«آلیسون گریمالدی»، نویسنده و مترجم در این مطلب از ویژگیهای ترجمه سخن میگوید. وی معتقد است ترجمه شکلی جدید از نوشته نویسنده است و احساسات نویسنده ممکن است با حس مترجم تفاوت داشته و در نتیجه ممکن است کار اصلی و ترجمه دو نسخه متفاوت از یک موضوع باشد.
یک سال پس از مرگ مادرم بر اثر بیماری «ای. ال. اس» نویسندهای معروف به من پیشنهاد کرد برای بزرگداشت یاد او کار جدیدی انجام دهم. بنا بر پیشنهاد وی هر روز به مدت یک سال پس از مرگ مادرم باید آن کار خاص انجام شود. بسیار ناراحت بودم و در تلاش بودم با غم و اندوهم کنار بیایم و به نظر میرسید این کار راهحل مناسبی برای روبهرو شدن با دردم است. تصمیم گرفتم اثر «کتاب ترانه» نوشته «پترارک»، شاعر ایتالیایی قرن چهاردهم را هر روز به مدت یک سال ترجمه کنم. «پترارک» در این مجموعه 366 شعر نوشته است بنابراین انتخاب بسیار خوبی بود. در سالهای تحصیلم در دوره کارشناسی عاشق این کتاب و ادبیات مدرن ایتالیا بودم.
در آغاز کارم آسان بود. دروه تخصص دانشگاه را میگذراندم و ترجمه شعر انرژی من را خارج از محیط تحصیل خالی میکرد. این ترجمهها یا حداقل پیشنویس اولیه آنان لغوی بودند. اما بعد از اینکه کمی زمان سپری شد و من به زندگی عادی برگشتم ترجمه یک شعر در روز سخت شد. من در دبیرستان زبان انگلیسی درس میدادم، مدیر گروه انگلیسی بودم، و قصد داشتم بار دیگر به دانشگاه برگردم. سپس اتفاقی غیرمنتظره رخ داد. مادر همکار مترجمم دچار یک بیماری سخت شد. بنابراین هر روز صبح یا هر شب آخر وقت مجبور بودم تنهایی مشغول به کار ترجمه شوم. حالا دیگر دنیایی شخصی برای خودم ایجاد کرده بودم. ده ماه بعد دوستم مادرش را از دست داد و تمرکز روی این اتفاق پس از دو غم بزرگ سختتر بود.
ترجمههای گاهی به متن اصلی پایبند بودند و گاهی فقط ایده اولیه را از «پترارک» میگرفتم و در ادامه کلمات انتخاب شده خودم را جایگزین میکردم. با اینکه زمان زندگی من با «پترارک» متفاوت است اما وقتی سخن از عشق به میان میآید بشر به نقطهای مشترک میرسد و در این میان «پترارک» و جهانی بودنش تأثیر شگرفی بر حل این مشکل داشت. «رودالف گِش» در مقاله خود تحت عنوان «مسئله تفاوت: نگاهی به عقاید والتر بنجامین درباره تئوری زبان» مینویسد: «ترجمهپذیری نشان میدهد اثر هنری در جستجوی تبلور خود در فرمی به جز زبان اصلیاش است. ترجمهپذیری اثر را به آزادی از خود فرا میخواند. ترجمه بیتوجهی به زبان اصلی کار را نمایان میکند. امکان ترجمه فارغ از تعصبات شخصی یک ویژگی ساختاری است که در خود اثر صورت میگیرد اما از آن فراتر میرود.»
هیچوقت به این موضوع فکر نکرده بودم که یک اثر هنری چگونه در طول قرون پایدار است اما حالا خوب میدانم که این ترجمه و تکرار یک اثر به زبانهای مختلف است که یک اثر هنری را زنده نگه میدارد که گاهی کاملاً اتفاقی از زبان نیز فراتر میرود.
با این وجود این من قصد نداشتم استعارهای جدید از درد را خلق کنم. من نمیخواهم درد وجودم را ترجمه کنم. من توانستم با ترجمه این آثار از درد خودم بکاهم. من از دریچه درد و اندوه به این اشعار نگریستم و آنان را بازنویسی کردم. در مورد من این فیلتری راهی برای نوشتن درباره مادرم بود اما اندوه تنها فیلتر ممکن در ترجمه نیست. هر بار که چیزی مینویسم ذهنمان از دریچه فیلترهای شخصیمان به دنیا مینگریم. اندوه نیز مانند نوشتن ثبات ندارد. تردید من برای نوشتن درباره مادرم در واقع تردید به قدم بعدیام بود و همین جا بود که من توانستم با غم از دست دادن مادرم کنار بیایم. ساعتها میگذشت اما نمیفهمیدم با احساسات، خشم، ناراحتی، و خلاء زندگیام کنار بیایم.
از آن جا که غم یک حس است و در عمق وجود انسان قرار دارد و این اشعار ترجمه حس غم و درد «پترارک» از دریچه ذهن من است. این اشعار ترجمه لغوی احساس او هستند. بنابراین هیچگاه نمیتوان فهمید این ترجمه است که به استعارهای برای بیان درد ما تبدیل میشود یا ما از غم خود استعارهای میسازیم تا از آن طریق نوشتهای جدید خلق کنیم. اگرچه من معتقدم توصیف دوم انتخاب بهتری است.»
نظر شما