چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۳
رمانی روان‌شناختی برای نوجوان‌ها چاپ شد

رمان «یه چیزی بگو» نوشته لاوری هالس ‌اندرسن با ترجمه حمید صدر از سوی نشر چشمه منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) «یه چیزی بگو»، روایت زندگی یک نوجوانِ طبقه متوسطِ آمریکایی است، زیست و زندگی  این نوجوان در چهار ترم تحصیل در دبیرستان  را روایت می‌کند.
 
 اندرسن با این رمان به باشگاه پر‌فروش‌های آمریکایی شمالی راه یافت و اشتهاری جهانی کسب کرد. بر اساس این رمان منتشر شده در سال 1999 میلادی، در سال 2004  هم فیلمی براساس این رمان نوشته شده است.
 
به گفته‌ مترجم کتاب،  یه چیزی بگو رمانی ا‌ست روان‌شناختی و خوش‌خوان که می‌تواند برای مخاطبانِ بسیاری جذابیتِ روایی داشته باشد. ماجراهایی که برای شخصیت رخ می‌دهد و انبوهی از خرده‌روایت‌ها با زبانی ساده، این اثر را به کتابی تبدیل کرده که می‌توان به‌راحتی آن را خواند.
 
 
حمیدرضا صدر در مقدمه این ترجمه نوشته است: «ترجمه‌ی نوول کوچولوی یه چیزی بگو از دل «بی‌قراری‌ها» و نوعی «بایدها» درآمد؛ از سفر به امریکا در ژانویه‌ی 2016، از سپری کردن زمستان سرد بوستون و نیویورک، زندانی‌شدن در خانه‌ی بزرگی دور از شهر. خانه‌ای میان درخت‌های بلند محاصره در برف و یخ. در چنین روزها و هفته‌هایی که روزها را در تنهایی سپری می‌کنید، برای فرار از بمباران شبکه‌های تلویزیونی بیش از همیشه به کتاب رو می‌آورید.
در همان روزهای نخستین از خانم دکتر سارا دولتی، برادرزاده‌ی همسرم، که در زمینه‌ی روان‌شناسی اجتماعی تحصیلی کرده و با شور و علاقه‌ی غبطه‌انگیزی درباره‌ی فعالیت‌هایش حرف می‌زد، درخواست کردم دوری در کتابخانه‌ی خصوصی‌اش بزنیم. او میان کتاب‌هایش بی‌مقدمه و بلافاصله یکی از بیرون کشید؛ یه چیزی بگو، نوشته‌ی لاوری هالس اندرسُن، و با شور فراوانی به توصیف آن پرداخت و آن را یکی از بهترین کتاب‌های نوشته‌شده‌ی این دوران درباره‌ی نوجوانان امریکایی با نگرشی آسیب‌شناسانه خواند، این که چرا و چگونه خواندن آن را به شاگردان و بیمارانش و همین‌طور والدین و معلم‌ها توصیه کرده. سپس توصیف کرد آن کتاب چگونه بدل به یکی از کتاب‌های بالینی‌اش شده.  خانم لاوری‌هالس اندرسُن، نویسنده‌ی نیویورکی، با این نخستین کتابش چندین جایزه دریافت کرده و معروف شده بود. کتابی که در سیاهه‌ی پُرفروش‌ها قرار گرفته. شب اول سی‌صفحه‌اش را خواندم و بلافاصله در بند لحن دوپهلو و طعنه‌آمیزش گرفتار شدم. آمیزه‌ای از توصیف‌های بامزه و موقعیت‌های دلهره‌آور. کتابی با نگاه نقادانه و نیش‌دار به شیوه‌ی زندگی طبقه‌ی متوسط آمریکایی، و در عین حال درامی روان‌شناسانه و نزدیک شده به رمز نوعی «تراپی / درمان». رخدادهای از نگاه شخصیت اول آن، دختری دبیرستانی به نام ملیندا، توصیف می‌شدند و آمیزه‌ی خردگیرانه‌ای بودند از مایه‌‌های مربوط به هویت، خشنونت، جنسیت، خانواده، مادیات، مصرف‌گرایی، طبیعت، هنر و رقابت. خورشید در صبحگاه زمستانی روز بعد بالا نیامده بود، پشت لپ‌تاپ کوچک و بیش از حد قدیمی شده‌ام نشستم و ترجمه را شروع کردم. چیزی که سرمای زمستانی شرق ایالات متحده را تحمل‌پذیرتر کرد. قطار راه افتاده بود. پس از آن به هرجا پا می‌گذاشتم کوله‌ام گشوده می‌شد، لپ تاپ‌ کوچولوی قدیمی درمی‌آمد و صفحه‌ای به‌فارسی مانتیور را می‌پوشاند. بعدازظهرها کسی آن اطراف بود تا درباره‌ی معادل‌های اصطلاحات کاملاً امریکایی چانه بزنیم.  حین ترجمه‌ی کتاب‌ها، معمولاً درگیر شخصیت‌ها و مضامین و موقعیت‌هاشان می‌شوید. این درگیری از ژانویه‌ی 2016 در نیویورک آغاز شد و طی سفرهای دورو درازی در نوروز 1395 در تهران به پایان رسید. در همه‌ی این دوران دختر دبیرستانیِ بیش از حد نکته‌بین و بسیار حساس و زخم‌خورده‌ی قصه همان اطراف پرسه زد. نیش زد و هشدار داد. جان کَند بگوید: «به‌جای لعنت فرستادن به تاریکی شمع روشن کن.» 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ۲۰:۳۸ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۷
    حتما این کتاب را خواهم خواند

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها