علیرضا عباسی شاعر و منقد ادبی یادداشتی درباره مجموعه شعر «اسب را در نیمهی دیگرت برمان» سروده عطیه عطارزاده در اختیار خبرگزاری کتاب ایران قرار داده است.
«بد نیست پیش از اشارهای مختصر به ویژگیهای مجموعه شعر "اسب را در نیمه ی دیگرت برمان" سروده خانم عطیه عطارزاده، وضعیت شعر دراین روزها و یکی-دو سال اخیر را هم از نظر بگذرانیم. شعر امروز ایران که مانند بسیاری دیگر از مسائل کوچک و بزرگ در مواجهه با دستآوردها و پیشنهادات تکنولوژی، در مرحله ی شتابانی از دوره ی گذار خود قرار گرفته است. این عقیده ی رایج و قدیمی که ایران به سبب عقبه ی فرهنگی، کشور شعر است و مردم همه برخوردار از نبوغ و قریحه ی شعری هستند، چندان دور از واقعیت نیست و در این سال ها با نوعی برونریزی و سرریز شدن وسیع و شتابان روبهرو شده است.
اگر به فضاهای مجازی و مدیاهای متنوع آن دقت کنید، چیزی که بیشتر از همه خود را نشان میدهد، شیوع تصوری همگانی در مورد توانایی شعر گفتن و شعر شناختن است. یک زمانی گفته اند که شعر، تعریف و چارچوب ندارد و قواعدش حسی و ادراکی ست و همین کمی دردسر درست کرده است. همه تصور میکنند قابلیت این را دارند که در قالب شعر خودشان را بروز دهند. نفس این موضوع بد نیست اما باعث شکل گرفتن یک صورت نامتوازن و تقریبا آشفته شده است. اما واقعبینانه باید گفت گریزی از این مساله نیست و این دوره ی تاریخی است دوره ای شتابان و ناگزیر برای گذار. اگر امروز برخی صاحبنظران معتقدند حال شعر زیاد خوب نیست، تعبیر جالبی است و زیاد هم بیراه نمیگویند اما نمیشود رابطه ی شعر و شکل های زندگی را انکار کرد. شعر، متاثر از بستر تاریخ است و امروز در همه ی مسائل زندگی به یک شتابزدگی دچار شده ایم که شعر هم از این قاعده مستثنی نیست.
اما در چنین وضعیتی هم با دقت و جستوجو می توان آثار ممتاز و اصیل را شناسایی کرد. چون شعر با وجود قاعدهناپذیری، آنقدر هم بیدروپیکر و صرفا برای بیان احساس و عواطف نیست. یعنی سرریز شدن محض نیست. فقط دلنوشته نیست که هنگام نشان دادن شادی یا اندوه، قلم به دست بگیریم و تصور کنیم شعر به خورد دیگران میدهیم. اگر اینطوری باشد همه انسانها این قابلیت را دارند که یک زمانی آنچیزی که در ذهنشان دارند را بنویسند و ممکن است خیلی زیبا هم باشد. ولی بین شاعر شدن و بین نوشتنِ یک چیزهایی، خیلی فرق وجود دارد. نقل به مضمون از مارگریت دوراس اینکه فاصله بین آنچه در ذهن وجود دارد و آنچه نوشته میشود بسیار وسیع است. درست برعکس اتفاقی که برای شعر رخ داده و تولید انبوه همگانی و روزانه را سبب شده است.
وقتی مجموعه شعر "اسب را در نیمه ی دیگرت برمان" سروده ی خانم عطارزاده را خواندم، ویژگی شعرهای این کتاب برایم قابل توجه بود. این کتاب را زمانی خواندم که میخواستیم مورد ارزیابی و داوری قرار بدهیم. وقتی در این چنین شرایطی قرار دارید مسئولیت بیشتر است چون علاوه بر دقت در خود کتاب، وضعیت قیاسی هم وجود دارد.
اولین مساله مهم در شعرهای کنار هم قرار گرفته، در یک کتاب، این است که خواننده امکان ورود به آن مجموعه و جهان شعرها را پیدا کند. به نقل از هایدگر در "سرآغاز کار هنری" تنها مشارکت مخاطب است که شگفتی و رمز و رموز جهان اثر هنری را بازآفرینی می کند وگرنه برای همیشه خاموش و نامکشوف خواهد ماند.
در مجموعه شعر "اسب را در نیمه ی دیگرت برمان"، ارجاع به اسطورهها، متون و نشانه های رمزگونه تاریخی فرهنگی، تمثیل و سایر امکانات که به نوعی تاریخ را بازخوانی می کند؛ بسیار قابل توجه و از ویژگیهای ممتاز این کتاب است. یک ویژگی توسعه یافته در این مجموعه به چشم میخورد و آن گره خوردن تخیل با گروتسک است. با تصاویری از این جنس بسیار مواجه هستیم. وقتی کتاب را میخوانید حس میکنید شاعر هوشمندانه از زیباییشناسی در تصویر کردن وضعیتهای آشفته و دور مانده از ذهن بهره میبرد. از زنجموره و مبتلا شدن به گلایه های احساسی در این مجموعه کمتر نشان می بینیم. ریشه این مساله شاید همان باشد که گستره نگاه و دایره واژگان بسته و محدود نیست و نقبی به فرهنگ و اسطوره زده است. آن چیزی که در شعر امروز ما به نظر من باید تقویت شود، توجهی است که علیرغم امروزی شدن بیان و زبان، باید به پیشینه و فرهنگ داشته باشیم. مثل همین ارجاع به اسطوره یا فرهنگ کهن. نمونهها در این کتاب چه به صورت ارجاع مستقیم و چه به صورت ایجاد شائبه وجود دارد. به عنوان مثال اشاره به خزیدن و تخاطب موجود در شعر "کالبد شکافی"، ذهنیتی از کتاب مقدس را یادآوری می کند. یا نمونه هایی مانند اشاره به رساله قشیریه و نمونه های دیگری از همین دست. امتیاز کار در این است که ارجاعات در شعرها درونی شده است. این ارجاعات در شعرها به آن مفهوم که تنها یک ارجاع برای نمایش آگاهی و دانایی باشد، آورده نشده و در جهان شعرها کارکرد پیدا کرده است. از این جهت بسیار قابل توجه است. این شکل از برخورد با زبان و تعابیر و محتوا را در شعر معاصر کم داریم. از این حیث این مجموعه قابل توجه است.
آنجا که گفتم گروتسک، به دلیل برجستگی محسوس آن در مجموعه است. مثلا "من این زخم را مینویسم/ که درمانهای تجربی جلوی سایش روح را با استخوان نمیگیرند" و یا "دردهای بی درمان به ژن های نامتقارن مان می چسبند/ خونریزی می کنند...". نمونه ی این تصاویر که جریحهدار به نظر میرسند نه آنچنان در زیباییشناسی غرق شدهاند که از آن حالت کراهت و کدورتشان کاسته شود. نه آنقدر مستقیم و اسفناک آورده شده که خواننده را پس بزند. وقتی با شعر طرف هستیم علیرغم اینکه تصویر میکنیم؛ حتی زشتیها و آلام و دردها را و مسائل اسفناک را، به عنوان شاعر سعی داریم آنقدر خواننده را پس نزنیم که علیرغم توجه دادنش به رنج های بشری، حس کند صرفا یک متن تراژیک یا سوگنامه میخواند. این خیلی مهم است.
ویژگی قابل توجه دیگر، تصاویر در این کتاب است. وجود تصاویر نو از مضمون های تکراری آن حس تکرار شدگی را کاهش می دهد. آنچنان که اول اشاره کردم تولید انبوه و شتاب زده، نوشتن هر چیزی بدون آنکه زیسته شده باشد یا در زبان به پختگی رسیده باشد، و در لحظه از ذهن میگذرد باعث شیوع تصاویر تکراری و زبان یکسان و مشابه شده است. این تعبیر درست است که برخی منتقدان میگویند گاهی اگر اسمها را نادیده بگیریم و شعرهای مختلف را بخوانیم احساس نمیشود که شعرها، سروده ی آدمهای مختلفی است. گاهی احساس میشود که همه از یک زبان و یک تخیل جاری شده اند. این درست است. بخاطر این است که اینها درونی نشده، تجربه نشده است. یکی از امتیازات مجموعه شعر "اسب را..." این است که از همان تصاویری استفاده میشود که مربوط به خود خانم عطارزاده است و به زبان او. معمولا آدم نمیتواند بگوید که تکراری است. البته همه ی مفاهیم و مضامین به نظر تکراری می رسد اما واقعیت این است که شعر باید از زاویه ی دید منحصر به خود و فردی سروده شود و در این صورت تصاویر نو هم خلق می شود.
من هر وقت جای دیگر همچین شعری بخوانم با چنین اسلوب و تصاویری، حتما قبل از دیدن نام شاعر به نظرم خواهد رسید که ممکن است این شعر خانم عطارزاده باشد چون یک شخصبت بخصوص در این شعرها وجود دارد. مثلا "من روشی برای کشتن خودم دارم/ خودم را دار نمیزنم/ رگم را نمیبرم/ منفجر نمیشوم/ فقط آنقدر منتظر میمانم تا پرندهای از پنجره عبور کند...." ببینید زبان چطور تخیل و اندیشه را در اختیار دارد و به عنوان یک مجموعه ویژگی جلو میرود. نه آنقدر قائم بر محتواست که بگوییم شاعر در پی گفتن است و نه آنقدر از گفتن غافل میشود که بگوییم شاعر فقط غرق تخیل است یا فقط قصد دارد زبان را به رخ بکشد یا فقط یک سری کارها برای فتح زبان بکند.
وقتی کتابی به دستتان برسد و بخوانید و ببینید در میان این همه مجموعه و سیل خروشانِ بیرون ریز شعر، مجموعهی امیدوار کنندهای است، حس اعتماد به شعر به شما باز میگردد. مخاطب بیاعتماد شده است، درست. اصلا شعر مسالهاش نیست، درست. اما به هر رو این واقعیت است که فرهنگ ما با شعر جلو آمده و هنوز هم این قوت وجود دارد که نسل های آینده از شعر امروز ایران، تاریخ و موقعیتش را ترسیم کنند.
مطلبی که اول در مورد هجمه و شتاب اشاره کردم، هم نگرانکننده هست هم نگرانکننده نیست. از این نظر که شلوغی نمیگذارد کار اصیل آنچنان که باید دیده شود و اعتماد را از بین میبرد، آسیب زننده است. اما از طرفی می توان خوشبین بود که میان شلوغی و هیاهو، کسانی که کار می کنند و درست کار می کنند دیر یا زود نمایان می شوند.
با همه اینها امیدوارم شعر و کتاب خوب فقط یک اتفاق و یکبار نباشد. معتقدم که شاعر را باید در روند بررسی کرد و نمی توان قاطع و مستدل یک شاعر را با یک یا دو کتاب خوب، شاعری حرفه ای و تاثیرگذار معرفی کرد. امیدوارم پس از این شاهد شکوفایی بیشتری در شعر باشیم و استوار ماندن کسانی که دغدغه و مساله شان شعر است و شعر برای شان تفنن و اتفاق نیست.
علیرضا عباسی اسفند 95»
«اسب را در نیمهی دیگرت برمان» سروده عطیه عطارزاده، به بهای 7500 تومان توسط نشر چشمه منتشر شده است. سراینده با این اثر توانست جزو 5 کاندید نهایی شعر شاملو شود.
نظر شما