کتاب «کودک باتلاق» نوشته شِبون داد با ترجمه بیتا ابراهیمی از سوی انتشارات پیدایش راهی کتابفروشیها شد.
در توضیح مجموعه «رمانهایی که باید خواند» نوشته شده است: «رمانهایی هستند که با آنها زندگی میکنیم؛ نفس میکشیم، میخندیم، گریه میکنیم و قد میکشیم. رمانهایی هستند که با آنها سفر میکنیم، کولهپشتیمان را پر از تجربههایشان میکنیم و مثل چادری در آنها پناه میگیریم. رمانهایی هستند که صلح و دوستی و امید را ـ چه کودک یا نوجوان باشیم و چه بزرگسال ـ به ما هدیه میدهند. رمانهایی هستند که اگر آنها را نخواهیم، چیزی کم خواهیم داشت. رمانهایی هستند که باید خواند.»
«کودک باتلاق» از جمله رمانهای موفقی است که توانسته جایزه کتاب شفیلد، جایزه کتاب بیستو سی بی آیف جایزه کتاب UKLA، جایزهی کتاب کرنو را دریافت کند و به عنوان بهترین کتاب سال برای نوجوانان از سوی مرکز کتابهای کودک انگلیس شناخته شده است.
«کودک باتلاق» داستانی حیرتانگیز است. داستان آنان که به نام صلح قربانی میشوند و ماجرای قدرت بینهایت روح انسان را روایت میکند. در این رمان، زمانی که فرگوس که یک کارگر حفاری است به دنبال زغالسنگ میرود میان باتلاقی که زانوهایش در آن فرو رفته است چیزی پیدا میکند که قلبش را از تپش میاندازد؛ جسد دختری که به نظر میرسد به قتل رسیده، اما کسی نمیداند او قربانی کدام جنگ است. حالا فرگوس مانده و جسد چندهزار سالهای که هر شب به خوابش میآید و تکههایی از راز مرگش را برملا میکند.
در بخشی از این رمان میخوانیم: «پدر چشمکی زد: «تعبیرش اینه که باید زمین رو جارو و گندم رو پاک کنی. یادت هست؟»
فرگوس در سکوت صبحگاهی بیدار شد. دختری با لباس سفید داشت میخندید، دستانش در هوا میرقصید، رویایی از یک رویا. تصویر محو شد. احتمالا دوباره کت در خواب راه افتاده بود. دیوارها به نازکی کاغذ بودند. بلند شد و گوش داد.
همه جا ساکت بود. یادش آمد که امروز شنبه است.
ساعت 10: 6 را نشان میداد.
نورخورشید از میان پرده به داخل میخزید. بوی خشکی هوا را حس میکرد. امروز، روز دویدن بود. از جا بلند شد. پیژامهاش را درآورد و طولی نکشید که با شلوارک و ژاکت آماده بود. ژاکتش قرمز روشن بود یا یک پومای مشکی چرمی که یواشکی و تند میدوید. این را مادر برای تولدش به او هدیه داده بود و هنوز سالم بود.
ظرف سیثانیه دندانهایش را مسواک زد. ساعت جو را روی لبه دستشویی گذاشته بود. آن را برداشت و به دست بست. بیصدا و سریع از خانه بیرون آمد و وارد بنبست شد.»
«شبون داد» نویسنده این رمان، در آگوست سال 2007، براثر سرطان در اکسفورد درگذشت. او نویسنده و شخصیتی بینظیر بود. همهی منافع به دست آمده از فروش کتابهایش صرف خیریهای میشود که چند روز پیش از مرگش تأسیس کرد. خیریه شبون داد، با هدف فراهم کردن لذت خواندن برای کودکان جوامع محروم، فعالیت میکند.
انتشارات پیدایش، کتاب «کودک باتلاق» را در قالب 480 صفحه با شمارگان پنج هزار نسخه و قیمت 290 هزار ریال منتشر کرده است.
نظر شما