نگاهی به «خودکامگی و خودکامگان در تاریخ ایران»
حضور مغولان در ایران و اشاعه روحیه چابلوسی و روی بر تافتن از خلق
کتاب «خودکامگی و خودکامگان در تاریخ ایران»، تحلیلی اجتماعی فرهنگی از تاریخ سیاسی ایران تالیف عبدالعلی معظمی به بررسی برخی صفات ایرانیان در بستر تاریخ میپردازد.
کتاب از 9 فصل با این سرفصلها تشکیل شده است. «دوران باستان یا دوران پیش از اسلام»، «دوران اسلامی پیش از قیام خراسانیان به رهبری ابوملسم»، «از قیام ابومسلم تا ظهور سلجوقیان در سپهر سیاسی ایران»، «از سلجوقیان تا حمله مغول»، «از حمله مغول تا ظهور صفویه»، «از صفویه تا ترکمانچای»، «از ترکمانچای تا مشروطیت»، «از مشروطیت تا انقلاب اسلامی» و «تحلیلی از خودکامگی در خاورمیانه».
ایرانیها؛ همواره یک قوه و نیروی گریز از مرکز بودهاند
مولف در سطوری از مقدمه درباره حضور قدیمی استبداد در ایران آورده است: «در طول تاریخ، ایران با همه فراز و نشیبهایش، همواره دو نوع دوره حاکمیتی، بر رأس کار بوده؛ یا «هرج و مرج مطلق» و یا «استبداد محض و بیمعیار». استبداد و خودکامگی در ایران مطلق و بدون هیچ قید و بند بوده و تابع و یا تحت هیچ ملاک و معیار و ضابطه عمل میکرده است. سلطان مطلقالعنان، مستبدالرأی بدون حساب و کتاب که قدرتش نامحدود و بیحد و حصر بوده و به هیچکس و هیچجا هم، پاسخگو نبوده و به احدی حساب و کتاب پس نمیداده است.»(ص15)
فصل نخست کتاب به «دوران باستان یا دوران پیش از اسلام» اختصاص دارد که در رابطه با برخی مشخصه قوم ایرانی از دوره مادها آمده است: «ما از مادها ویژگیهای بسیاری به ارث بردهایم که هماکنون نیز بدانها میبالیم؛ نخست این که ایرانیها در طول تاریخِ پرفراز و نشیب خود از ظهور مادها تاکنون همواره یک قوه و نیروی گریز از مرکز بودهاند و همیشه با قدرت مسلط و چیرهگر عصر، به ستیز برخاسته و همواره برخلاف مسیر آب شنا کردهاند و در بسیاری از موارد نیز پیروز گشتهاند.»(ص23)
«دوران اسلامی پیش از قیام خراسانیان به رهبری ابوملسم» در فصل دوم جای گرفته است که در آن با اشاره به دوگانگی گفتار و رفتار در میان ایرانیان میخوانیم: «این مسأله طی قرنها یکی از مشکلات اخلاقی و اجتماعی ما شده و آن فاصله میان گفتار و کردار و حرف و عمل است بهگونهای که هر یک از ما ایرانیها هنگام سخن گفتن یک سری ارزشهای والای معنوی را برمیشمریم ولکن در عمل 180 درجه خلاف آنها را انجام میدهید.
مثلا در جامعه ما بههنگام سخن گفتن در میان جمع همواره صحبت از ارزش ایثار و استقامت و تقوی و درستکاری میشود ولکن عملا، این مقام و موقعیت اداری، ثروت و امکانات مادی است که ارج نهاده میشود، بهدیگر سخن میان ارزشهای جمعی و فردی تفاوت فراوان وجود دارد زیرا روحیه پنهان کاری و عدم ابراز عقاید تأثیرات فراوان روی مردم جامعه و حتی حکومت گران نهاده است هیچ کس به صراحت حرف دل خود را ابراز نمیدارد مگر به مخاطب خود کاملاً اطمینان داشته باشد. بهطورکلی در جامعه ما به ظاهرسازی و تظاهرات تصنعی در همهجا و در همه زمینهها بیشتر اهمیت داده میشود تا به کارهای بنیادی ژرف و عمیق.»(ص30)
قدارهبندانِ حکومتی، مزاحم و مایه آزار مردم
فصل سوم به «از قیام ابومسلم تا ظهور سلجوقیان در سپهر سیاسی ایران» اختصاص دارد که در این مجال با اشاره به جایگاه عیاران آورده است: «عیاران گردنفرازانی ضعیفنواز و در عین نیرومندی، فروتن، پشمینهپوشانی افتادهجان، بنده پیرمردان و موسپیدان و دشمنِ آشتیناپذیر زورمندان و خودکامگان بودهاند. از اینروی است که همیشه در جامعه پایگاهی مردمی و جایگاهی والا و ارج و قربی عظیم داشتند. پیدایش اینگونه مردان و زنان با این خصلتها و منشهای ویژه، یکی بهدلیل زمینههای فرهنگی و خصوصیات قومی است و دیگری بهدلیل زمینههای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی است؛ زیرا از آنجا که همیشه در طول تاریخ قدارهبندانِ حکومتی، مزاحم و مایه اذیت و آزار مردم بودهاند، این است که ستمرسیدگان همیشه از دست تعدیات آنان دنبال پناهگاههایی بوده و مدام در جستوجوی ملجأ و ملأ میگشتند تا از جور شحنه و ستم گزمه و تعدی نظامی و تجاوز دیوانی و زورگوئی مأموران رنگارنگ حکومتی بدان پناه برند پیدایش بَستخانهها نیز از این مسأله منشأ میگیرند.»(ص38)
مولف در فصل چهارم به «از سلجوقیان تا حمله مغول» پرداخته که در سطوری از آن درباره ریشه تضاد ایرانیان و خلفای بنیامیه و بنیعباس مینویسد: «برای اینکه ریشه تقابل و تضاد ایرانیان با خلفای جور و همچنین اهمیت و ارزش کار شخصیتهائی همانند ابومسلم خراسانی، حمزه خارجی و یعقوب لیث و امثالهم روشن شود باید نگاهی به وضعیت مردم ایران در تحت سیطره خلفای جور انداخت.
مورخ نکتهسنج، دکتر باستانیپاریزی، مینویسد: «از خراجهای کلانی که از مردم ایران وصول و بهدستگاه خلافت واریز میشد یک درهم یا دینار آن برای عمران و آبادی شهرها و ولایات باز نمیگشت در هیچ نقطهای از ایران سابقه نداریم که توسط خلفا سدی بسته شده باشد یا فرمان آبادی ناحیهای صادر شده باشد یا کمکی به مردم بینوا شده باشد یا بیمارستانی بنا گردیده باشد. این ثروتهای سرشار و پولهای کلان به سواحل دجله سرازیر میشد و در آنجا کاخها و باغهای خلفا و سرداران و سپاهیانشان سر به فلک میکشید و آنچه باقی میماند صرف عیاشیها و خلعتها و سوغاتها و صله شاعران و مداحان و یا خرید غلام و کنیز از نواحی دوردست مثل چین و گرجستان و روم و یونان میشد.»(ص75)
«از حمله مغول تا ظهور صفویه» عنوان فصل پنجم کتاب است که در بررسی تاثیر حمله و حضور مغول در ایران آمده است: «یکی از تأثیرات منفی و مخرب حمله مغول تخریب بنیان معنویت و عزتنفس انسان ایرانی بود که در اشعار و سرودههای شاعران بعد از مغول به وضوح این مساله را مشاهده میکنیم بهطور کلی شکست و سرخوردگی و نومیدی مردم ایران بعد از حمله مغول و تیمور در ادبیات ما بازتابی گسترده دارد. اشاعه روحیه چابلوسی و تملقگویی از صاحبان قدرت انزواگزینی و گوشهگیری و روی بر تافتن از خلق، اکثریت مردم بهویژه آگاهان و روشنبینان، همهچیز را نتیجه قهری، قطعی و حتمی قضا و قدر دانستن از آثار و پیامدهای شوم حمله مغول به ایران است.»(ص100)
ایران فاقد نهادهای مدنی خودجوش و دیرپا بود
نویسنده در فصل ششم «از صفویه تا ترکمانچای» را مدنظر قرار داده که در سطوری از آن درباره جابهجایی پرشتاب خاندان حکومتگر میخوانیم: «حکومت شاهان هرگز بدون معارض نبوده تغییر سریع سلسلههای شاهی و جابهجایی پرشتاب خاندانهای حکومتگر که گاه ظرف نیمقرن چندین خاندان عوض میشدند خود گواهی راستین بر این مدعاست. زیرا حکومتهای استبدادی فاقد ستونهای متوازنکنندهای بود که بههنگام بحران به مقابله با کمبودها و نارسائیهای رهبران پرداخته و طاقت بیاورد و ساختار بنیانی خود را حفظ کند.
یک نهاد اجتماعی که با قاطعیت و استحکام در راستای حفظ منافع سیاسی و اجتماعی باشد، در میان نبود؛ لاجرم سررشته همه کارها و امور آنچنان به شخص شاه وابسته بود که با مرگ او همه رشتهها از هم میگسست بدیگر سخن نظم و امنیت در سایه سلطانی مقتدر میسر بود و نه در پرتو نهادهای قانونی و مردمی از این روی بسیاری از مواقع که پادشاهی فوت میکرد تا جلوس ولیعهد بر اریکه سلطنت از سر ناگریزی مرگ او را پنهان میداشتند. زیرا نظام متکی بر قدرت مطلق شخص پادشاه بود که با کفایت اعمال میشد تضعیف یا فقدان این قدرت و اعمال حاکمیت با سرعت زایدالوصف به از هم گسیختگی میانجامید.»(ص143)
«از ترکمانچای تا مشروطیت» در فصل هفتم جای گرفته که در بررسی ناموفق بودن اصلاحات در ایران با ذکر چهار دلیل آورده است: «عدم توفیق اصلاحات در ایران در طی دو قرن اخیر، چهار علت عمده داشت:
نخست: وجود خودکامگی مطلق توأم با فساد که هیچگونه تحولی را بر نمیتافت و با شدت و خشونت در برابر هرگونه نوآوری میایستاد و از هر نوع تغییر و تحول ذاتا هراس داشت.
دوم: ساختار و ظرفیت اجتماعی که بهدلیل استمرار سدهها خودکامگی بیمعیار، جامعه بستر و ظرفیت لازم را برای پذیرش پیشبُرد اصلاحات نداشت.
سوم: طرح و ارائه شعارها و آرمانهای بلندپروازانه از سوی اصلاحطلبان که جامعه، فاقد ابزار و امکانات لازم برای تحقق آنها بود. لاجرم تنها سطح انتظارات عامه را بالا میبرد و چون عملیشدن آنها با مانع روبهرو میگشت، حامیان مأیوس گشته از آن روی بر میتافتند. افزون بر اینها شالوده مردمسالاری بر نهادهای مدنی مبتنی است و ایران فاقد نهادهای مدنی خودجوش و دیرپا بود.
چهارم: دخالت اجانب و بیگانگان که با همکاری عواملی و یادی داخلی راه هرگونه دگرگونی بنیادی را مسدود میساختند و در این خصوص قرائن و شواهد تاریخی اَظهرُ مِنَ الشَمس وجود دارد؛ از جمله دخالت بیگانگان در عزل و قتل فراهانی و امیرکبیر، تضعیف مشروطیت، بستن مجلس دوم مشروطیت، کشتار آزادیخواهان در آذربایجان، کودتای سوم اسفند 1299 و 28 مرداد 1332 توسط ایادی بیگانه و دهها، بلکه صدها مورد دیگر را میتوان شمارش کرد.»(ص211)
نگاه تنگنظرانه تاریخی درصدد حذف فیزیکی افراد و افکار
عنوان فصل هشتم «از مشروطیت تا انقلاب اسلامی» است که به بررسی شرایط ایران بین دو انقلاب میپردازد. در این مجال با اشاره به قحطی آمده است: «عامل اصلی گرانی و نایابی سوءمدیریت و دخالت اجنبی بوده است. اگر مشروطهخواهان پس از گشودن تهران و خلع محمدعلیشاه از مجاهدین یک ارتش ملی پدید میآوردند و آنها را بر سر کارهای دولتی میگماردند اراذل و اوباش جرأت و جسارت خود سری پیدا نمیکردند تا کشور را به آشوب و ناامنی بکشند و روس و انگلیس و عثمانی نمیتوانستند به آسانی در ایران نیرو پیاده کنند و مشکلات قحطی و نایابی پیش نمیآمد. بنابراین عامل اصلی قحطی و گرانی سران کارندان بودند که برای هیچ چیز این کشور، دلسوزی نمیکردند و در برابر مردم احساس مسئولیت نداشتند. این نکتهای نیست که بعد از یک قرن امروز ما متوجه شده باشیم بلکه همان زمان هم افرادِ فهمیده و آگاهی بودند که به کُنه مسأله پی برده بودند که مسأله قحطی، بحران است که دو وجه دارد؛ داخلی و خارجی که با هم همسو و همجهت هستند.»(ص261)
مولف «تحلیلی از خودکامگی در خاورمیانه» در فصل پایانی آمده است و در آن درباره خودکامگی و استبداد ایرانی مینویسد: «بهسبب چیرگی سدهها فرمانروایی خودکامگان در سرزمینمان، همگان دارای ساختار ذهنی استبدادی هستیم؛ لاجرم دارای خصلتهای مستبدانه، چیرگیجویانه، مطلقگرایانه و جزماندیشانه هستیم و شاید گاه خود متوجه اعمال و رفتار و اطوار خود نیستیم و همگان تنگنظرانه و انحصارطلبانه درصدد دفع و نفی فیزیکی افراد و افکار برمیآییم و با خشکاندیشی و جزمگرایی و سبک و خوارشمردن کرامت و شرافت نفس انسانی، موجب و موجد تشتت و تفرقه و پراکندگی میشویم. فرجام این شیوه باندبازی و گروهگرایی است که هر باند و گروهی در پی برتریجوئی و فزونخواهی، بلکه تمامیتخواهی بر میآید و هر دسته و گروه، بلکه گاهی حتی یک فرد، خویشتن را تنها حامل حقیقت مطلق میشمارد و دیگران باطل میانگارد.»(ص320)
کتاب «خودکامگی و خودکامگان در تاریخ ایران»، تحلیلی اجتماعی فرهنگی از تاریخ سیاسی ایران تالیف عبدالعلی معظمی در 358 صفحه، شمارگان 440 نسخه و به بهای 44 و 500 تومان از سوی نشر علم به چاپ رسیده است.
نظر شما