«سلفیگری در شبه قاره هند و جنوب شرق آسیا» بررسی شد
دهها کتاب نادرست درباره وهابیت و سلفیگری نوشته شده است
محسن معصومی گفت: متاسفانه در پژوهشهای جدید به صورت مطلق سلفی و وهابی را به جای یکدیگر به کار میبرند و دهها کتاب درباره تاریخچه وهابیت و سلفیگری نوشته شده که همه غیردقیق و نادرست هستند.
محسن معصومی در ابتدای این نشست مقدمهای کوتاه در اهمیت شبه قاره هند و جنوب شرق آسیا ارائه داد و سپس به بحث در مورد سلفیگری و وهابیگری در این مناطق پرداخت.
این استاد دانشگاه گفت: سلفیگری معانی متعددی دارد و با وهابیت کاملاً متفاوت است و نمیشود یک تعریف مشخص از سلفیگری ارائه داد، سلفیگری را میتوان براساس مناطق مختلف جهان تعریف کرد و در هر منطقه رنگ و بو و ویژگی خاص خودش را دارد. هر چند وهابیت یک کلمه مبهم است که همه به نوعی از آن ترس دارند و هیچ کس مسئولیت اینکار را بر عهده نمیگیرد اما متاسفانه در پژوهشهای جدید به صورت مطلق میگویند سلفی و وهابی و اینها را به جای یکدیگر به کار میبرند و دهها کتاب درباره تاریخچه وهابیت و سلفیگری نوشته شده که همه غیردقیق و نادرست هستند.
وی واژه سلفیگری را منسوب به پیروی از سنت سلف صالح دانست و اظهار کرد: سلف صالح تعریفهای خاصی دارد برخی پیامبر(ص) و صحابه را سلف صالح میدانند، برخی دیگر پیامبر(ص) صحابه و تابعین را سلف صالح میدانند و عدهای دیگر شیعیان و تابعین را سلف صالح میدانند. به این ترتیب این واژه جدیدی نیست و در واقع توسل و تمسک به سلف صالح به قرن دوم و سوم هجری بازمیگردد اما وهابیت منصوب به محمد بن عبدالوهاب است ولی معلوم نیست این واژه چه کسی بوده است؛ چرا که برخی معتقدند اروپاییان این واژه درست کردند و کسانی که در شبه قاره هند با سیاست بریتانیا مخالفت داشتند را واژه را ساخته وهابیون میدانستند.
معصومی در ادامه سخنانش به شخصیتها و حزبهایی که ادعای بازگشت به سنت سلف صالح داشتند پراخت و گفت: یکی از تاثیرگذارترین روشنفکران و دانشمند مسلمان در حوزه فقه، حدیث و تصوف که ادعای بازگشت به سلف صالح را داشت شیخ احمد سرهندی بود. سرهندی را مجدد الف ثانی میدانند کسی که در راس هزاره اول هجری اسلام را زنده و تجدید کرد. اندیشههای سرهندی هیچ ارتباطی با وهابیت ندارد در حالی که بسیاری او را متهم به وهابیگری میدانند. یکی دیگر از این شخصیتها که او را سردمدار مخالفت با بیگانگان میدانند شاه ولیالله دهلوی است و دیگری سید احمد شهید، که از نظر بسیاری از اروپاییها اینها وهابی هستند در حالی که طرفدارای آنها با این اتهام به شدت مخالفت میکنند.
این استاد دانشگاه در ادامه افزود: عدهای جنبشهایی که در اواخر قرن 18، 19 ، 20 در شبه قاره رخ داد را وهابی نامیدند ولی در آثار این جنبشها چیزی وجود ندارد که به معنای وهابی باشد. اینها مخالف انگلیس و مخالف تجزیه شبه قاره بودند و چیزی از اندیشههای وهابیگری و سلفیگری در آنها وجود نداشت. در واقع حرفهایی که درباره این جنبشها زده میشود به پیشینه آنها توجه ندارد.
معصومی ادامه داد: در واقع سلفیگری در ابتدا هدفش اصلاح دین، زدودن خرافات از دین و مبارزه با بیگانگان بود ولی در چهار دهه اخیر اتفاقاتی افتاد که این گروهها افراطی و تندرو شدند از جمله این اتفاقات پیروزی انقلاب اسلامی و وحشت عربستان، اشغال افغانستان توسط شوروی و بهوجود آمدن طالبان، تشکیل کشور عربستان در 1332 و تبلیغ و حمایت از این گروههای تندرو و مشکلاتی که این گروهها با حکومت سکولار داشتند، را باید نام برد که گروههای مثل سپاه صحابه پاکستان که مخالف سرسخت شیعه است و محمد جیش و طالبان و غیره به وجود بیایند.
محمودرضا اسفندیاری دیگر سخنران این نشست با اشاره به معنای واژههای سلفیگری گفت: امروزه که گروههای سلفیگری سفاکی و خونریزی مانند داعش ظهور پیدا کردهاند واژههای سلفیگری بسیار مبهم بوده و چندان دقیق استفاده نمیشود هر چند بار منفی نیز پیدا کردهاند و رسانههای گروهی برای تبیین آن فاقد تخصص هستند و یا اینکه یک نوع ذهنیت ایجاد کردهاند که که مفهومی از معنای واقعی خود دور شود.
عضو هیات علمی دانشنامه جهان اسلام در ادامه افزود: سلفیگری را با چند مفهوم دیگر مانند وهابیت، اصلاحطلبی دینی و بنیادگرایی مرتبط میدانیم و حتی این مفاهیم گاهی به جای یکدیگر استفاده میشوند و گاهی بعضی از اینها مانند بنیادگرایی اساساً غربی است؛ یعنی ریشه در فرهنگ غربی دارد و برگرفته از آیین پروتستان است. چرا که بنیادگرایی به معنای بازگشت بنیادها مفهومی است که تولید شده در آیین پروتستانتیزم آمریکایی است که بعدها به نهضتها و گرایشهای مشابه در ادیان دیگر مانند اسلام نیز تسری پیدا کرده است.
پس باید در تاریخ این مفاهیم دقت کنید و بدانیم که این کلمات از کجا آمدهاند و چه معانی داشتهاند و چه برداشتی باید از آنها کرد که دقیقتر باشد. به همین دلیل بحث سلفیگری و وهابیت را نباید یکسان دانست چرا که چنین چیزی صحیح نیست. چرا که وهابیت جریانهایی مانند طالبان و القاعده را ایجاد کرده و سلفیگری با همه طیفهایی که در خود دارد طیفهای تندرو منجر به ایجاد گروههایی مانند داعش شده است.
وی بعد از بیان این پرسش که اساساً سلفیگری از کجا شروع شد؟، گفت: از جایی که جهان اسلام با جهان غرب مواجهه شد عدهای از روشناندیشان جهان اسلام به این تفکر فرو رفتند که چرا اسلام دچار چنین وضعی شده است؟ و راه چاره چیست؟ این افراد به این نتیجه رسیدند که آمیزش اسلام با خرافات باعث شده که اسلام روحیه عملیگرایی خود را از دست بدهد. برای نمونه دشمنی که این طیف با فلسفه و یا تصوف دارند از این امر نشات میگیرد. به این ترتیب سلفیها میخواستند همانگونه که مسلمانان در قرون اولیه به خاطر تبعیت از سلف صالح توانسته بودند قدرتی را ایجاد کنند که جهان را تحت تاثیر خود قرار بدهد، آنها نیز میخواستند قدرت را به اسلام بازگردانند، اما میدیدند که مسلمانان در موضع ضعف قرار دارند.
اسفندیاری سلفیگریها را بیتاثیر از غرب ندانست و اظهار داشت: سلفیگریها که در جنوب شرق آسیا و در نهضت محمدیه میبینیم نیم نگاهی هم به غرب دارند و با تکنولوژی مشکلی ندارند و بر این اعتقاد هستند که باید از دستاوردهای غرب استفاده کرد و باید راه پیشرفت را آموخت به هیمن دلیل نظامهای آموزشی خودشان را بر اساس الگوهای غربی بنا کردند. مثلاً اعضای نهضت محمدیه به کلیساهای کاتولیک میرفتند و به لحاظ آموزشی از آنها پیشتر بودند و الگوهای خدمات آموزشی و شهری را یاد میگرفتند. به هیمن دلیل دست به ساختن مدارس، سرویسهای بهداشتی و مسکن زدند تا مسلمانان در رفاه باشند.
این استاد دانشگاه دو کانون عمده صادرکننده سلفیگری را مکه و قاهره دانست و گفت: بسیاری از سلفیگریها فارغالتحصیلان مدارس علمیه و دانشگاههای عربستان هستند.
نظر شما