میرزا کوچک خان؛ ایرانی وطنپرست
محمد ساعد مراغهای که بعدها نخستوزیر ایران شد در خاطرات خود به نحوه آشنا شدنش با میرزا کوچک اشاره میکند و مینویسد: «آشنایی من و میرزا کوچک خان به نحوی عجیب آغاز شد، در آن تاریخ سرکنسول تفلیس بودم و برای بازرسی به بادکوبه آمده بودم. به من اطلاع دادند که چهار ایرانی مجروح در یک کشتی روسی به سر میبرند و کشتی در بادکوبه لنگر انداخته است. مقامات رسمی روسی از من خواستند که شخصا آنها را تحویل بگیرم. به این طریق با میرزا کوچک خان که یکی از آن چهار تن بود آشنا شدم. این بیچارهها چنان مجروح شده بودند که هوش و حواس عادی برایشان نمانده بود. حتی تا دو سه روز بعد از اینکه آنها را به بیمارستان منتقل کردیم به هوش نیامدند.
دوتن از این مجروحان در نتیجه شدت جراحاتی که برداشته بودند درگدشتند ولی میرزا کوچک خان خوشبختانه زنده ماند... ایرانی وطنپرستی بود که به آزادی و استقلال میهنش عقیده داشت و حاضر بود در این راه کشته شود. از تهران به کنسولگری دستور رسید که مخارج معالجه او را تمام و کمال بپردازیم و پرداختیم. روسها هم خوی و اخلاق او را سخت میپسندیدند و برای شخصیتش احترام قایل بودند. روزی که از بیمارستان مرخص شد یکسره به دیدنم آمد و قول داد که این دوستی نویافته را هرگز از دست ندهد و خدماتم را روزی جبران کند. میرزا کوچک خان مردی بود وطنپرست ولی داعیههای فراوانی داشت. مبارزی بود مذهبی که میخواست افکار انقلابی خود را در جامه مذهب عرضه کند و فوقالعاده تیزهوش و قاطع و سریعالانتقال بود.»
قبل از اینکه نهضت جنگل با برنامه روشن سوسیالیستی پایهریزی شود میرزا کوچک خان به عضویت جمعیت اتحاد اسلام در آمده بود و مبارزاتی که در طول جنگ جهانی اول علیه روس و انگلیس در خطه گیلان انجام میداد به ظاهر تحت لوای اتحاد اسلام صورت میگرفت.
ملکالشعرای بهار در این باره مینویسد: «...میرزا کوچک خان با عقیده اتحاد اسلام به گیلان رفت و در جریان جنگ بینالملل تشکیلاتی در رشت و جنگل فومن به نام اتحاد اسلام راه انداخت و مقداری اسلحه توسط دعاة ترک و کارگزاران آلمانی به او رسید. در اواخر جنگ بینالملل عده او معتنابه شد و بعد از خاتمه جنگ کارش به جایی رسید که توانست جلو قوای انگلیس که خیال عبور از انزلی به سوی بادکوبه را داشتند اسباب تشویش خیال شود و کاری کند که آنها ناچار شوند با او کنار آیند... و عاقبت کارش به جایی رسید که اگر میخواست حقیقتا میتوانست به تهران حمله کند و به کمک آزادیخواهان ناراضی حکومت مرکزی را براندازد. ولی این کار را نکرد و فرصت از دست رفت... بالجمله مرحوم میرزا مردی بود مذهبی و غالبا استخار میکرد و نظراتش محدود بود.»
میرزا کوچک خان؛ یک ایدهآلیست باشرف و باایمان
ژنرال دنسترویل، فرمانده قوای انگلیس درایران که موقعیت کشور خود را با وجود فردی چون میرزاکوچ خان در خطر میدید در خاطرات خود درباره نهضت جنگل و سردمدار آن مینویسد: «به قراری که شهرت دارد میرزا کوچک خان خیلی در مذهب متعصب است و از لحاظ هوش و عقل هم برجستگی خاصی ندارد. معالوصف به عقیده من وطنپرستی است حقیقی که امثالش در ایران کمیاب است. قریب بیست نفر افسر آلمانی و اتریشی و عثمانی دورش را گرفته و او را آلت پیشرفت مقاصد خود قرار دادهاند. میرزا تصور میکند که این اشخاص در خدمت او هستند و برای پیشرفت مقاصد جنگل کار میکنند، غافل از اینکه همه آنها در فکر مصالح کشورهای خود هستند و در جریان اقداماتی که انجام میدهند به اصل کار وی لطمه میزنند و تمام هوش و درایتشان صرف پیشبرد اغراض شخصی میشود.
نهضت جنگل که از طرف میرزا کوچک خان انقلابی معروف که یک ایدهآلیست باشرف و باایمان است تشکیل یافته. پروگرام او حاوی همان افکار و همان مرامهای مبتذل و غیرقابل تحمل است. منجمله آزادی، مساوات، برادری، ایران مال ایرانیان است، دورباد خارجی، و از این قبیل شعارها. تصریح سایر مواد برنامه او بیفایده است چون هم طولانی است و هم دروغ محض. دنیا از دست این مرامها به ستوه آمده است.»
پایان کار میرزاکوچک خان به روایت «ایران در دوره سلطنت قاجار»
علیاصغر شمیم پایان قیام میرزا کوچک خان را این گونه روایت میکند: «تشنجات سیاسی چند ماهه آخر سال 1338 و اوایل سال 1339 قمری میرزا را در قیام علیه هیاتهای حاکمه دلیرتر و مصممتر گردانید و او به حالت تدافعی در برابر نیروی قزاق در پناه جنگل باقی ماند. دولت سیدضیاءالدین که وارث موفقیت درخشان کابینههای سپهدار و مشیرالدوله درباره عقد پیمان مودت با رژیم شوروی بود، پس از حصول اطمینان از اینکه دولت شوروی دیگر از رژیم بلشویکی گیلان حمایت نخواهد کرد و در استقرار نفوذ سیاسی، نظامی دولت مرکزی ایران در گیلان با مقامات ایرانی همکاری خواهد نمود، تصمیم گرفت که انقلاب گیلان و قیام میرزا کوچک خان را ریشه کن سازد.
عملیات نظامی علیه متجاسرین گیلان، بلافاصله پس از تشکیل دولت قوامالسلطنه آغاز و قشمت عمده مازندران از نیروهای متجاسرین پاک گردید. احساناله خان در تنکابن از قوای دولتی شکست خورد و میخواست به روسیه برود اما میرزا و خالو قربان که اندکی پیش از آن تاریخ از احسانالله خان رنجیده بودند، بار دیگر به کمک او شتافتند و نیرویی به عده دو هزار نفر در محور لاهیجان - سفیدرود دربرابر نیروی دولتی تجهیز کردند. این نیرو نیز شکست خورد و بین سران حکومت انقلابی گیلان دشمنی سخت بروز کرد. احسانالله خان شکست خورد و به باکو گریخت و خالوقربان از میرزا جدا شد و حیدر عمو اوغلی به دست میرزا به قتل رسید و میرزا به پسیخان در پناه جنگل عقب نشست. زدوخورد نیروهای دولتی با بقایای حکومت انقلابی گیلان و میرزا بهطول انجامید، کابینه قوامالسلطنه در مجلس دچار تشنج گردید ولی سردارسپه مقاومت ورزید و تصفیه کارگیلان را شخصا برعهده گرفت و با قوای دولتی در اواسط مهرماه 1300 شمسی عازم شمال شد.
تئودور روشتاین، وزیرمختار و نماینده فوقالعاده شوروی در ایران بنا به قولی که به احمدشاه داده بود، درصدد برآمد که میرزا کوچک خان را از ادامه عملیات ضد دولت مرکزی بازدارد و او را به تسلیم در برابر حکومت ایران برانگیزد و نامههایی در این زمینه به او نوشت. اما میرزا در وضع ناگواری قرار گرفته بود، او مایل نبود به دولت ایران تسلیم شود، زیرا به این دولت اعتماد نداشت و نیز نمیخواست به خاک شوروی برود چون احساسات دینی و تعصب مذهبی او مانع از انجام چنین عملی بود و از طرف دیگر قدرت پایداری در برابر نیروی مجهز دولتی را که سردار سپه آن را هدایت میکرد در خود نمیدید. با این همه مقاومت را بر فرار به روسیه و یا تسلیم به دولت ترجیح داد و آنقدر پایداری کرد تا تنها ماند. آنگاه که سردار سپه به رشت وارد شده و خالوقربان تسلیم گردیده بود، میرزا با یک نفر آلمانی که از دوستان صمیمی او بود، در گرنه بین طالش و خلخال از سرما هلاک گردید (ربیعالثانی 1340 قمری=آذرماه 1300 شمسی). یکی از افراد طالش سر میرزا را برید تا به طمع جایزه به فرمانده نیروهای دولتی تسلیم کند و بدین ترتیب نهضت جنگل پایان یافت.»
نظر شما