در این مطلب مجله «لیتهاب» از بسیاری نویسندگان معاصر درخواست کرده است کتابی را که باعث شد نویسنده شوند به خوانندگان معرفی کنند.
«جی مکاینرری»؛ اشعار «دیلان توماس»: «من عاشق کتاب «سپید دندان» و «فریاد وحش» نوشته «جک لندن» بودم اما مجموعه اشعار «دیلان توماس» سبب شد به نویسندگی فکر کنم. کلاس هشتم بودم که شعری از او خواندم و موسیقی جاری شده در شعرش من را به شدت تحتتأثیر قرار داد. اولین بار همان جا بود که فهمیدم زبان فقط راهی برای بیان اطلاعات و قصه نیست و در اشعار «توماس» خود زبان یک هدف است. در نهایت پس از خواندن اشعار «توماس» آثار نظم بسیاری از نویسندگان را خواندم اما تحت تأثیر شکل نثر و زبان «جیمز جویس» شروع به نوشتن داستان کردم.»
«دانا اسپوتا»؛ «اولیس»: «اولین بار در سن 20 سالگی «اولیس» نوشته «جیمز جویس» را خواندم و تبدیل به کتاب موردعلاقهام شد. این کتاب به همراه مجموعه داستان کوتاه «جویس» تحت عنوان «دوبلینیها» سبب شدند من به نویسنده شدن فکر کنم. در بسیاری از داستانهایم نیز از او، «ویلیام فاکنر»، و «ویرجینیا وولف»، که سبکی مشابه وی دارند، الهام گرفتهام.
«آلن روب گریلت»؛ «بیگانه»: «دو کتاب مهم و تأثیرگزار دوره جنگ «تهوع» نوشته «ژان پل سارتر» و «بیگانه» نوشته «کامو» بودند. بقیه آثار همین نویسندگان نیز در آن دوره ارزش چندانی نداشتند. من احساس میکنم پس از خواندن «بیگانه» به نویسندگی علاقهمند شدم.
«سو مانک کید»؛ «جین ایر»: علاقه زیادی به کتاب «بیداری» نوشته «کیت چوپین» داشتم اما «جین ایر» بود که سبب شد من نویسنده شوم. تقلای یک زن برای داشتن استقلال در جامعهای مردسالار برای من در نوجوانی بسیار جذاب بود.
«پیتر لوی»؛ اشعار «والتر اسکات»: نمیدانم چرا دیگران نویسنده میشوند اما میتوانم بگویم خودم چطور نویسنده شدم. وقتی ده ساله بودم در مدرسه شبانه من را در اتاقی زندانی کردند. دانشآموزان را در آن مکان محبوس میکردند تا تکالیف خود را زودتر انجام دهند. در آن ساعت خاص حق خواندن داستان یا کتاب غیردرسی نداشتیم. اما اگر تکالیف را زودتر تمام میکردم میتوانستم شعر بخوانم زیرا شعر هم جزء تکالیف درسی به حساب میآمد. در آن ساعات بیشتر اشعار «اسکات» را میخواندم. از آن زمان تاکنون به طور مداوم مینوشتم و هر بار شوق بیشتری به آوردن کلمات روی کاغذ داشتم.
«جودی پیکولت»؛ «بر باد رفته»: نویسنده موردعلاقه من «آلیس هافمن» است. اما کتابی که موجب شد نویسنده شوم «بر باد رفته» بود. از آن زمانی که این کتاب را خواندم دوست داشتم با کلمات دنیایی جدید خلق کنم.
«دیوید سداریس»؛ «وقتی از عشق حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم»: اولین بار وقتی این اثر «ریموند کارور» را خواندم بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم. جملات کوتاه و ساده و شخصیتهای آشنا نویسندگی را در ذهن ممکن جلوه میداد. این داستان سبب شد شروع به تلاش کردن کنم. البته «کارور» باعث شد من با دیگر نویسندگان معاصر داستان کوتاه چون «توبیاس وولف» و «آلیس مونرو» نیز آشنا شوم.
«روکسانا گای»؛ «دلبند»: بلندپروازی من در نوشتن با خواندن کتاب «قصه ندیمه» نوشته «مارگارت آتوود» تقویت شد. داستانی سیاسی که به ما نشان میدهد جنس زن با چه چالشهایی در این دنیا روبهرو است. اما در واقع «تونی موریسون» باعث شد من نویسنده شوم. داستان «دلبند» او در عین سادگی بسیار پر رمز و راز بود. داستان او به من یادآوری کرد چگونه میتوان رنج انسان را به کسانی که در تلاش هستند آن را مورد بیتوجهی قرار میدهند یادآوری کرد.
نظر شما