به بحران نسلی بپردازم.
نظر شما