یاکوب ادوارد پولاک که به دعوت امیرکبیر برای تدریس پزشکی در دارالفنون به ایران آمد، سفرنامهای از خود به جای گذاشت. او در این سفرنامه اطلاعات ارزشمندی از شهرهای مختلف ایران بهویژه طهران ارائه میدهد.
ادوارد پولاک که تحصیلات خود را در رشتههای پزشکی و مردمنگاری در دانشگاههای وین و پراگ به پایان رساند به دعوت امیرکبیر برای تدریس در دارالفنون همراه با 6 استاد اتریشی دیگر در سال ۱۲۳۰۰ ه. ق، پیش از گشایش دارالفنون به ایران آمدند. او با تربیت دانشآموزان دارالفنون و تألیف اولین کتب پزشکی مدرن، نقشی کلیدی در معرفی پزشکی نوین به ایران ایفا کرد. او همچنین سفرنامهای از خود به یادگار گذاشت که اطلاعات بسیاری درباره ایران زمان قاجار در خود جای داده است و برای مورخان و مردمشناسان اهمیت درخوری دارد. در این گزارش مروری بر توصیفات پولاک از پایتخت ایران زمان قاجار، طهران خواهیم داشت.
طهران شباهتی به پایتختها ندارد
پولاک معتقد است شهر طهران هیچ شباهتی به دیگر پایتختهای حهان ندارد و در اینباره مینویسد: «هنگامی که مسافري به پایتختی اروپائی نزدیک میشود دیدن جادههایی که از اطراف بهم نزدیک میشوند، یکدیگر را قطع میکنند، سروصداي شاد یا شلوغی ارابهها و درشکههائی که میآیند و میروند، روستاهاي آباد، لباسهاي شهري، نزاکت و لطفی که در آداب و رسوم مردم مشاهده میشود، کارخانهها و سرانجام دیدار بناهاي یادبود، گورستانهاي گسترده، برجهاي سربرافراشته و گنبدها همه او را متوجه این نکته میسازند که دارد به مرکز مملکت میرسد.
در مورد تهران هیچیک از آنها که گفتیم صادق نیست. این شهر که در دشتی کم آب، نزدیک حاشیه کویر قرار گرفته به استثناي راههایی که در اثر عبور ستور ایجاد شده داراي جادههاي مواصلاتی نیست، هیچ بناي معظم عمومی ندارد، در آن از برج و بارو و مناره اثري نیست، مسجد معظمی ندارد؛ نماي خانهها که همه از خاك خاکستري است با سقفهاي مسطح بیرنگ جمعا بدان حالت گروهی از تپههاي خاکی نامنظم میدهد. روستاهاي بسیاري در حوالی شهر وجود دارد اما اینها همه چون واحههائی است که در این دشت پهناور پراکنده یا در دامنه البرز به سبب وجود رشتهاي از تپهها از دیده پنهان مانده است. شهر مطلقا داراي هیچ صنعتی نیست و بنابراین کارخانهاي هم در آن وجود ندارد، تجارت منحصر است به رفع حوایج محلی و به همین دلیل سیل کالا به طرف آن جاري نیست؛ خلاصه بگوئیم هیچ چیز آن حتی بیننده را به یاد شهري بزرگ نمیاندازد.
افسانه شهر نفرین شده
این جهانگرد در ادامه مینویسد: «هنگامی که پس از ورودم به ایران در سال 1851 موقعی که از دروازه هم گذشتم، چون به علت عدم آشنایی به زبان نمیتوانستم اطلاعات دقیقی کسب کنم به نظرم باورکردنی نبود که واقعا در برابر یک شهر مسکونی قرار گرفته باشم؛ تهران در فلات خشک دامنه جنوبی کوه البرز به ارتفاع 3308 پا بر فراز سطح دریا قرار گرفته و کثیر الاضلاع نامنظمی را تشکیل میدهد که با 9 خط مستقیم محصور شده است؛ بیشتر از همه از طرف شرق به غرب توسعه یافته. تهران کنونی در واقع ادامه و دنباله شهر بزرگ قدیمی ري است که به کرات در اثر جنگ ویران شده و توسط مغولها در زمان چنگیز و تیمور چنان زیان دیده که سرانجام در زیر خاك مدفون مانده است. به سبب عقاید خرافی و سوابق ذهنی، مردم به تجدید بناي آن همت نگماردهاند، زیرا این افسانه شایع بوده که چون این شهر یکی از امامزادهها را که از اعقاب علی است به گرمی نپذیرفته دچار لعن و نفرین شده است.
در عوض دهی که در مجاورت آن بوده به نام تهران، اندك اندك رو به توسعه گذاشته است. حتی هنوز هم در اسناد رسمی شهرت دارد که مؤسس سلسله قاجاریه، خواجه محمد آغا، پس از زوال سلسله زند درباره مالکیت تهران مینویسند بیاعتنایی به شهرهاي اصفهان و شیراز، تهران را به پایتختی خود برگزید. محرك وي در چنین انتخابی متعدد بود، اول آنکه از قدیم یکی از اصول مهم این بوده که هر سلسله تازهاي پایتخت جدیدي براي خود برگزیند و آن را معتبر و آباد گرداند و دار و دستهاي جدید از طرفداران و اشخاص مورد علاقه را دور خود گرد آورد و در عوض پایتخت پیشین را با تمام طرفداران قدیم سلسله منقرض که در آن مقیمند تضعیف کند. به همین ترتیب هم تمام سلسلههاي پیشین مقر خود را عوض کرده و یکی پس از دیگري در تبریز، مراغه، سلطانیه، قزوین، اصفهان، شیراز و غیره ... سکنی گرفتهاند.
چرا آغامحمد خان طهران را به پایتختی برگزید؟
«پس به همین دلیل مؤسس سلسله قاجاریه خواست به طایفه خود که در استرآباد مقیم بود و از نظر تعداد هم زیاد نبود، نزدیک باشد. تا اگر طغیانی یا زدوخوردي پیش آمد و ضرورت ایجاب کرد به دامن آنها پناه ببرد. سرانجام موقع و محل مناسب این منطقه وي را وادار به این انتخاب کرد. چون هرچند این ناحیه سخت کم آب و کمبار بنظر میآمد باز تغذیه مردم در آنجا آسانتر از هرجاي دیگر ایران بود. گیلان و مازندران به تهران نزدیکند و میتوانند به آن برنج، ماهی و مرکبات بفرستند، از خمسه به آن غله و حبوبات میرسد و چادرنشینان البرز، الوند، دماوند و لاریجان دام و لبنیات آن را تأمین میکنند، و اصفهان، کاشان، قم و اطراف آنها انگور، هندوانه و خربزه و سایر میوهها را عرضه میدارند و سرانجام تبریز، اصفهان، کاشان و همدان منسوجات و کالاهاي دیگر مورد احتیاج را تحویل میدهند. کمی آب را میتوان به سهولت با ایجاد مجاري مصنوعی زیرزمینی یعنی قنات و حتی به مقدار زیاد با گرفتن انشعابی از رودهاي جاجرود و کرج و دریاچه تار که در بالاي شهر دماوند قرار دارد جبران کرد.
روستاهاي متعدد کوهستانی در دامنه و در درههاي البرز براي اقامت تابستانی و اردو زدن بسیار مناسب است؛ مراتع سرسبز لار علوفه کافی براي تعلیف اسبان سلطنتی دارد؛ احتیاج به هیزم و ذغال را میتوان با کشیدن جاده از جنگلهاي انبوه واقع در ساحل دریاي خزر برطرف ساخت؛ ذغالسنگ خوب و خشک و عالی به مقدار معتنابه در چند فرسنگی شرق تهران در دامنه کوهستان وجود دارد. مقدار آن در نزدیکی تهران کم میشود، اما باز به اندازه غیر قابل تخمینی در دامنههاي جنوبی وجود دارد؛ تپههاي مرمر خاکستري در جوار ري سنگ ساختمان و سنگ آهک عالی ذخیره دارد، از آن گذشته معدن گچ به مقدار زیاد وجود دارد و خاك این دیار انعطافپذیر و براي خاكریزي و پشتهسازي مناسب است. این خصوصیات اخیر هرچند که در انتخاب پایتخت کمترین تأثیر را داشته، دوام و بقاي ري قدیم پرجمعیت را نیز مقدور ساخته بوده است. باید دانست که ري داراي مقتضیات مساعدتري نیز بوده و در برابر وزش باد مغربی نیز حفاظ بهتري داشته است.»
از دروازه دولت تا دروازه دولاب
پولاک با اشاره به دروازههای شهر تهران مینویسد: «شهر تهران با محیط هفت هزار متر داراي حصاري است چینهاي که بر روي آن یکصد برج تعبیه شده و خندقی بر آن محیط گردیده است. یک دروازه شرقی، یک دروازه شمالی شرقی، دو دروازه جنوبی و دو دروازه شمالی که یکی از این دروازههاي اخیر دروازه ارك است. به داخل شهر گشوده میشوند؛ نام این دروازهها عبارت است از دروازه دولت، دروازه شمیران، دروازه دولاب، دروازه نو و دروازه قزوین گمان دارند که تهران از زمره استحکامات مهم و برجسته است؛ وزیر جنگ روزي با لحنی که در آن هیچ شوخی نبود از یک افسراتریشی پرسید آیا اتریش (نمسه) داراي چنین استحکاماتی هست. اما این حصارهاي شهر را چنان آب برده است که بعضیها در خفا به راحتی از آن میگذرند و حتی در موضعی که مجراي آب از آن میگذرد بچههاي سرزنده در آن مدخلی براي خود دست وپا کردهاند؛ برجها نیمه ویرانند و نمیتوانند حتی در برابر اولین شلیک توپی که خوب نشانه گرفته شده باشد مقاومت کنند.
این همه موجب شد که یکی از افسرهاي ما اظهار کند تهران را میتوان با به آب بستن این چینهها با دستگاه آتشنشانی به تصرف درآورد. خندقها از بقایاي اسکلتها، خاك و خل و زباله شهر نیمه پر است. اما دروازهها بسیار مستحکمند و کلید آنها به دقت بسیار از طرف فرمانده شهر حفظ و نگاهداري میشود، چنانکه فقط به دستور صریح وي شبها میتوان به شهر وارد شد و اگر کسی بعد از ساعت 10 به کنار دروازه برسد، ناگزیر باید شب را در زیر آسمان بسر آورد؛ اما باز شدن این دروازهها و گردیدن درها به روي پاشنه چنان به سختی و نامطمئن صورت میپذیرد که درهم شکستن و فروریختن آن، کار نادر و مشکلی نیست.»
ماجرای فیل و فیلبان و پاشنه شکسته دروازه شهر!
«در طول اقامت من دوبار این امر رخ داد. در تابستان فیلهای شاه را به نزدش ببرند. فیلبان شب دیرگاه با فیلها بازگشت و با دروازههاي بسته مواجه شد. التماس و تهدید هیچکدام مؤثر نیفتاد و وي از این ترسید که مبادا فیلها سرما بخورند و بیمار شوند. در حال استیصال به زور دو فیل دروازه را گشود. هنگامی که شاه مطلع شد به خشم آمد و میخواست دستور قتل فیلبان را بدهد؛ تنها تصور اینکه با این کار دنیا را از ضعف شهر تهران خبردار خواهد کرد باعث شد که مرد بیچاره نجات یابد. مدتی بعد شاهزاده دالگوروکی در کالسکه مجللش از پل متحرك ارك میگذشت؛ در آنجا دروازه به هنگام گشودن از پاشنه درآمد و فروافتاد و نوکر و دو اسب او در این ماجرا کشته شدند. این حصارها در برابر توطئهگران داخلی و متجاوزان خارجی تا اندازهاي رادع و مانع بشمار میآیند.
بنابراین براي امنیت ارك، مقر سلطنتی و خزانه تا اندازهاي اهمیت دارند. عرصه داخلی شهر تقسیم میشود به ارك، که به سهم خود با محیطی برابر با 1872 متربا دیواري بلند و چینهاي و خندقی احاطه شده است و چهار محله که از میان آنها جدیدترینش که در شمال شرق است و در باغستانی بنا شده، پرآبترین، سالمترین و مرتفعترین محلهها بشمار میرود و به محله شمیران موسوم است. محله جنوب ارك پرجمعیتترین ولی کمآبترین محلههاست و کاروانسراها و بازار را در خود جاي داده است؛ به آن محله شاه عبد العظیم میگویند. محله غربی یعنی محله سنگلج بیشترین قصور را شامل میشود و در عوض محله جنوب شرقی یا چاله میدان فقیرترین و غیر بهداشتیترین محلههاست، به همان کمی که ایرانی به نماي خارجی منزل توجه میکند، به همان اندازه هم در پرواي کار تأسیسات و عرض معابر است؛ کوچهها تنگ، زاویهدار، بینظم و بنبست است. چون کوچهها بهم عمود نمیشود و یکدیگر را قطع نمیکند، ناگزیر باید آنها را دور زد. این وضع روز به روز بدتر هم میشود زیرا هرکس میتواند به میل خود خانهاش را جلوتر بیاورد و کوچه را از این طریق تنگتر کند.
در بعضی از مواضع به زحمت ممکن است دو حیوان بارکش بتوانند به یکدیگر راه بدهند به نحوي که استران و شترانی که بارهاي بزرگ کاه، هیزم و غیره دارند مداوما راه را بند میآورند. به تبعیت از این اصل که کوچه مال هیچ فرد خاصی نیست و به همه تعلق دارد، مقابل خانه اعیان بار کاه، غله، برنج و غیره را خالی میکنند و این کار باعث میشود که ساعتها عبور از آنجا میسر نباشد. بر آنچه گفته شد این رسم شرقی را هم باید یادآور شد و افزود که بزرگان در معیت جمعی کثیر از خدمه و هواداران خود حرکت میکنند و سرعتشان بسیار کم است. هرکس که از حیث مرتبه و درجه پائینتر از آنان باشد ناگزیر باید از سر راهشان کنار برود، بایستد یا بازگردد، چاهها و رشتههاي قنات نیز به مشکل مواصلات میافزایند. شهر احتیاج خود را به آب از شش قنات مختلف رفع میکند که همه از دامنه رشته البرز سرچشمه میگیرند و قنات شاه مهمترین آنهاست. از پاي کوه تا شهر این قناتها پوشیده است. از خندق شهر این به داخل شهر جریان مییابد و در اینجا دیگر آب در وسط خیابان جریان پیدا میکند که گاه روباز است و گاه نیمپوشیده. همین جویها براي انتقال آب باران و فاضل آبهایی که از شستن شهر و آبپاشی حاصل میشود نیز بکار میرود. در نتیجه جویها به سهولت میگیرد و براي پاك کردن مجدد آنها در بسیاري از جاهاي خیابان سوراخهایی کندهاند.
از میدانهاي عمومی فقط در تهران یکی را میتوان ذکر کرد و آن سبزه میدان است. این میدان در دوره سلطنت شاه فعلی ساخته و مسطح و سنگفرش شده است. دورتادور آن دکانهاي زیبائی است که از صفه و ایوان احاطه شده و در بیننده تأثیري نیکو برجاي میگذارد. بعضی از میدانهاي کوچک نیز هست که مخصوص فروش خواربار است یا از آن به صورت قبرستان استفاده میکنند.
نظر شما