علی فرهمند-نویسنده و منتقد سینما، در این یادداشت درباره کتاب «اسدالله غلامعلی» نوشته است، کتابی با عنوان «اینجا، مطب دکتر کالیگاری است».
کوشش راوی در این کتاب گذر از مرز واقعیت و رسیدن به خیال است و گذار به احساسِ آدمی. همانطور که در بخشی از کتاب آمده است: «عبور کردن و تغییر دادن، سختترین کاری است که انسان میتواند انجام دهد. به همین خاطر هم است که اکثر مردم این عبور را به زبان نمیآورند و فقط برخی حرفش را میزنند. تعداد خیلی کمی میتوانند از مرزهای خود و جهان عبور کنند و گام در راه تغییر خود و جهان بنهند. «عبور به شکل آزادی، نه تبعید.»
لذت مضاعفی که این کتاب به خوانندهاش اهدا میکند، تصاویری است از نماهای مهم و به یاد ماندنی تاریخ سینما. در واقع کاراکتر «دکتر کالیگاری» هر چند صفحه، یکبار از یک فیلم عبور و دربارهشان اظهارنظر میکند. از «همشهری کین» تا «گام معلق لکلک» میگوید و دربارهشان شعر میسراید. شاید ما از سرِ ترس، تمام شخصیتهای خبیث و «بدمن»های تاریخ سینما را فراموش کردهایم؛ امّا بالأخره یکی از آنها برخاسته است و میگوید: «زیبایی شب به ماه و ستاره نیست/ زیبایی شب/ مخلوق آنهایی است/ که فراموشمان کردهاند.»
در مقدمه کتاب آمده است: مطب دکتر کالیگاری (1929) ساخته رابرت وینه، از مهمترین و تأثیرگذارترین آثار سینمای اکسپرسیونیسم آلمان است. اینکه اکسپرسیونیسم و سینمای اکسپرسیونیستی چیست را به خودتان واگذار میکنم. این کتاب تصاویری است به مثابه سینما، کلماتی به مثابه داستان و شعر و توهماتی به مثابه خیال و زندگی. موجودیت دارد چون هست، میاندیشد و تلاش دارد به فکر وادارد. نیست، چرا که خود را هنوز نمیشناسد. در اینکه دکتر کالیگاری یک شخصیت سینمایی است شکی نیست، امّا آیا یک شخصیت داستانی یا سینمایی همانطور که از نیستی متولد میشود و به کمک مغز، قلب و انگشتان یک نویسنده ظهور مییابد، میتواند در جهان واقعی نیز هستی یابد؟ «اینجا، مطب دکتر کالیگاری است» کوششی است در جهت پاسخ به این پرسش. در راه یافتن پاسخ، من -که نمیدانیم چیست، کیست و اصلاً ماهیتش به واسطه خودش است یا دیگری، و اینکه آیا من عینی است یا ذهنی – به رؤیا پناه برده است. «اینجا، مطب دکتر کالیگاری است» با سینما خویشاوند است نه صرفاً به خاطر فیلم مطب دکتر کالیگاری، بلکه چون از خیال میگوید، و مرزی نمیشناسد.
*انتشار دیدگاه نویسنده، به معنای موضع خبرگزاری کتاب نیست.
نظر شما