رمان «دشمن آینده» اینطور آغاز میشود: «حتا درست تا همین لحظهی اکنون، واقعاً نفهمیدهام در آن لحظهی شگفت، دهانم از ترس بازمانده بود، یا از تعجب. زیاد پیش میآید که در یک لحظه، آدم واقعاً نمیداند، الان موقع خوشبختیاش است، یا موقع بدبختیاش. خوشبختی ما، این است که خوشبختی آدمهای خوشبخت را از نزدیک نمیبینیم و خیلی ناراحت نمیشویم که بدبختایم؛ خوشبختی ما، از زاویهای دیگر، این است که آدمهای بدبخت دقیقاً دوروبر خودمان هستند و زندگی آنها را کاملاً از نزدیک میبینیم و خیلی دلمان به حال خودمان نمیسوزد؛ چون آنها بهراستی و بیرحمانه از ما بدبختترند.
سرم که از دیوار آمد بالا، یکی را دیدم که با سیمونُف نشسته است روی صندلی همیشگی سرهنگ، کنار استخر خالی و انگار دقیقا پیشانی مرا نشانه گرفته است. نمیدانم شب چندم بود که برای سرهنگ و بقیه روزنامه میبردم، ولی در آن لحظهی شگفت، مطمئن بودم خودم را برای هر چیزی آماده کرده بودهام، غیر از همین مورد. میدانستم باید خود را از دیوار بالا بکشم و بروم روی پشتبام، که اگر این کار را نمیکردم، حتماً پیشانیام در آن لحظهی دلهرهآور سوراخ میشد و اگر هم سرعت عملم خوب بود و شانس هم میآوردم و خودم را از دیوار رها میکردم و کشته نمیشدم، حداقل آن دوازده نفر کشته میشدند.»
این اثر در 203 صفحه به شمارگان 1000 نسخه به قیمت 17هزار تومان عرضه شده است.
هادی خورشاهیان متولد۱۳۵۲ در نیشابور شاعر و نویسنده داستان کوتاه است . کتابهای «با اجازهي دبير هندسه»، این کتاب مجموعهی صد و ده شعر نوجوان در قالبهای غزل، مثنوی، چهارپاره، دوبیتی، نیمایی و آزاد است. این شعرها در دهههای هفتاد و هشتاد سروده شدهاند. «سایههای ترس»، رمانی با چهار راوی به نامهای نگار، ناتالی، لیلا و ملیحه است. همچنین «من کاتالان نیستم» از دیگر آثار این نویبسنده است.
نظر شما