چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۰
روایت سیاح فرانسوی از کوچه پس کوچه‌های نصف جهان تا شهر شعر و ادب

ژان باتیست تاورنیه جهانگرد و بازرگان معروف فرانسوی که در عصر صفوی بارها به ایران و مشرق زمین سفر کرد، سفرنامه‌ای ارزشمند از خود به یادگار گذاشت. در این گزارش تصویری از اصفهان و شیراز عصر صفوی را از نگاه این سیاح فرانسوی ترسیم می‌کنیم.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- ژان باتیست تاورنیه، جهانگرد و بازرگان معروف فرانسوی که در عصر صفوی بارها به ایران و مشرق زمین سفر کرد، سفرنامه‌ای ارزشمند از خود به یادگار گذاشت که نه تنها در شرح وقایع دوره صفویه و وقایع دربار صفوی اهمیت بسیار دارد، بلکه توصیفات مهم و درخور توجهی از شهرهای مختلف ایران در روزگار صفویان به‌دست می‌دهد که در دستیابی به وضعیت شهرهای ایران در آن روزگار بسیار حائز اهمیت است.

جماعت حیدری‌‌ها و نعمتی‌های اصفهان

«اسپهان یا اصفهان یا اصفون، آنطور که ایرانیان تلفظ می‌کنند، در نود درجه طول و سی و دو درجه و چهل و پنج دقیقه عرض جغرافیایی در ایالت عراق واقع شده که جزو مملکت قدیمی پارت محسوب می‌شده است. این شهر پایتخت همه ایران و شهری است بسیار بزرگ که شاه معمولا دربار خود را در آنجا مستقر می‌کند. بر طبق اسناد تاریخی ایرانیان، سابقا اصفهان جز دو قریه همجوار نبوده که یکی به حیدر و دیگری به نعمت اللهی تعلق داشته و دو نیمه اصفهان نیز این نام را گرفته‌اند و از آنجا دو دسته در میان مردم تشکیل شده که اغلب با جنگ و دعوا، هر یک خواهان برتری محله خود بر دیگری است.
 
پس اصفهان را پیش از آنکه شاه عباس کبیر مناطق لار و هرمز را فتح کند نمی‌توان جز یک قریه نامید. اما این پادشاه، پس از دیدن موقعیت و وضع مناسب آن، تا اندازه‌ای به جهت نزدیکی به ایالاتی که جدیدا متصرف شده بود و تا حدی به منظور طرحی که برای گسترش ایالاتش به سوی شرق و غرب داشت همانطور که آنها را به سوی جنوب پیش برده بود، اقامت در قزوین و سلطانیه را ترک کرد تا مقر خود را در اصفهان به‌عنوان مرکز امپراتوری‌اش برپا کند.

اصفهان از دور بیشتر شبیه جنگل است تا یک شهر

محیط اصفهان با حومه آن به هیچ وجه کوچک‌تر از از پاریس نیست، اما جمعیت پاریس ده برابر بیش از اصفهان است. اما نباید تعجب کرد که شهری چنین بزرگ، جمعیتی اندک دارد، زیرا هر خانواده‌ای جمعیت جداگانه دارد و تقریبا هر خانه‌ای باغی است و بدین گونه جاهای خالی از جمعیت در شهر فراوان است. از هر سویی که به اصفهان برسند، ابتدا مناره و گنبد مسجدها و بعد درختان اطراف خانه‌ها نمودار می‌شود به طوری که اصفهان از دور بیشتر شبیه جنگل است تا یک شهر. چون جلگه حاصلخیز است ساکنان بسیار دارد، اما در آن روستای بزرگی دیده نمی‌شود، مگر دهکده‌هایی کوچک با سه چهار خانه.

شهر بدنماست، کوچه‌ها تنگ و نامساوی و غالبا تاریک است، به طوری که به سبب طاق‌هایی که بالای کوچه‌ها برای رفتن پنهانی از این خانه با خانه دیگر زده‌اند گاهی حدود دویست قدم کورمال کورمال باید قدم برداشت. این کوچه‌ها اغلب پر از زباله و حیوانات مرده است که بدانجا می‌اندازند و باعث بوی گند و تعفنی بزرگ می‌شود، چنان‌که بدون لطافت خارق‌العاده هوایی که در آنجا هست ممکن است طاعون ایجاد کند.

کوچه پس کوچه‌های نصف جهان

کوچه‌های اصفهان مانند همه شهرهای ایران بدون سنگفرش است و این امر باعث ناراحتی‌های بزرگ در تابستان و زمستان می‌شود. زیرا در تابستان گرد و خاکی که اندک بادی آن را از این کوچه به آن کوچه می‌برد در چشم فرو می‌رود، این گرد و خاک کوچه‌ها که در تابستان سبب ناراحتی است در زمستان به گل و لای تبدیل می‌شود که به هنگام باریدن باران یا آب شدن برف تا ساق پا می‌رسد. به جز کوچه‌های تجار بزرگ و زمین گرداگرد میدان شاه که سه بار در روز، صبح و ظهر و عصر، اشخاص موظف حقوق بگیری آنها را آب می‌پاشند.

از طرفی ایرانیان وسواسی‌اند و نمی‌خواهند کسی که از بیرون به خانه‌شان وارد می‌شود کمترین لکه گل روی لباسش باشد، زیرا اگر بر حسب اتفاق دست به او بزنند، دست خود را فورا نجس و ناپاک می‌دانند و به همین سبب هم، وقتی که باران می‌آید مگر به ضرورت به دیدار هم نمی‌روند.

قلعه اصفهان، که بنای قابل توجهی نیست، از سوی جنوب به حصار شهر متصل می‌شود و طول آن دو برابر عرضش است. هیچ‌گونه استحکامات دفاعی ندارد جز چندین برج گرد بدساخت و تماما از گل و خشت، مانند بقیه قسمت‌های ساختمان. اصفهان به طور کلی، به جز میدان شاه و چند بازار که به صورت کوچه‌های سرپوشیده در دست بازرگانان است، بیشتر به دهکده‌ای شبیه است تا یک شهر. خانه‌ها جدا از هم است و هر یک را باغی است که بسیار بد نگهداری می‌شود و بیشتر اوقات جز یک درخت ناچیز در آن نیست. چنان‌که گفتم، کوچه‌ها به جای آنکه یه خط مستقیم باشند به طور مارپیچ ادامه می‌یابند و خانه‌ای از خانه دیگر پیشتر می‌رود و این به چشم کاملا نامطبوع است. درست است که چند سال پیش دست به ساختن بناهای خوب زده‌اند، اما این کار بیشتر در خارج از شهر صورت می‌گیرد، زیرا آنان که توانایی ساختن دارند، وسیله نگه داشتن اسب‌هایی برای رفتن به اصفهان نیز دارند. اما در مورد زنان، برای آنها بودن در شهر یا خارج از شهر تفاوتی نمی‌کند زیرا جز به ندرت از خانه خارج نمی‌شوند و هرگز پیاده نمی‌روند.

میدان نقش جهان در روزگار صفویان

میدان شاه اصفهان کار شاه عباس کبیر است. اگر شاهزاده‌ای از نژاد شاهان پیشین ایران میدان کهنه شهر را با خانه مجاور و همه حقوق مربوط به آن به شاه عباس واگذار می‌کرد این میدان ساخته نمی‌شد. استنکاف او شاه عباس را واداشت که میدان جدید را برای جلب کردن بازرگانان بدانجا و ورشکست کردن خانئان آن شاهزاده بسازد و آن محله شهر را که اکنون کم جمعیت شده است از رونق بیندازد.

میدان شاه فضایی بزرگ است که حدود هفتصد پا طول و دویست یا سیصد پا عرض دارد، یعنی طول آن بسیار بیشتر از عرضش است، چهار طرفش ساخته شده است و طول آن در جهت شمال به جنوب قرار دارد.

از تیراندازی تا تماشای جنگ شیر و خرس!

در میانه میدان درخت بزرگ یا دیرکی نشانده شده است بدان‌گونه که ما در اروپا برای تمرین تیراندازی به پرندگان بر پا می‌داریم، و این هم تقریبا برای چنان کاری است. وقتی شاه بخواهد تیراندازی کند در بالای درخت یک جام زرین می‌گذارند که با پیکان باید به آن بزنند. از این درخت که در میانه میدان است تا مسجد بزرگ، جایی است که چوب و زغال می‌فروشند. از همین درخت تا ساعت دیواری که در طرف شمال است سراسر محل فروش قراضه‌های آهن و زین و برگ کهنه اسب و قالی‌های کهنه و لباس‌های کهنه دیگر مانند کهنه فروشی‌ها خود ماست. از این درخت تا مسجد دیگری که در جنوب روبروی ساعت است محل فروش مرغ و کبوتر است. بقیه میدان در جانب قصر همیشه پاک و بدون دکه است، زیرا بیشتر اوقات شاه طرف عصر برای لذت از دیدن جنگ شیر و خرس و گاو و قوچ و خروس و انواع حیوانات دیگر که به این میدان می‌آورند از قصر خارج می‌شود.

مردم اصفهان مانند بسیاری از شهرهای دیگر به دو دسته تقسیم شده‌اند: یکی به نام حیدری و دیگری نعمت اللهی (نعمتی)، و در تمام مدت جنگ این حیوانات، میان دو دسته شرط بندی‌های هنگفت می‌شود. شاه که در میانه بی‌طرف است به صاحب حیوان برنده گاهی پنج تومان و گاهی ده و بعضی اوقات تومان انعام می‌دهد.

از سوی مغرب که در قصر شاه و در عالی‌قاپوست، میان غرفه‌ها و نهر آب حدود هفتاد توپ بزرگ و کوچک بر روی قنداق خود به ردیف دیده می‌شود. اینها همان توپ‌هایی هستند که شاه عباس کبیر با ساعت میدان، پس از تسخیر هرمز از آنجا آورد. انگلیسی‌ها نیز حتما سهم خود را گرفته‌اند، زیرا او را در فتح آن جزیره یاری دادند و شاه بدون همراهی آنان البته توفیق نمی‌یافت.

قصر شاه و عمارت عالی‌قاپو

اما از قصر شاه نمی‌توانم وصف خوبی کنم، زیرا در عمارت‌ها و باغ‌های آن هیچ‌گونه زیبایی دیده نمی‌شود. اما به استثنای چهار تالار که آنها را دیوان می‌نامند، چیز دیگری ندیده‌ام جز چند راهرو کوتاه و تنگ که دو نفر به سختی همدوش هم می‌توانند در آن پیش روند. از این چهار دیوان، یکی آن که تا میدان ادامه دارد و به در قصر می‌رسد و دیگری داخل قصر است که در آنجا سفرا را می‌پذیرند؛ دوتای دیگر تقریبا به همان شکل ولی کوچک‌ترند.

از در قصر شاه تا در عالی قاپو، زرگران و جواهرتراشان و حکاکان مهرهای سنگی هستند. در عالی قاپو بسیار ساده و بدون زینت است و از آن به خیابان بزرگی وارد می‌شوند که در انتهای آن در دیگر است. آستانه این در سنگ گردی است که ایرانیان احترامی عظیم برای آن قایل‌اند. همین در است که آن را در علی می‌نامند و حیاطی که در آن سوی آن است حریمی است مصون از تعرض برای هر جنایتکاری که بتواند بدان پناه برد.

شیراز از نگاه سیاح فرانسوی

شیراز در 78 درجه و 15 دقیقه طول و 29 درجه و 36 دقیقه عرض در جلگه‌ای قرار گرفته است که از شمال به جنوب حدود سه فرسخ است و از مغرب به مشرق اندکی بیش از سه فرسخ امتداد دارد. این جلگه با کوه‌های لخت و خشک احاطه شده است که در آنها درخت و علف نمی‌روید. از طرف جنوب شرقی یا شرق زمستانی، دریاچه آب شوری است که محیط آن کمتر از سه فرسخ نیست. هنگام خروج از جلگه برای عزیمت به جانب جنوب، از میان دو کوه می‌گذرند که چندان هم تنگ نیست در آنجا دره‌های دلپذیری به پهنای کم و بیش نیم فرسخ قرار دارد که در آنها مزارع کشاورزی و مقداری مرتع یافت می‌شود...

از شاه چراغ تا مدرسه امام‌قلی خان

اما شهر هیچ زیبا نیست و بیشتر چون نیمه خرابه‌ای به نظر می‌رسد. سابق بر این حصاری خشتی داشته، اما همه تقریبا فرو ریخته و توجهی به بازسازی آن نشده است. خانه‌ها نیز از خشت و گل و پوشیده از گچ است. چون در شیراز گاهی باران می‌بارند که در اصفهان کمتر پیش می‌آید به محض آنکه این خشت‌ها نم برداشت خانه‌ها دیگر تاب مقاومت ندارند. جز مدرسه‌ای که امام‌‌قلی خان بنا کرد و چند مسجد، ساختمان آجری وجود ندارد و بهترین آنها مسجدی است به نام شاه چراغ که به سبب قداست مذهبی، آن را اندکی بیش از جاهای دیگر نگهداری کرده‌اند، هرچند آن ساختمان هم چیز فوق‌العاده‌ای ندارد که چشمگیر باشد. از سوی شمال شرقی، شهر به فاصله ربع فرسخی کوه می‌رسد. از پل سنگی کوچکی که در مدخل شهر ساخته‌اند تا پای کوه، خیابان طویلی به خط مستقیم ادامه دارد که در آن مسجدی هست که امامقلی خان ساخته است. این مسجد نسبتا زیبا می‌نماید، ولی در درون شروع به ویرانی کرده است. مقابل در مسجد، صحن هشت گوشه‌‌ای هست و در میان صحن، حوضی به همان شکل. در دوسوی این خیابان از مسجد تا کوه، دیواری هست و جای جای درهای بزرگی روبه‌روی یکدیگر وجود دارد .

مقبره سعدی و حوض ماهی

در شیراز مسجدی قدیمی هست که مقبره سعدی در آنجاست. این مسجد در گذشته بسیار زیبا بوده و عمارت بزرگی برای تعلیم طلاب در انتهای آن قرار داشته است. ولی همه اینها مانند بسیاری از ساختمان‌های دیگر شهر رو به ویرانی است. در کنار مسجد از پلکانی به چاهی  بسیار عریض پایین می‌روند که انتهای آن حوضی پر از ماهی هست. کسی جرأت ندارد که به این ماهی‌ها حرف بزند، زیرا آن را بی‌حرمتی به مقدسات می‌دانند و می‌گویند متعلق به سعدی است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها