جورج ساندرز حدود دو هفته پیش برنده جایزه بوکر 2017 شد. او در مصاحبهای مکتوب با مجله هندو از نگارش نخستین داستان بلند خود تا تفاوتهای رئیسجمهوری کنونی آمریکا با آبراهام لینکلن سخن گفته که در ادامه شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
داستان «لینکلن در باردو» در سال 1962 میلادی میگذرد. در آن آبراهام لینکلن در شبی تاریک به قبرستانی در واشنگتن میرود که پسر یازده سالهاش در آنجا آرمیده است. لینکلن در این قبرستان توسط چند صدای مختلف به «باردو» دعوت میشود. «باردو» اصطلاحی است که در بودیسم به عنوان مکانی بین مرگ و زندگی دوباره به کار میرود.
مصاحبه ایمیلی مجله هندو با جورج ساندرز، برگزیده جایزه بوکر 2017 را با هم میخوانیم:
- آبراهام لینکلن شخصیت مهمی در دنیاست. آیا نمیترسیدید داستان مردی را بنویسید که تاکنون داستانهای زیادی از او در دنیا روایت شده است؟
بله و این ترس را در طول نگارش کتاب همواره در ذهن داشتم. منظور من این است که دانستن داستانهای مختلف درباره لینکلن به من در نوشتن داستان کمک کرد. ساختار عجیب کتاب به این دلیل است که تلاش میکردم از زاویه دید سوم شخص دوری کنم و وارد محیطی آشنا در تکنیک داستاننویسی نشوم. موضوع داستان من کسی است که همه میشناسند پس بهتر بود از روشی استفاده کنم که برای خواننده ناآشنا باشد.
- تحقیقات درباره موضوع کتاب را چگونه انجام دادید؟ چطور اطلاعات را در کنار هم قرار دادید؟ احتمالاً از منابع مختلفی اطلاعات مربوط به موضوع کتاب را جمعآوری کردهاید.
من معتقدم هر نوع نوآوری در داستان باید در زمان مناسب رخ دهد. در این مورد قدرت احساسی داستان من از پیشزمینه تاریخی که درباره مرگ ویلیام لینکلن وجود دارد، نشأت میگرفت. بنابراین به نظر من بهتر است بپرسید چگونه این اطلاعات را وارد کتاب کردم؟ جاب واضح است من احساس کردم این اتفاقات تاریخی نیاز به روحی جدید دارند. روح و حسی جدید باید در کالبد این اتفاقات تاریخی دمیده میشد تا به موضوع داستانی جذابی تبدیل شوند. برای انجام این کار صدها کتاب تاریخی درباره لینکلن خواندم. ماجراهی مختلف را از کتابهای متفاوت با قیچی میبریدم و روی میز کارم قرار میدادم تا اینکه به داستانی منظم برخوردم.
- شما در نگارش داستان کوتاه استاد به حساب میآید. «لینکلن در باردو» اولین رمان شما به حساب میآید. آیا تجربه متفاوتی بود؟
روند نگارش داستان بلند شبیه داستان کوتاه است. روش من برای نوشتن رمان با داستان کوتاه تفاوت چندانی ندارد. نوشتن، ویرایش و تکرار این کار برای چند بار منجر به نوشتن داستان میشود. تنها تفاوت داستان کوتاه با رمان این است که ساختار رمان بزرگتر است و قطعاً از آغاز متوجه این موضوع بودم.
- بودیسم چه تأثیری بر نوشته شما داشت؟ منظور من این است که چرا از اصطلاح «باردو» استفاده کردید؟
من اطلاعات زیادی درباره بودیسم ندارم و هنوز در حال یادگیری هستم، اما خوب میدانم «باردو» به چه معنا است. دوست داشتم برای جایی بین مرگ و زندگی دوباره، کلمهای متفاوت استفاده کنم و به نظرم «باردو» بسیار جذاب آمد. قطعاً علاقه من به بودیسم در این موضوع تأثیر بسیار زیادی داشت و سبب شد از کلمه «برزخ» که در مسیحیت به عنوان محلی بین مرگ و زندگی دوباره است استفاده نکنم.
- شما این کتاب را قبل از انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیسجمهور آمریکا نوشتید. پیش از این نیز مطلبی در مجله «نیویورکر» درباره تجمعات ضد ترامپ نوشتید. میتوانید کمی درباره تفاوتهای آبراهام لینکلن و دونالد ترامپ صحبت کنید؟ آیا چیزی از اتفاقات زندگی لینکلن یاد گرفتید که با حال و هوای این روزهای کاخ سفید همخوانی داشته باشد؟
آبراهام لینکلن هیچوقت بدون آمادگی سخنرانی نمیکرد. همیشه سخنرانیهایش را مکتوب و چند بار ویرایش میکرد و معتقد بود رهبر یک کشور باید مسئولیت کلماتی که بیان میکند را بر عهده بگیرد. این خصوصیت در تضاد کامل با رفتارهای رئیسجمهوری کنونی آمریکا است که از سخنرانیها برای فریب مردم بهره میگیرد. البته تفاوت اساسی این دو در نگرش آنها نسبت به مردم کشور است. لینکلن رابطه پدرانه و عاشقانه زیبایی با مردم کشور داشت و همیشه در تلاش بود تا راهی برای منفعت رساندن به آنان بیابد، اما ترامپ مردم را منبع قدرت خود میداند زیرا میتواند آنها را بترساند یا فریب دهد تا قدرت خود را بیشتر کند.
- ممنون که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید.
خواهش میکنم.
نظر شما