امیرخانی در نشست نقد «جانستان کابلستان» در کابل مطرح کرد
دیواری که با سیاست بالا رفت، فقط با فرهنگ فرو میریزد
نویسنده «جانستان کابلستان» در نشست نقد و بررسی کتابش در کابل گفت: دیواری که با سیاست ساخته شد، با فرهنگ فرو میریزد.
«جانستان كابلستان» تلفيقي از توصيف و نمايش
سيدضياء قاسمي، شاعر و نويسنده افغانستانی در اين جلسه نقد ادبي با قدرداني از زحمات رضا اميرخاني در حوزه ادبيات گفت: آثار اميرخاني داراي شگفتيهاي فرمي و محتوايي ارزشمندي است. خلق كتاب «جانستان كابلستان» نيز اقدام ارزنده ديگري از اين نويسنده است و به راحتي نميتوان در قالب كلمات در خصوص اين كتاب سخن گفت.
وي ادامه داد: اين كتاب در مطبوعات و رسانهها جريانسازي كرد؛ زيرا از آنجا كه نگاه متفاوتي به افغانستان دارد، نگاه جامعه ايران به افغانستان را نيز تغيير داد. بعد از انتشار اين كتاب بود كه شاهد رجوع دوباره نويسندگان و فيلمنامهنويسان ديگر به افغانستان بوديم.
قاسمي در ادامه سخنان خود اظهار كرد: كتاب، روايتهاي گوناگوني دارد؛ اما در آن ميتوان شاهد لحن صادقانه و صميمي رضا اميرخاني بود. همچنين نگاه جذاب و شناختمندانهاي نسبت به جامعه افغانستان و بافتهاي قومي و سنتي آن دارد؛ بدون آنكه درگير قضاوت شود كه يكي از مهمترين ويژگيهاي اين كتاب است.
اين شاعر افغانستانی که سالها در ایران و اروپا زندگی کرده است، با تأكيد بر اينكه «جانستان كابلستان» يك روايت امين از جامعه افغانستان است، ادامه داد: شاخصه ديگر اين كتاب، نثر بسيار زيباي آن است. ما معمولاً با دو نثر مواجهيم؛ اول، نثر توصيفي كه سالهاي سال رواج داشته است و در نمونههاي كلاسيك اين نوع نثر ميتوان به «گلستان» سعدي و در نمونههاي اخير هم به آثار جلال آلاحمد يا عليمحمد افغاني اشاره كرد. نوع ديگر، نثر نمايشي است كه مدرنتر است و بعد از تولد سينما شاهد رواج آن هستيم و آثار هوشنگ گلشيري از آن جملهاند.
وي افزود: ولي كمتر اتفاق افتاده بود كه با كاري مواجه شويم كه اين دو نثر به خوبي باهم تلفيق شوند. «جانستان كابلستان» تلفيقي زيبا از اين دو نوع نثر است و به فراخور موقعيت، توصيفي و نمايشي ميشود. در پايان ميتوان اين ادعا را مطرح كرد كه «جانستان كابلستان» يك مدرسه و يك كلاس درس نوشتن است.
مصائب فعاليت در حوزه افغانستان
محمدحسين جعفريان، مستندساز، شاعر و اديب ايراني كه فعاليتهاي فرهنگي پرشماري در افغانستان داشته نيز در سخنراني خود در اين جلسه با بيان اينكه فعاليت در حوزه افغانستان فشارهايي را از دو ناحيه ايران و افغانستان وارد ميكند، گفت: در ايران، ذهنيتهاي خاصي از جامعه مهاجران افغان در ايران و يا افغانهاي داخل افغانستان دارند و بر اساس ذهنيت خود نسبت به فعالان حوزه افغانستان جبهه ميگيرند.
کارگردان مستند پربیننده «شیر دره پنجشیر» افزود: دوستان افغانستاني هم همينطور هستند. براي نمونه اگر شما سفرنامه افغانستان را نگارش كنيد و در آن در توصيف فلان منطقه بنويسيد كه هوايش گرم است، با اعتراض روبرو خواهيد شد كه آن سامان، هواي معتدلي دارد و چرا گفتهايد كه هوايش گرم است؟! يا اگر درباره احمدشاه مسعود فيلمي بسازيد، جريان سياسي مخالف وي معترض ميشود كه اين فعاليتها فرهنگي و هنري نيست و فعاليتي سياسي است.
جعفريان ادامه داد: معترضان متوجه اين نيستند كه اين اقدامات براي معرفي افغانستان به جامعه ايراني است؛ جداي از اينكه در اين سرزمين پشتون، ازبك، هزاره، شيعه، سني و ... زيست ميكند؛ مانند ايران كه اقوام مختلفي آن را شكل دادهاند.
شاعر، نويسنده و فيلمساز كشورمان در بخش ديگري از سخنانش با انتقاد از نگاه برخي در داخل ايران گفت: بخش زيادي از سرزمين ايران كه در شاهنامه فردوسي، داستانهاي آن آمده، امروزه در جغرافياي سياسي كشوري قرار دارد كه نامش افغانستان است. هركس اگر اين را در ايران بيان كند، با هجمه منتقدان روبرو خواهد شد.
وي افزود: اينها را بيان كردم تا بگويم كار در اين حوزه بسيار سخت و مشكل است. فعال حوزه افغانستان گاهي نه در اين سو و نه در آن سو، جايگاهي ندارد.
جعفريان در پايان گفت: اميدوارم اين كشمكشها در جريان فعاليتهاي فرهنگي تسري پيدا نكند و اگر كسي در كشوري ميخواهد فعاليت سياسي كند، از بازوي فرهنگي كشور ديگري بهره نبرد. اميدوارم چهرههايي مانند رضا اميرخاني كه ميتوانند اين روابط را تسهيل كنند و صاحب اثر و ژانر هستند، در اين حوزه فعاليت كنند و اين راه را بيشتر باز كنند و دوستان افغانستاني هم در سفرهاي خود به ايران سفرنامههايشان را نگارش كنند و البته در اين ژانر متمركز نشوند.
كتابي براي معرفي دوباره جامعه افغانستان
روحالله بهراميان، استاد دانشگاه سمنگان، ديگر سخنران اين جلسه نيز با بيان اينكه اخیراً آثار بسياري با موضوع افغانستان در ايران خلق ميشود، گفت: اين آثار براي دوستي و مودت دو كشوري كه در واقع يك كشور هستند، بسيار مهم هستند.
وي ادامه داد: روزي يكي از روزنامهنگاران افغان كه در اروپا فعاليت ميكند در كابل گفت: تنها شهري كه ميتوان براي آن از واژه «جان» بهره برد، قطعاً كابل است. نميدانم كه وي «جانستان كابلستان» را خوانده بود يا نه، اما اگر خوانده باشد كه متأثر از نام اين كتاب، گفتهاش را بيان كرده است.
بهراميان ادامه داد: متن جذاب و شيرين كتاب به حدي گيراست كه آن را با لذت بسيار مطالعه كردم. كمتر كسي درباره كابل اينطور قوي كار كرده است. البته بايد از آقاي محمدحسين جعفريان قدرداني كنيم كه بيش از هركس درباره افغانستان كار كرده و ادامه آن را ميتوان در اين اثر رضا اميرخاني ملاحظه كرد.
وي افزود: حاصل خوانش من از اين كتاب آن است که دانستم سفرنامهنويسي بسيار پيشرفت كرده است. در مقايسه با سفرنامههاي قبلي مانند آثار سعدي و جلال آلاحمد ميتوان به اين نتيجه رسيد و اين پيشرفت را ميتوان در پرداختن به موضوعات مختلف مانند بحث جنسيت مشاهده كرد. بر اساس آنچه در اين كتاب نوشه شده است، وقتي رضا اميرخاني به هرات آمد، ديد كه جامعه خيلي مردسالارانه است.
استاد دانشگاه سمنگان در ادامه اين بخش از سخنانش اظهار كرد: موضوعات ديگر در پيشرفت سفرنامهنويسي شامل مباحثي مانند پرداختن به عدالت، آنارشيسم و بيبندوباريهاي اجتماعي ميشود كه اميرخاني براي نخستين بار به صورت جدي به آنها پرداخته است.
بهراميان همچنين با بيان اينكه مبناي اميرخاني براي نوشتن اين كتاب، دوستي، اخلاص و ارادت است، گفت: در اين كتاب، شاهد مقايسههايي بين جوامع ايران و افغانستان هستيم. ميبينيم كه افغانستان در بسياري از موارد در مقايسه با ايران عقب مانده است؛ اما اميرخاني به خودش اين اجازه را نميدهد كه آنها را جزو فطرت افغانها بشمارد. مانند رعايت نظافت كه افغانها به لحاظ سليقهاي كمتر به آن ميرسند. اما اميرخاني آن را جزو فطرت افغانها ندانسته است. اين موضوع نشان ميدهد كه نويسنده در اين كتاب به دنبال قضاوت نيست.
وي ادامه داد: ريسكهايي كه اميرخاني در اين اثر با آن مواجه بود، سبب نشد كه نويسنده سفر خود را ناقص بگذارد و بدون هيچ قضاوتي اثر خود را كامل نگاشته است.
بهراميان تأكيد كرد: اين كتاب ارزشهاي زيادي دارد؛ از جمله اينكه يك بار ديگر جامعه را بازمعرفي كرده است و شناخت كلي و دقيق از جامعه افغانستان ارايه ميدهد.
اين محقق و پژوهشگر در بخش پاياني سخنانش با اشاره به زبان اثر گفت: برخي از واژههاي «جانستان كابلستان» از نظر زباني، براي مخاطبان افغان مأنوس نيست. هرچند در بخشهايي سعي شده تا از دو گويش افغاني و ايراني استفاده شود، اما تلاش شده كه از نظر زباني و به صورت هدفمند، مخاطبان با اين دو گويش آشنايي پيدا كنند.
كتاب اميرخاني الهامبخش غزلهاي شاعر
سخنران بعدي اين جلسه سيدرضا محمدي، رييس اتحاديه نويسندگان افغانستان بود. وي در آغاز سخنانش با خوانش شعر «وطن» علي معلم دامغاني گفت: دوست داشتم در نخستين سفر رضا اميرخاني به افغانستان، در كابل ميبودم و اين شهر را به وي نشان ميدادم. با این حال، خوشحالم كه اين بار ميزبان وي هستم؛ اما ناراحت از اين هستم كه اين روزها كابل غرق در خون است و چهره اين شهر را ماتم گرفته است.
وي افزود: جز عشق، هيچ چيز ديگري نميتواند نويسندهاي را از آرامش شهر خودش جدا كند و به اين آشوب ترسناك بكشاند. هر كدام از نويسندگان دنيا را بخواهيم در چنين روزهايي دعوت كنيم، محال خواهد بود كه آمدن به كابل را بپذيرند، اما آمدن اميرخاني در اين زمان، نشاندهنده عشق و محبت وي به افغانستان و هموطنان افغانستانياش است.
محمدي در بخش بعدي سخنان خود با بيان اينكه روزهاي درخشان ادبيات فارسي، روزهايي بود كه مرزهاي سياسي وجود نداشت، گفت: وقتي نويسندگان مختلف ميتوانستند از شهرهاي گوناگون اين قلمرو پهناور فرهنگي سفر كنند، شاهد خلق آثار بينظيري در ادبيات فارسي بوديم.
رييس اتحاديه نويسندگان افغانستان افزود: در اين باره ميتوان به صائب تبريزي، مسعود سعد سلمان، منوچهري دامغاني و بسياري ديگر اشاره كرد كه شهرهاي مختلف ايران فرهنگي را طي كردند و خدماتي به هموطنان خود ارايه دادند. همينطور روزگاري بود كه عنصري بلخي، نه تنها در دامغان كه در دورترين شهرهاي اين وادي از جمله در همدان و اهواز و بغداد، شاعري شناخته شده بود.
این شاعر نامدار افغانستان همچنين اظهار كرد: اين نكته وقتي جالب است كه ما ببينيم گويندگان ديگر زبانها مثلاً عربي، با آنكه برخي از آنها بعدها عربي شدهاند، بر هويت عربي خود تعصب دارند و همديگر را عضوي از يك وطن عربي ميدانند. همچنين اين وضعيت را ميتوان در كشورهاي اسپانيايي نيز مشاهده كرد؛ اما با آنكه سابقه زباني و فرهنگي ما پيشينه قديميتري دارد، رسيدن به اين وحدت، متأسفانه يك آرزو و اميد است.
محمدي تصريح كرد: البته در سالهاي اخير، اين آرزو در حال تحقق است. بايد قدردان كساني باشيم كه راه را براي اين امر هموار ميكنند؛ مانند فعاليتهاي محمدحسين جعفريان در خلق آثار ادبي و هنري با موضوع افغانستان و ايثار آقاي مهدي قزلي كه دبيري مهمترين جشنواره شعر ايران را به محمدكاظم كاظمي كه يك شاعر افغان است، سپرده است. شايد انجام اين كار در سالهاي قبل غيرممكن بود؛ اما امسال انجام شد و با استقبال عظيم مردم هم روبهرو شده است.
رييس اتحاديه نويسندگان افغانستان در ادامه بيان كرد: سفرنامهنويسي يكي از انواع ادبي بسيار گرانبهايي است كه در فرهنگ ما خيلي كمرنگ شده است. چند وقت پيش، نويسنده فرانسوي در سخنراني خود در شهر كابل توضيح ميداد كه سفرنامهنويسي گاهي از نگارش رمان هم مهمتر است. سفرنامه نوعي از ادبيات است كه خواننده بيشتري بين مخاطبان ادبيات و مخاطبان غير ادبيات دارد.
محمدي سپس با بيان اينكه خواندن سفرنامه، انجام سفري مجازي است، تأكيد كرد: سفرنامه رضا اميرخاني، يك سفرنانه بسيار خواندني است؛ زيرا بسياري از نويسندگان و هنرمندان ايراني كه علاقهای به حضور در افغانستان داشتند، بعد از خواندن اين سفرنامه به افغانستان سفر كردند و از كابل و بلخ و هرات ديدن كردند.
وي افزود: اميدوارم يكي از سنتهايي كه در سالهاي آينده در افغانستان زنده شود، سنت سفرنامهنويسي باشد. اميرخاني ميتواند در كارگاهها و ديدارها با نويسندگان، سفرنامهنويسي را آموزش و شرح دهد. نويسندگان افغان نيز با روي آوردن به سفرنامهنويسي، ميتوانند سفر خود را با مخاطبان خود به اشتراك بگذارند.
اين شاعر شهير افغان در بخش پاياني سخنان خود گفت: با كتاب «منِ او»ی رضا اميرخاني، سالهاي زيادي زندگي كردهام. بخش زيادي از شعرهاي من حين خواندن اين كتاب و يا بعد از خواندن آن و متأثر از اين كتاب، سروده شدهاند. حدود 12 غزلي كه براي مهتاب سرودهام، در حقيقت مهتابي است كه در كتاب اميرخاني بود.
ديوار دوستداشتني شرق
رضا اميرخاني، نويسنده كتاب «جانستان كابلستان» هم در پايان اين جلسه، سخنراني خود را با خوانش متني ادبي ارايه داد و در سخنان آغازين خود با اظهار اينكه همانند ديگر انسانها در يك چهارديواري به دنيا آمده است، گفت: روزِ خوشی است امروز برای من، که برادران و خواهرانم را میبینم بابت یادداشتهایی سطحی که از سرزمینی عمیق برداشتهام. چندین و چند کشور جهان را دیدهام و در همهجا به طبع ذاتِ نوشتن یادداشت برداشتهام فراوان؛ اما هیچکدام از آن سرزمینها مرا وادار به نوشتن نکرده بود.
وي در بخش دیگری از سخنرانیاش اظهار داشت: روزِ خوشی است برای من که گزارش دهم، روز به روز رابطهی فرهنگی این دو پارهی جداشده، نمیگویم دو ملت، نزدیکتر میگردد و این نزدیکی فقط به واسطهی کلمه است، به واسطهي فرهنگ. که فرهنگ خود بالادستِ سیاست مینشیند و سیاست زاییدهی فرهنگ است و مضحک است تصویر فرزندی که مادر را بزاید.
نويسنده «من او» ادامه داد: با نوشتن جانستان کابلستان، با نسلی روبهرو شدم از افغانستانیهای اصیل نسلِ دوم و سوم که افغانستان را هرگز ندیده بودند و جانستان برای ایشان پنجرهای بود ولو مکدر و مشجر از افغانستانِ امروز.
اميرخاني در ادامه گفت: اتفاقاتی که در دههی اخیر در رابطهي فرهنگیِ این دو همنژادترین همسایه افتاده است، شاید غیرقابل باور باشد. امروز به راحتی میتوان جایزهی مشترک گرفت در حوزهي زبانِ فارسی و بدونِ احساس غریبهگی در دانشگاه کابل گرد هم آمد برای کتابی از وطنداری که در آن سوی دیوار میزید.
خالق «ارميا» در ادامه اين نوشتار ادبي خود چنين گفت: دیوار شمال و غرب و جنوب، طبق اسناد ثبتی ساخته شد به دست مالکان دوسوی دیوار. اما دیوار شرقی «مید این آذرز» بود. هفت سال پیش که جانستان را مينوشتم به دنبال این بودم که روی این دیوار، پنجرهای ولو کوچک بسازم در کنارِ پنجرههایی که عزیزان دیگر ساخته بودند؛ کسانی که همگی فضل تقدم دارند بر من، چنگیز پهلوان، محمدکاظم کاظمی، محمدحسین جعفریان و... اما امروز و در این محفل به امری دیگر میاندیشم. امروز به این میاندیشم که این نسل، بایستی چنان این پنجرههای کوچک را کلان کند که دیوار فرو بریزد. دیواری که با سیاست ساخته شد، با فرهنگ فرو میریزد.
نظر شما