موسیقی سازی ایران؛ فرصتها و تهدیدها / ۴
سریر: اساس و بنیان موسیقی دستگاهی را میتوان با کتاب حفظ کرد
محمد سریر، آهنگساز و مدرس موسیقی، عقیده دارد حفظ بخشهایی که ما را به اساس و بنیان موسیقی ایرانی متصل میکند با برخورداری از کتاب هویت این هنر ملی را تضمین میکند، اما با توجه به ذات و ماهیت موسیقی ایرانی اینکه با استفاده از نگارش نت، چارچوب این نوع از موسیقی را دقیقا و عینا منتقل کنیم، ممکن نخواهد بود.
با وجود اینکه از زمان ورود نت به ایران حدود یک قرن میگذرد، چرا بیشتر استادان موسیقی اصیل در گذشته تمایل چندانی به آموزش و انتقال موسیقی از این طریق نداشتهاند؟
شاید دو مورد را بتوان بهعنوان علل اصلی این اتفاق نام برد. اول اینکه استادان قدیم در زمینه موسیقی اطلاعات کافی را برای مکتوب کردن آثار در اختیار نداشتند و با خط موسیقی آنگونه که لازم است، آشنا نبودند (در سدههای قبل خطوط دیگری برای نگارش موسیقی وجود داشت که برای اهل این کار شناختهشدهتر بود، اما عموما همان خط هم همچون نتنویسی متداول در اروپا که بهدقت میتوان آن را اجرا کرد، معمول نبود). نکته بعدی که باید به آن اشاره کرد، نقش محوری بداههنوازی در موسیقی ایرانی است که تا امروز همچنان باقی است. با این توضیح حتی اگر یک موسیقی در وقت معینی بهدقت هم نگاشته میشد، قطعا در اجرای بعدی تغییرات عمدهای داشت، بنابراین نگارش آن فایده چندانی نداشت.
اما نتنویسی در دهه ۳۰ در ایران بهطور جدی انجام میشد.
بله، آن نتنویسی چارچوب و قابی برای آثار بود و حدود کار را مشخص میکرد، بنابراین کاملا دقیق و مو به مو نبود. هدف از آن کار درک مد، تخمین حدودی فواصل در گوشههای مختلف و دریافت نغمگی محوری اثر بود. با این توضیح، نگارش آثار برای اجرای دقیق کارها فایدهای نداشت و نمیشد گفت این موسیقی دقیقا فلان شکل را دارد و نامش چنین است.
بنابراین نتنویسی با ذات موسیقی ایرانی سنخیت نداشت؟
وقتی ما از موسیقی ایرانی صحبت میکنیم، طیف متفاوتی از انواع موسیقی را درنظر داریم. قطعا کسانی که بهطور تخصصی با موسیقی ایرانی در ارتباط بودند با آن دسته از افراد که از روی علاقهمندی با این نوع موسیقی همراه بودند، تصویر و برداشت متفاوتی از این موسیقی در ذهن داشتند. با این توضیح باید گفت موسیقی ردیفی و دستگاهی ایران از دوره قاجار به بعد بود که بهطور خطکشیشدهای دستهبندی شد. البته از آن دوره، تغییراتی در این نوع موسیقی ایجاد شده و افراد مختلف تقسیمبندیهایی تقریبا متفاوت انجام دادهاند، اما هسته و محوریت ماجرا در این نوع از موسیقی از دوره قجر تا به امروز در همه تقسیمبندیها واحد بوده است. در تصانیف هم از همان چارچوبهای ردیف استفاده میشد، اما در آن حرکت ریتمیک وجود داشت؛ البته سنگین بود و کلام به آن وارد شده بود.
از سوی دیگر بخشی از موسیقی مناطق و نواحی ایران هم توسط استادان ردیف به موسیقی دستگاهی متصل شد. موسیقیهای پلیفونیکی که در 80 سال اخیر بهوسیله آهنگسازان مختلفی ساخته شد که حاصل اجرای موسیقی مونوفونیک یا تکصدایی در کنار برخی اصوات است، نوع دیگری از موسیقی ایرانی است که با موسیقی ایرانی به معنای تخصصی تفاوتهای مهمی دارد. این قبیل آثار در این سالها کیفیتهای متفاوتی داشته که برخی بسیار غنی و بعضی بسیار ضعیف هستند. ما از سال ۱۳۰۰ به بعد در موسیقی ایرانی قطعاتی را سراغ داریم که میتوانند با اصوات مختلف همنوازی کنند و حتی امروز این امکان بهوجود آمده که تولید صداهای مختلف روی یک ساز میسر شود. گونه مذهبی نیز دیگر نمونه موسیقی ایرانی بود که از موسیقی نواحی و موسیقی ردیفی نشأت گرفته بود. مجموعه این موسیقیها، موسیقی ایرانی نامیده میشد، اما ما برای تعریف و تحلیل هرکدام از آنها باید نگاه متفاوتی داشته باشیم. عموما کسانی که به موسیقی بهطور تخصصی نگاه نمیکنند، همه را در دسته موسیقی ایرانی میبینند؛ شاید به این دلیل که فواصل مشخصی در همه این موسیقیها بهکار رفته که در موسیقی غربی متداول نبوده و نیست و اصلا استفاده نمیشود.
آیا عدم تمایل به مکتوب کردن، باعث بروز خلل در داشتههای موسیقی ایرانی نشده است؟ عدهای معتقدند عدم وجود چارچوب مکتوب باعث شده که در قدیم برخی استادان گوشههایی را به موسیقی دستگاهی اضافه کنند و گاهی طول یک گوشه را با هدف طولانیتر کردن روند آموزش و در نتیجه کسب درآمد بیشتر افزایش دهند.
به گمان من این نظر که استادان گذشته گوشههایی را به موسیقی ایرانی افزودهاند، نمیتواند بهطور کلی صحیح باشد، چون گوشههای انتخاب شده و تنظیم شده در هفت دستگاه و پنج آواز معمولا با درنظر گرفتن نزدیکی نتهای یکسان دستهبندی شدهاند. نغمههایی که در این چارچوب وارد شده و ماندگار شده، توانسته حضور و پایداری خودش را نشان دهد و در خاطره تاریخی نسلهای مختلف باقی بماند. امروز هم ممکن است کسی قطعه بسیار زیبایی بسازد، اما شاید به دههها زمان نیاز باشد تا دریابیم این قطعه زیبا میتواند به بدنه ردیف موسیقی ایرانی متصل شود یا خیر؟ باید دید این قطعه چقدر میتواند در حافظه تاریخی یک ملت دوام بیاورد و خودش را در این دستهبندی جای دهد. البته نمیتوان کتمان کرد که این گوشهها در ابتدای کار از آنچه ما امروز در اختیار داریم، بسیار پرحجمتر بوده است. در سیر زمانی، بخشهای غیرماندگار از بدنه این گوشهها جدا شده و آن بخشهایی که گوهر ماندگاری را در خود داشته، به دوره کنونی رسیده است. با توجه به مسئولیتی که حدود یک دهه قبل در خانه موسیقی ایران داشتم، موسیقی ردیفی و دستگاهی ایران را در سازمان یونسکو به ثبت جهانی رساندم. این اقدام اولین اقدام ما در ثبت میراث معنوی در سازمان یونسکو بود و با اخذ نظر از استادان باتجربه و توانمند موسیقی دستگاهی انجام شد.
ثبت موسیقی دستگاهی و ردیفی ایران در سازمان یونسکو کار واقعا ارزشمندی هم بود.
البته کار معناداری هم بود. معنای این کار این بود که این میراث جهانی مربوط به قرنهای گذشته و یادگار بشریت است؛ دقیقا به همین دلیل که شیوه مکتوب برای انتقال موسیقی ردیفی و دستگاهی ایران به دوره کنونی کارساز نبوده و روش سینهبهسینه و ارتباط استاد و شاگردی این ثروت معنوی را به جامعه بشری امروزی منتقل کرده است. این اقدام برای ما وظایفی را هم به دنبال داشت و آن اینکه نسل امروز همانند گذشتگان به شیوه شفاهی باید این موسیقی را به نسلهای بعد منتقل کند.
چرا بر انتقال شفاهی این موسیقی تأکید میکنید؟
علت تأکید من به انتقال شفاهی، دخالت حالات و نکاتی است که امکان مکتوب کردنشان وجود نداشته است. البته ردیف موسیقی دستگاهی ایرانی بهعنوان ستون فقرات این نوع موسیقی مکتوب شده و ما امروز در اینباره دستمایههایی در اختیار داریم که میتوانیم آن را بهعنوان دستورالعمل در هر جایی ارائه کنیم، اما این دستمایه در اجرا با تغییراتی مواجه است که میتواند در شرایط مختلف، زمانهای گوناگون و از سوی افراد مختلف خروجیهای متفاوتی را داشته باشد. ممکن است این ویژگی در ابتدا بهعنوان یک عیب تلقی شود، اما روان بودن و امکان بروز خلاقیتهای تازه در آن، برجستگی به موسیقی ایرانی میدهد که در بسیاری از موسیقیهای دیگر نیست. همین ویژگی امروز در سطح جهان بهعنوان یک امتیاز تلقی میشود که شما را اسیر و پایبند یک چارچوب نمیکند و در حقیقت از خلاقیتهای موسیقیدانها در یک مکتب استفاده میکند؛ بنابراین جریان و دگرگونی در آن وجود دارد که میتواند در طول زمان اجراهای متفاوت برآمده از خلاقیتهای متفاوت را ارائه دهد.
با توجه به آنچه گفته شد، وجود چیزی به نام نت را برای موسیقی ایرانی لااقل برای حفظ اساس و بنیان این موسیقی لازم میدانید یا نه؟
قطعا. بهنظر من حفظ بخشهایی که ما را به اساس و بنیان موسیقی ایرانی برآمده از فرهنگی چند هزار ساله متصل میکند با برخورداری از ابزاری به نام کتاب بسیار بااهمیت است و هویتش را تضمین میکند، اما اینکه با استفاده از نگارش دقیقا و عینا چارچوب این نوع از موسیقی را منتقل کنیم با توجه به ذات و ماهیت موسیقی ایرانی ممکن نخواهد بود. البته آثار مکتوبی که در این حوزه تألیف میشود، میتواند بهعنوان یک اثر بهطور جداگانه محفوظ بماند (درست مثل هر اثری که در موزه قرار میگیرد) اما کاربرد و استفاده از آن در جوامع ایرانی در مقاطع مختلف تاریخی با توجه به شرایط اجتماعی آن مقطع از زمان تغییر میکند. بنابراین باید گفت جذابتر کردن موسیقی ایرانی با توجه به وضع زمانه و با تکیه بر اساس و چارچوب این موسیقی که در آثار مکتوب آمده است، یک وظیفه برای هنرمندان فعال در این هنر ریشهدار بهحساب میآید. در یک جمله میتوان گفت که حفظ این میراث به آثار مکتوبی در این حوزه نیازمند است.
نظر شما