عباس کاظمی معتقد است عواملی چون افزایش جذب دانشجو به عنوان مشتریان دانشگاه، شیوه نامناسب جذب استادان که اغلب با قلعههای بسته در گروههای آموزشی مواجه میشوند و نیز روزمره شدن دانشگاه، موجب شده که دیگر کلاسهای درسی سنتی کارکردی نداشته باشند. در چنین شرایطی کلاس درس باید دست به بازتولید خود برای ادامه حیات بزند.
به مناسبت رونمایی از این دو کتاب جدید، گفتوگویی را با عباس کاظمی داشتهایم که در ادامه میخوانید. وی در این گفتوگو نگاهی انتقادی به کلاسهای درسی دانشگاهی داشته است و معتقد است در شرایط فعلی کلاس درسی یا باید خود را بازتولید کند یا اینکه بمیرد!
- «مطالعات فرهنگی و اجتماعی کلاس درس دانشگاهی» عنوان پروژهای بود که مدتی است از سوی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی دنبال شد و امروز ماحصل این پروژه در قالب دو کتاب جدید رونمایی شده است. لطفا در ابتدا درباره روند شکلگیری این پروژه توضیحاتی را ارائه بفرمایید.
پروژه «مطالعات فرهنگی و اجتماعی کلاس درس دانشگاهی» یک برنامه پژوهشی بود که در سال 94 آن را شروع کردیم. یک گروه تحقیقاتی از استادان دانشگاه پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی نیز به بررسی این موضوع پرداختند که من وظیفه سرپرستی آن را بر عهده داشتم. به هر حال هر دو اثر به دنبال بررسی بعد فرهنگی و اجتماعی در کلاس درس هستند.
ما میدانستیم که دانشگاههای ما خوب کار نمیکند، کلاسهای درسمان ضعیف است، دانشجویان و استادان ناراضی هستند، بروندادهای دانشگاهی خوبی نداریم و نمیتوانیم دانشجویان و فارغالتحصیلان را توانمند کنیم، بنابراین فکر کردیم در یک برنامه پژوهشی ملی دادههای مختلف را گردآوری و آن را بررسی کنیم. جلد نخست این کتاب به تجربه زیسته استادان دانشگاهی از کلاس درس میپردازد و از زوایه خودشان به مسایل میپردازند که من این کتاب را ویراستاری کردم.
جلد دوم اما خلاصهای از مجموعه تحقیقات استادان پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی از جمله خودم است. این کتاب شامل مباحثی چون فرهنگ کار کلاس درس، نارضایتی از کلاس درس، جنسیت و کلاس درس، زندگی رورمره و کلاس درس و ... است. جلدهای بعدی نیز به پژوهشهای مستقل من و سایر همکارانم درباره این موضوع خواهد پرداخت و به زودی منتشر میشوند. به طور مثال جلد سوم که زیر چاپ است به «پیمایش فرهنگ کلاس درس» پرداخته است و در آن این موضوع بررسی میشود که دانشجویان چگونه کلاس درس را درک میکنند و چرا از آن ناراضی هستند؟ در مراحل بعدی بر اساس مصاحبههای فردی، مشاهده، سندپژوهی و ... این موضوع را روشنتر طرح کردیم.
- اصلیترین مشکلی که کلاسهای درس ما دچار آن هستند چیست؟
ما با مجموعهای از مسایل در کلاس درس روبهرو هستیم. بی کیفیت شدن کلاس درس، نامید شدن دانشجو، رغبت پایین استادان و ... از جمله این مسایل است که همه به سیاستهای آموزش عالی و دولت طی دو دهه اخیر برمیگردد. جذب بی رویه دانشجو و پولی کردن دانشگاه در این باره موثر بوده بدین معنی که خیل عظیمی از دانشجویانی که علاقهای به درس ندارند وارد دانشگاه میشوند و این استادان را با شرایط بدی روبهرو کرده است. استادان توان پاسخگویی به این تعداد دانشجو را ندارند و کیفیت کلاسهای درس پایین میآیند و دانشجوهای با انگیزه هم طی این فرایند نا امید میشوند.
امروز کلاس درس قدرت گذشتهاش را از دست داده است. ما در موقعیتی هستیم که دانشجویان و نسل جدید، خارج از کلاس اطلاعات بهتری را بهدست میآورند و حالا باید دید آیا کلاس درس میتواند خودش را بازتولید کند یا خیر؟ اینها مسایلی است که بحث درباره آن باز است و ادامه دارد. ما نمیتوانیم کار جمعی در کلاسهای درسمان انجام دهیم. دکتر مسعود کوثری تحقیقی داشته که نشان میدهد دانشجویان ما نمیتوانند در کلاس تجربه کار گروهی را داشته باشند و کلاس این قدرت را ندارد. از سوی دیگر کلاس درس قدرت این را ندارد که منبعی برای یادگیری باشد بنابراین محلی برای روزمرگی شده است. فرد فقط در این فضا میرود تا مدرک دانشگاهی را بگیرد و گذران وقت کند.
- به نظر میآید که بخشی از این موضوع به سیستم آموزشی ما هم برمیگردد که مبنای مشارکت محوری در کلاسهای درس را ندارد. بسیاری از استادان اساساً علاقهای به این نوع برگزاری کلاس ندارند و از آن دوری میکنند نظرتان در این باره چیست؟
ما در این باره باید به سیاستهای جذب استادان توجه کنیم و به آن انتقاد هم داریم چون در یک ملاک علمی صورت نمیگیرد، صرف اینکه یک فرد دکترا دارد بدین معنی نیست که میتواند تدریس کند. در جلد اول کتاب که تجربه زیسته برخی از استادان است، به این موضوع اشاره شده که ما در کلاسهای درسمان آموزش استادی را فراموش کردیم و به فرد یاد نمیدهیم که چگونه میتواند برای تدریس آماده شود و از چه آداب ظاهری و رفتاری باید برخوردار باشد. بنابراین ما پژوهش درباره آموزش موفق را کنار گذاشتیم. بخشی از این موضوع به جذب استادان برمیگردد چون خیلی از آنها برای تدریس تربیت نشدند.
از سوی دیگر ما با اشکال جدیدی از دانشجویی مواجه هستیم که به دنبال کسب اهداف دیگری در دانشگاه هستند. به طور مثال ما با تنوعی از دانشجویان مواجه هستیم که بخشی از اداره و خانه به دانشگاه میآیند؛ کسانی که از اداره به دانشگاه می آیند اساسا انگیزه دانشگاهی ندارند بلکه انگیزه ادارهای دارند و میخواهند ارتقای اداری و منزلتی پیدا کنند. بنابراین دانشگاه برایشان موجودیت ندارد. کسانی هم که از خانه وارد دانشگاه میشوند به دنبال این هستند که منزلتی برای خودشان پیدا کنند مثلا زن خانهدار می خواهد مادر خوبی برای فرزندش باشد یا حتی از روزمرگی دربیاید.
نسل جدیدتری از دانشجویان ما نیز برای دانشگاه وارد دانشگاه نمیشوند بلکه برای اینکه بگویند دانشجو هستیم درس میخوانند به عبارت دیگر اینجا فرم است که معنا پیدا کرده نه محتوای دانشجویی! این نشان میدهد که دانشجویانی که برای دانشگاه وارد دانشگاه میشوند در اقلیت قرار گرفتند. پیشنهاد ما این است که دانشگاه رتبهبندی شوند. ما باید دانشگاههای ممتاز را از ورود شکل خاصی از دانشجو و اساتید متمایز کنیم.
- یکی از مباحث جالب کتاب «مطالعات فرهنگی و اجتماعی کلاس درس دانشگاهی» روزمره شدن دانشگاه است. در این بخش شما به این موضوع اشاره کردید که چگونه کلاسهای درسی هم دچار روزمرگی شدند و زندگی روزمره آن را تصاحب کرده است.
در این مقاله من بیان کردم که زندگی روزمره است که دانشگاه را تصاحب میکند. قرار است دانشگاه تحولی را در زندگی روزمره ایجاد کند اما امروز زندگی روزمره وارد دانشگاه شده و آن را روزمره میکند بدین معنی که فرد علایق و سلایق زندگی روزمرهاش را وارد دانشگاه میکند و دانشگاه را تهی میکند. من در جایی از مکدونالدیزه شدن دانشگاه حرف زده بودم که به نوعی به روزمره شدن دانشگاه هم بر میگردد.
دانشگاه امروز تبدیل یه یک ذائقه و لحظه دلنشین شده است. شما به تبلیغ پفک نمکی نگاه کنید که چگونه لحظه شادیآور در آن پررنگ میشود اما درباره تبلیغ روغن موتور ماشین خواص آن بیشتر بیان میشود. متاسفانه اکنون دانشگاه اینگونه تبلیغ میشود که میخواهد یک لحظه شاد را برای دانشجویان به وجود بیاورد نه اینکه بتواند در دانشجو شناخت و آگاهی ایجاد کند.
- بخشی از این موضوع به این برمیگردد که کلاسهای درس فردیت را از دانشجو گرفته و میل به خواندن و نوشتن را در آن سرکوب میکند.
دانشگاه امروز به ویژه دانشگاه آزاد شبیه بازار شده است. مدیران دانشگاه فکر میکنند دانشجو یک مشتری است که باید پول پرداخت کند و برود. این با گذشته که دانشجویان فیلتر شده وارد دانشگاه میشدند تفاوت کرده است. من نمیخواهم بگویم دوره قبل عالی بوده اما از لحاظ کیفیت بهتر بودیم اگرچه امروز از لحاظ کمیت تعداد استائان، کتابخانهها و... افزایش یافته اما کیفیت بسیار کاهش یافته است چون استاد توان آموزش این تعداد دانشجو را ندارد بنابراین کیفیت پایین می آید.
- این موضوع ماحصل دید تجاری به دانشگاه است.
دانشگاهها به علم تجاری نگاه میکنند. وقتی دانشجو را مشتری میبینیم موجب پایین آمدن انگیزه دانشجو و استاد میشویم. ما باید نقد را به سمت دانشگاه و سیاستهای پولیاش ببریم حتی در این میان نقد اصلی به دولت وارد است که مجوز تاسیس دانشگاه و تصویب رشتههای مختلف را میدهد. اینها کیفیت را به طور کلی پایین می آورد.
- استاد با توجه به اینکه درباره این موضوع خاص کمتر کتابی داشتهایم فکر میکنید نتایج این پروژه تحقیقاتی بتواند روی سیستم آموزشی ما اثرگذار باشد؟
این برنامه تحقیقاتی میخواهد فضای آگاهی جدیدی را ایجاد کند البته ما هم امیدوار هستیم به تدریج تاثیر بگذارد چون وزارت علوم هم متوجه داستان هست و سعی میکند خودش و دانشگاه آزاد را کنترل کند به همین دلیل سطح دکترا را محدود میکند. هر چند که بخش عمدهای از این موضوع هم به دانشگاهها و خارج از وزارت علوم بر میگردد که چگونه استاد را جذب میکنند. ما سیاستی برای جذب استادان در یک فضای رقابتی نداریم نه رقابت داخلی، که حتی جهانی! یعنی هر فرد ایرانی در هر جای جهان باید بتواند برای یک رشته درخواست بدهد. حتی اگر وزارت علوم و دولت درها را باز کند، گروههای آموزشی در دانشگاهها درهای قلعه را بسته نگه داشته است.
این قلعههای نظامی هستند که اجازه ورود به هیات علمی تازه را نمیدهند. این قلعهها باید باز شود و استادان گروههای دیگر بتوانند تدریس کند. امروز در دانشکدهها، استادان از گروههای نزدیک به حوزه آموزشی خودشان هم نمیتوانند وارد شوند و محدودیت باعث شده که قبیلههای دانشگاهی که ایجاد کردیم مانع توسعه نظام آموزشی شود. امیدوارم که با باز شدن فضا و رقابتی شدن جذب استادان بتوانیم موانع رشد و توسعه را در نظام آموزشی مرتفع کنیم.
نظر شما