یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۰
نویسنده در جایگاه قاتل و مخاطب در نقش مقتول

محمدرضا کاتب ادبیات را با لذت کشف یکی می‌کند؛ کشفی که خود می‌تواند مفهومی نسبی باشد. جهان محمدرضا کاتب داستانی او مدام در خودش تکرار می‌شود و عدم قطعیت ویژگی بارزش است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، بهاره ارشد ریاحی: محمدرضا کاتب پیش از این هم در آثار خود به تجربه‌گرایی در فرم دست زده و شیوه‌های کلاسیک داستانی را زیر سوال برده بود. کاتب در جدیدترین رمانش «بالزن‌ها» حقیقت را در برابر واقعیت قرار داده و نقطه ثقل راوی و دریافتش از دنیا و وقایع آن را به چالش می‌کشد. رمان «بالزن‌ها» با فرار دختری تنها در شهری دورافتاده از دست قاتلی روانی و زنجیره‌ای شروع می‌شود. قاتلی که روش‌های گوناگونی برای انتخاب و کشتن مقتول‌هایش دارد. دختر بعد از ضربه سنگینی به سرش دست‌بسته در کلبه‌ای دورافتاده میان برف به هوش می‌آید و در ذهن و واقعیت با قاتل و گذشته مشترکش با او به جدال می‌پردازد. شخصیت‌های اصلی رمان «بالزن‌ها» همان‌قدر که انتزاعی و پیچیده‌اند می‌توانند ساده و ملموس باشند. شخصیت «تردست» که دختر را به مقتل می‌برد و مجبورش می‌کند قبر خودش را بکند تا بتواند جدیدترین شیوه قتل «صید» را بازسازی کند، همان‌قدر کارآگاه است که می‌تواند قاتل باشد. در ذهن مخاطب یک بیمار روحی روانی چندشخصیتی که هم قاتل است هم کارآگاه با دختری که ذهنیات آشفته و هذیان‌های دیداری و شنیداری دارد گفت‌وگو می‌کند و پس از هر کشف به اول چرخه معما برمی‌گردد؛ چرخه‌ای که با سفسطه‌های «تردست» در فصل اول بیشتر و بیشتر تکرار می‌شود.پیش از این‌که مخاطب به چالش حقیقت یا واقعیت بودن دنیای داستانی کاتب پا بگذارد، با چالشی بزرگ‌تر روبرو است: او در مقام مخاطب باید چه کند؟ آیا باید با دنبال کردن نشانه‌هایی که مدام یکدیگر را نقض می‌کنند معمای قتل‌های زنجیره‌ای را کشف کند یا خود را همراه با دختر در دور باطل هذیان در برابر هذیان قرار دهد؟

کاتب ادبیات را با لذت کشف یکی می‌کند؛ کشفی که خود می‌تواند مفهومی نسبی باشد. جهان محمدرضا کاتب داستانی او مدام در خودش تکرار می‌شود و عدم قطعیت ویژگی بارزش است. در مقام خالق توانایی‌اش را در کشف استعداد درک و دریافت مخاطب از روایتش محک می‌زند. نقش مخاطب به عنوان صید با نقش نویسنده به عنوان قاتل یا کارآگاه مدام در حال تغییر است. در «بالزن‌ها» بیشترین تاکید این عدم قطعیت در نقش‌پذیری شخصیت‌ها در یک معمای جنایی است؛ قاتل، مقتول و کارآگاه سه رأس یک مثلث در چرخش‌اند و هربار جایگاه‌شان را تغییر می‌دهند.

اگر به جای هر شخصیت یک عدد یا یک نشانه را قرار می‌دادیم مجموعه‌ای از احتمالات ریاضی داشتیم از وقوع یا عدم وقوع‌شان؛ همان‌طور که کاتب در سطحی‌ترین سطح شناختی شخصیت‌هایش با اسامی آنها بازی می‌کند: تردست، صید، ارباب، طعمه و... . حال این‌که این اسامی هرکدام یک انسان با ذهنیات و توهماتی پیچیده و چندلایه هستند که با حدس و گمان و پی‌ریزی سناریوهای مختلف لایه‌های این مجموعه را در عرض و طول گسترش می‌دهند.
قراردادی که کاتب با مخاطب می‌بندد در چارچوب هوش و حوصله مخاطب عام قرار نمی‌گیرد. مخاطب‌های خاص دنبال‌کنندگان آثارش هستند. به زبان دیگر مخاطب رمان کاتب در برخورد اول یا رانده می‌شود یا طرفدار. در مواجهه با کتاب‌های کاتب در جایگاه یک نویسنده مدرن با سبک خاص یا عاشقش می‌شوی یا متنفر. راه میانه‌ای ندارد. همان‌طور که او می‌خواهد: راه رفتن روی خطوط باریک مرزی شخصیت‌ها و افکارشان؛ مانند آن‌چه شخصیت‌های بردرلاین یا مرزی در روانشناسی تعریف می‌شوند.
برای این‌که مخاطب بتواند در ذهن شخصیت قرار بگیرد و از نگاه او وقایع رمان را دنبال کند باید به اکستریم‌ها برسد. که مسلماً کار آسانی نیست ولی برای کسی که هدفش رسیدن به این مرزهای حسی و ادراکی از طریق خواندن و تجربه کردن فرم‌های جدید رمان است، تجربه خواندن «بالزن‌ها» هیجان‌انگیز و تکرارنشدنی می‌شود.
 
رمان «بالزن‌ها» در 239 صفحه توسط نشر «هیلا» هم‌زمان با سی‌امین نمایشگاه کتاب تهران به بازار نشر عرضه شد.محمدرضا کاتب متولد ۱۳۴۵است. او نوشتن را از سنین نوجوانی آغاز کرد. در ابتدا برای کودکان و نوجوانان می‌نوشت اما از ابتدای دهه ۷۰ رو به ادبیات بزرگسال آورد که حاصل آن تا امروز چندین رمان، مجموعه داستان و جوایز ادبی و سینمایی بسیار از جشنواره‌های مختلف است. برخی از کتاب‌های او عبارتند از «پری در آبگینه»، «دوشنبه‌های آبی‌ماه»، «آمده‌ام؟ شاید!!»، «هیس»، «پستی»، «وقت تقصیر»، «آفتاب‌پرست نازنین»، «رام‌کننده»، «بی‌ترسی»، «چشم‌هایم آبی بود»، «لمس». 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها