مایکل هیلمن که حدود 30 پیش کتاب «زنی تنها» را درباره فروغ نوشته بود، برای ترجمه و انتشار کتابش در ایران، یادداشتی نوشته است که آن را به وسیله تینا حمیدی، مترجم اثر در اختیار خبرگزاری کتاب ایران قرار داده است.
و فردا (یکشنبه، ۱۶ آوریل) عازم دانشگاه ویرجینیا هستم تا در کنگره یکروزه در آنجا، به عنوان «قدرت شفابخشی در ادبیات خاورمیانه و آسیای جنوبی» شرکت کنم و در آنجا دو کار انجام بدهم. یکی ایراد سخنرانی بعنوان «شفابخشی و مقاومت در اشعار فردوسی و جلال الدین رومی و حافظ و فروغ فرخزاد». دوم اینکه در جلسه سؤال و جواب در کلاسی مربوط زندگی و کارهای فرخزاد شرکت کنم که دانشجویان آن کلاس کتاب A Lonely Woman را خواندهاند. برای آمادگی در آن کلاس فهرستی در سه صفحه از مندرجات، نکات اصلی کتاب و نکات مهمی که در کتاب، ذکر و بررسی نشده تهیه کردم و فهرست کتابشناسی کتب (بیش از ۳۵ کتاب) و مقالاتی (بیش از ۲۰۰ مقاله) که به فارسی پس از انتشار «زنی تنها» منتشر شده، تدوین کردهام. فی المثل، فروغ فرخزاد همراه با کتابشناسی به قلم روح انگیز کراچی، اولین تپشهای عاشقانهی قلبم: نامههای فروغ فرخزاد به همسرش پرویز شاپور به کوشش کامیار شاپور و عمران صلاحی، فرهنگ واژه شناسی فروغ فرخزاد از روح انگیز کراچی و میترا طوسی و زندگینامهی فروغ فرخزاد همراه با نامههای چاپ نشده از فرزانه میلانی؛ بعلاوه سه چهار تا مصاحبه با ابراهیم گلستان که در سالهای اخیر ضبط شده و مقالات مهمی نیر در وبلاگ و وبگاه های متعددی چاپ شده منجمله مقالاتی به قلم سایه اقتصادنیا در روانشناسی شعر و شخصیت فروغ فرخزاد.
خلاصهی کلام اینکه کتاب «زنی تنها» در مورد جزییات زندگی خصوصی فرخزاد در خانه پدری و رابطهی او با پرویز شاپور و ابراهیم گلستان و غیره و خاطرات دوستان و آشنایان اطلاعات زیادی دارد. فی المثل در سال اخیر بحثهایی تأمل برانگیزی چاپ شده در مورد خودکشیهای فرخزاد، حاملگیاش در سالهای اولش با گلستان و آیا دچار افسردگی بوده یا اختلال خلقی دو قطبی. بی تردید این بحثها جالب و مهم به نظر میآید، منتهی از زاوه دید نقد فمینیستی ممکن است خطر این باشد که با انتساب بیماری روحی به فرخزاد نوعی ردهبندی نادرست از شعرگویی او مطرح بشود. بهعبارت دیگر، اگر شعرهای فرخزاد بهعنوان کارهای یک نفر انرمال شناخته شود، ممکن است برای عدهای از خوانندگان که اشعار فرخزاد را کار یک شاعر بیمار بدانند، ارزیابی نسبی آن اشعار طوری باشد که اشعاری چون «کوچه» فریدون مشیری یا «کارون» فریدون توللی به لحاظ شعری موفقتر از اشعار فرخزاد باشد. مثلاً وقتی شجاعالدین شفا در مقدمه مجموعه دیوار شعر «در برابر خدا» را بهترین شعر محموعه شناخت، تلویحاً میگفت که اشعار عاشقانه فرخزاد کمتر ارزش شعری دارد چون که ظاهراً متضاد بود با اخلاقیات مرسوم در فرهنگ مردسالارانه آن دوره.
البته باید اضافه کنم که کتاب «زنی تنها» به موضوع اشعار فرخزاد به مثابه شعر یعنی ارزیابی اشعار از زاویه دید نقد ادبی علمی نمیپردازد با وجودی که در بلند مدّت مهمترین جنبهی آن اشعار ماهیت و ارزش شعری آنهاست که در این باره هم عقیده با شاعر هستم که در بند اول شعر «تولدی دیگر» میگوید: «همهی هستی من آیهی تاریکست / که ترا در خود تکرار کنان / به سحرگاها شگفتن ها و رستنهای ابدی خواهد برد / من در این آیه ترا آه کشیدم، آه / من در این آیه ترا / به درخت و آب و آتش پیوند زدم.»
در هر حال در اوّل جلسه با دانشجویان در دانشکاه ویرجینیا، بدون مقدمه، به موضوع اصلی قضیهی «زنی تنها» خواهم پرداخت یعنی از چه نظر امکان دارد که آن کتاب که در سال ۱۹۸۷ به انگلیسی به چاپ رسید و حالا بدون تغییراتی به فارسی متنشر شده است مربوط و مطرح باشد. آخر این کتاب کار یک آمریکایی است که تا بیست و پنج سالگی یک کلمه فارسی به گوشش نخورده بود و به قول ابراهیم گلستان سالهای پیش در مقالهای در مجله «دنیای سخن»، فارسی را به حد سلام و علیک هم بلد نیست!
بنابراین چه چیزی مونده در کتاب «زنی تنها» بوده که دلیل منطقی توصیه خواندن آن سی سال پس از تألیف کتاب به حساب آید؟ تینا حمیدی در مقدمه کتاب توجیهات خود را در این باره مطرح میکند و برای من آنچه کتاب را زنده نگه میدارد با وجود اشتباهات فاحشم در آن، ادامه وجود تبعیض جنسی در ایران و آمریکا نیم قرم پس از مرگ فرخزاد است و مقاومت شخصی و لفظی او با آن وضعیت ناجور و تأسفانگیز به واسطه ارادهاش در پرورش و ابراز فردیت خود. وقتی میگویم «لفظاً» منظورم هم برخورد او در زندگی روزمره با افراد مردبرترنگر و هم اشعار اتوبیوگرافیک یا اتوبیگرافیکنما است در محیط فرهنگی که در آن اتوبیگرافی مرسوم نبوده و اینکه یکی از خطرناکترین رشتهها برای اجتماعی به حساب میآید که فردیّت در آن تقریباً جا ندارد. بقول شاعر:
«سخن از پیوند سست دو نام / و همآغوشی در اوراق کهنهی یک دفتر نیست / سخن از گیسوی خوشبخت منست / با شقایقهای سوختهی بوسهی تو / و صمیمیت تن هامان در طراری / و درخشیدن عریانیمان / مثل فلفس ماهیها در آب… / سخن از پچپچ ترسانی در ظلمت نیست / سخن از روزست و پنجرههای باز / و هوای تازه… / و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است / و تولد و تکامل و غرور…»
و شاعر فردگرا نیز در شعر دیگر میگوید: «گل سرخ / گل سرخ / گل سرخ / او مرا برد به باغ گل سرخ / و به گیسوهای مضطربم در تاریکی گل سرخی زد / و سرانجام / روی برگ گل سرخی با من خوابید… / ای پنجرهی کور / زیر قلبم و در اعماق کمرگاهم، اکنون / گل سرخی دارد میروید / گل سرخ / سرخ / مثل یک پرچم در / رستاخیز / آه، من آبستنم هستم، آبستن، آبستن.»
طبیعی است که توسط سانسور شعر «گل سرخ» از پنج کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد (چاپ تهران در سال ۲۰۰۵) حذف شده است و دلیلش؟ گوینده با شگفت و خوشحالی («آه» یعنی؟) میگوید که حامله شده و نتیجتاً احساس میکند که تا حد امکان زنده است (آیا مرد این احساس را میتواند درک یا تجربه کند؟) و پدر کیست؟ شوهر؟ احتمالاً نه. فرض کنیم که فقط گوینده خواهد دانست پدر بچه کیست. عکس العمل اجتماعی پدر سالارانه و یا مردسالارانه به زنی فردگرا که کنترل تام از بدن خود دارد چیست؟
تا آخر عمرش نادر نادر نادرپور معتقد بود که اشعار فرخزاد ماندنی نخواهد بود و رضا براهنی لابد هنوز خیال میکند که آن اشعار فاقد عمق فرهنگی است. و حتماً عدهی زیادی هم هنوز بر این عقیده هستند که زن نباید حرفهای عاشقانه و یا احساسات خود را درباره امور جنسی در شعر بگوید در حالی که مانعی ندارد که شعرای مذکّر چون حافظ شعرهای عاشقانه بگویند. بهعبارت دیگر، هنوز که هنوز است زنی تنها رمقی دارد!
مایکل هیلمن، ۱۴ آوریل ۲۰۱۷
نظر شما