حمید حیاتی، نویسنده به تازگی رمان «انگار حوریه و رزیدنت همدستی کردهاند!» را راهی بازار نشر کرده است.
در فلشبک این رمان ما با کودکی مواجه هستیم که به صورت هراسآلودی از تصور مرگ وحشت دارد. رخدادهای دوران کودکی وی بنیان فکری شخصیت رمان را در مورد مرگ پیریزی میکنند.
این رمان ادامهی رمان «انگار به آن طرف خیابان رسیدهای!» از همین نویسنده است که در سال 93 توسط نشر آگه به چاپ رسیده است.
در این رمان میخوانیم: «انگار پایانی نداشت آن شب. چشمت به مجسمهی سفالی شیر زردرنگی افتاد که روی تلویزیون مبلهی وستینگهاوس بود. سایهاش روی دیوار میغرید و در هر پِتپِت چراغ گردسوز تکان میخورد و جلوتر میآمد. همیشه سایهی چیزها از خودشان هراسآورترند. آدمها هم همین طوری هستند. سایههاشان وقتی در ذهن آدم میافتد هراسآورتر از خودشان است.»
حمید حیاتی، پژوهشگر و نویسنده، در سال 1345 در همدان متولد شد. وی از سال 86 همکاری خود را با بخش اندیشه مجله گلستانه و مجله هنر و موسیقی آغاز کرد و مقالاتی را به رشته تحریر درآورد. حیاتی در سال 1391 کتاب «بر فراز عبثناکی زندگی» شامل مجموعه قطعات فلسفی و روانکاوی را منتشر کرد. وی همچنین در سال 1392 کتاب «میشلفوکو؛ پیدایشعقلکیفری» در زمینه فلسفه فوکو را توسط انتشارات نصیرا منتشر کرد. رمان «انگار به آن طرف خیابان رسیده ای!»، «نامهای به خورشید» و«جشن گل سرخ»از دیگر آثار اوست.
نظر شما