محمدعلی موحد در رونمایی از فصلنامه «مردمنامه» گفت: تاریخ ما تاریخ سلاطین، پادشاهان و بزرگان است و مردم جایی در این تاریخ ندارند. قبل از اسلام نیز خداینامهنویسی که همان شاهنامهنویسی است، مرسوم بوده و باز هم مردم جایی در تاریخ نداشتند.
سفرنامه اینبطوطه و پرداختن به شادی و غم مردم
موحد گفت: شماره نخست فصلنامه مردمنامه را مشاهده کردم و باید بگویم دکتر رحمانیان کار دشواری را آغاز کرده است. زیرا همانطور که میدانید تاریخ ما تاریخ سلاطین، پادشاهان و بزرگان است و مردم جایی در این تاریخ ندارند. قبل از اسلام نیز خداینامهنویسی که همان شاهنامهنویسی است، مرسوم بوده و باز هم مردم جایی در تاریخ نداشتند.
وی افزود: با وجود کمبود منابع امیدوارم این فصلنامه زمینهای برای تحقیقات درباره مردم ایجاد کند و بتوان با بهرهگیری از سفرنامهها به این عرصه پرداخت، سفرنامهها، جزء منابعی هستند که نام تاریخ بر خود ندارند اما اطلاعاتی درباره زندگی مردم به ما میدهند. یکی از سفرنامهها، «سفرنامه ابنبطوطه» است. در این سفرنامه از وضع زندگی مردم، غم و شادی، خوراک، پوشاک، بازارها، مدارس، روستاها، خانقاهها، حمل و نقل، کاروانسراها و انواع کشتیها اطلاع میدهد.
این پژوهشگر ادامه داد: همانطور که در مقدمه نوشتهام، آنچه ابنبطوطه را متمایز میکند، اطلاعاتی است که درباره توده و اصناف ارائه میکند. از طرفی سفرنامه ناصرخسرو نیز یکی از منابعی است که اگرچه ما تنها به لحاظ ادبی و شناسایی مناطق باستانی و کهن به آن توجه میکنیم، اما اطلاعات درخوری درباره مردم در این منبع نهفته است. ناصرخسرو درباره شهر طبس مینویسد: «هیچ زن را زهره نباشد که با مرد بیگانه سخن گوید و اگر گفتی، هر دو را بکشتندی»
موحد بیان کرد: سخنان ناصرخسرو درباره شهر طبس نشان از تعصبات مذهبی و قومی این شهر دارد. این در حالی است که ناصرخسرو قرن سوم، چهارم و پنجم را به عنوان رنسانس اسلامی میشناسد و هنوز آثار رنسانس در قرن پنجم وجود دارد و شما میبینید که مظاهر رنسانس از جمله شکوفایی سرمایهداری و رونق عظیم کسب و کار و بازرگانی در گزارشهای مربوط به این موارد قابل توجه است.
وی افزود: ناصرخسرو درباره اصفهان میگوید: بازاری دیدم از آن صرافان که اندرو 200 مرد صراف بود و هر بازاری را دربندی و دروازهای... و کوچهای بود که آن را کوطراز میگفتند و در آن کوچه 50 کاروانسرای نیکو بود و در هر یک بیاعان و حجرهداران بسیار نشسته.» این شرح ناصرخسرو حاکی از آثار رنسانس و شکوفایی سرمایهداری است.
از قصر عاج پادشاهان به سیاه چادرهای عشایر
اتحادیه در ادامه این آیین رونمایی گفت: وقتی شماره نخست «مردمنامه» به دستم رسید، برایم پرسشی پیش آمد که مردم کجا هستند و اکنون با مطالعه شماره دوم پاسخم را دریافتم. امیدوارم با وجود کار دشواری که در پیش است این فصلنامه یک مجموعه ماندگار بشود.
وی افزود: تاریخ مانند هر علمی در حال رشد و پیشرفت است، از طرفی اروپا که برای ما یک نوع مدل در کارهای تحقیقاتی است، میبینیم که آنها نیز همین سیر را گذراندند، در واقع تاریخ آنها نیز در یک مقطعی تاریخ پادشاهان، جنگها، قراردادها و دیپلماسی بوده و بعدا آرام آرام به تالیف تاریخ اقتصادی، تاریخ اجتماعی و مردمشناسی روی آوردند و این تحولی است که رخ داد. بنابراین کمرنگی مردم در تاریخ تنها مختص کشور ما نبوده، بلکه در گذشته تاریخ چندان توجهی به زندگی مردم نداشته است.
این تاریخنگار ادامه داد: ایرانیان نیز با توجه به تحولات علم تاریخ شروع به تالیف تاریخ مردم کردند، اینطور نبوده که آنها نسبت به تحولات بیتوجه باشند و یکدفعه متوجه آن بشوند اما در میان مشکل منابع یکی از مسائلی است که ممکن است در تالیف تاریخ اجتماعی با آن مواجه شویم. اگرچه سفرنامهها میتواند یکی از منابع مردمنامهنویسی باشد اما برخی منابع قدری کلی هستند. در عین حال مکاتبات، اسناد و ادبیات میتواند به عنوان منبع مورد بررسی قرار بگیرند.
اتحادیه عنوان کرد: اگرچه برخی از مورخان معاصر ما از جمله دکتر فریدون آدمیت و احمد کسروی به تاریخ مردم توجه کردند اما کسروی توجه بیشتری به مردم دارد، در این میان از میزان توجه دکتر باستانیپاریزی به مردم آگاهی نداریم در حالی که وقتی به صورت دقیق آثارش را مطالعه کنیم؛ متوجه خواهیم شد که چهقدر سراغ مردم رفته است. خودش میگوید: «از قصر عاج پادشاهان به سیاه چادرهای عشایر رفتم.» به عبارتی وی همه جامعه را تحتنظر داشت.
وی افزود: باستانیپاریزی جملهای در کتاب «فرمانفرمای عالم» دارد که وقتی خواندم، بسیار مرا تحت تاثیر قرار داد، این جمله درباره قیام شالبافهای کرمان بود که قدری هم شاعرانه است و هم از شعرهای فردوسی، اطلاعات تاریخی کرمان و خاطرات و اسناد بهره برده است. بنابراین باید سراغ آثار این مورخ رفت که تاریخ مردم را به خوبی درک کرده است.
زبان و ادبیات فارسی بنده و برده قدرت است
محمد دهقانی نیز در بخشی از این مراسم گفت: متاسفانه مورخان ما تاریخ را فقط تبدیل به تاریخ سیاسی میکنند، در حالی که هر چیزی که مربوط به جامعه و انسان است، جزء تاریخ است. برخی منابع مانند «سفرنامه ابنبطوطه» حاوی اطلاعاتی است که اگر هر صد سال یک ابنبطوطه داشتیم، بیشتر میتوانست به شناخت ما از مردم در طول تاریخ کمک کند.
وی با اشاره به تخصصش در حوزه ادبیات افزود: من با توجه به مطالعاتم در رابطه با ادبیات مسائل را از این زاویه نگاه میکنم، بنابراین باید بگویم چگونه زبان و ادبیات فارسی بنده و برده قدرت شده است. به اعتقاد من دولتها و حکومتهایی که اصلا حامی زبان فارسی نبودند، بلکه میخواستند زبان فارسی و زبان مردم را در خدمت هژمونی و اقتدار خودشان بگیرند.
این استاد ادبیات فارسی ادامه داد: از منظر امروز ما فکر میکنیم که دولتها حمایت کردند، در حالی که حمایتی نبوده است. بلکه خواستند زبان فارسی را در اختیار خودشان داشته باشند. در فصلنامهای که دکتر رحمانیان منتشر کرده، تلاش برای نشان دادن آن بخشی از زبان و ادبیات فارسی که مغفول است.
دهقانی اظهار کرد: اگر سعدی و حافظ در غزلیاتشان چند کلمه و عبارت از زبان مردم شیراز برای ما باقی نگذاشته بودند، ما امروز همان چند عبارت را هم نداشتیم. اگر عبید زاکانی در حکایتهای خودش به مناسبت طنزها و هزلهایی از قول جوان اصفهانی نقلی میکند، همان عبارت را از مردم اصفهان در زمان سلجوقیان نداشتیم.
وی با طرح پرسشی افزود: راستی در دانشکده ادبیات ما خیام و یغمایجندقی کجاست؟ میدانید چرا غایب است؟ زیرا زبان آنها، زبان مردم است و زبان قدرت نیست.
نظر شما