به مناسبت فرا رسیدن ایام عزیمت امام رضا (ع) از مدینه به خراسان
مجموعه داستانهایی از شفایافتگان حرم امام رضا (ع) در «بوی بهشت»
«درسته که همه دکترا جوابت کردند، اما ما مسلمونا یه دکتر دیگه هم داریم که وقتی از همه جا و همه کس ناامید میشیم، میریم سراغش. میخوام ببرمت پیش این دکتر تا ازش شفاتو بگیرم...» این جملات بخشی از کتاب «بوی بهشت؛ مجموعه داستانهایی از شفایافتگان حرم امام رضا علیهالسلام» به قلم حمیدرضا سهیلی است.
او گفت که سوءاستفاده از این قضیه زیاد شده است و دیگر مثل سابق صداقت نیست. دلیل اینکه دفتر امور مربوط به شفایافتگان از دیدگان مردم کنار رفت هم همین سوءاستفادهها بود. حالا اگر افرادی ادعا کنند که مورد عنایت حضرت واقع شدند و شفا گرفتند، پس از تکمیل فرم در اینجا باید مدارک بیماریشان قبل از شفا و سلامتیشان بعد از شفا را به روابط عمومی آستان قدس رضوی تحویل دهند و در آنجا باید برای مسئولان، شفا یافتن فرد مدعی مسجل شود. متصدی امور شفایافتگان وقتی کنجکاوی را در چهره من میدید به من کتابی داد و از من قول گرفت تا در تشرف بعدی کتاب را تحویل دهم و در این فاصله کتاب را مطالعه کنم.»
25 ذیالقعده در تقویم بهعنوان روز دحوالارض و سالروز آغاز حرکت امام رضا (ع) از مدینه به سمت خراسان، نامگذاری شده است. به این مناسبت در این نوشتار، معرفی کتاب «بوی بهشت؛ مجموعه داستانهایی از شفایافتگان حرم امام رضا علیهالسلام» به علاقهمندان تقدیم شده است.
کتاب «بوی بهشت؛ مجموعه داستانهایی از شفایافتگان حرم امام رضا علیهالسلام» به قلم حمیدرضا سهیلی، با شمارگان چهار هزار نسخه در سال 1394 از سوی انتشارات آستان قدس رضوی (بهنشر) راهی بازار نشر شده است. تمامی حکایات این کتاب مستند بوده و مدارک افراد مذکور در این اثر، در آستان قدس رضوی موجود است. جلد این کتاب با الهام از پنجره فولاد امام رضا (ع) برجسته و با همان طرح ضریح پنجره فولاد است.
در ابتدای کتاب، یک مقدمه مختصر درباره دلائل شیعه در باب توسل و شفاعت آمده و تا حدودی به شبهات وارده از منظر کلامی پاسخ میدهد و بعد از آن 40 حکایت از شفایافتگان در حرم امام رضا (ع) نقل میشود. این حکایات، همه در قالب داستانهای نسبتا ادبی بیان شدهاند. افراد شفا یافته از نقاط مختلف کشور هستند و البته یکی از حکایات نیز مربوط به یک مسیحی از یک است که با عنایت امام هشتم، اسمش به «رضا» تغییر یافت.
نشر این کتاب از دو نظر حائز اهمیت است؛ نخست اینکه در شرایطی که وهابیت با هجمه گسترده خود در صدد تضعیف اعتقادات شیعیان است و مدام بر طبل شرک شیعیان به بهانه توسلشان به اولیای دین میکوبد، انتشار چنین کتابهایی و حتی ساخت مستندها و پخش در رسانههای دیداری و شنیداری، پاسخ محکمی بر بطلان ادعای آنان است.
گرچه متکلمین و فقهای شیعه با دلایل روایی و قرآنی و همچنین مستدلات عقلانی با وهابیون احتجاج کردند و میکنند و حقانیت شیعه را در کتابهای بسیاری اثبات میکنند، اما وقتی این استدلالها با مصادیق روشن معرفی میشوند، اطمینان قلبی شیعیان افزایش یافته و مخالفان را سخت در موضع ضعف قرار میدهد. حضرت ابراهیم (ع) نیز همانطور که در قرآن کریم آمده، با این که به معاد ایمان راسخ داشت، از خداوند خواست تا معاد را با چشمان خود ببیند تا قلبش مطمئن شود. البته وهابیون نوک پیکان مخالفان هستند. دیگر مخالفان مثل خداناباوران نیز که سعی میکنند دین و مذهب و مناسک دینی را خرافات معرفی کنند، قطعا در مواجهه با این مستندات چارهای جز سکوت نخواهند داشت.
دوم اینکه جدای از بحث اسکات خصم و تعمیق باورهای شیعی، شنیدن و حکایت کردن این وقایع باعث افزایش محبت مردم نسبت به امام میشود که در نهایت منجر به این خواهد شد که مردم تبعیت بیشتری از ائمه هدی داشته باشند و نتیجه تبعیت از دستورات نجاتبخش ائمه اطهار (ع) سعادت دین و دنیاست.
نقدی کوتاه بر کتاب «بوی بهشت»
اسامی افراد شفا یافته بهصورت مخفف آمده و تاریخ دقیق شفا در داستانها ذکر نشده است. پرداختن به این جزئیات مخصوصا ذکر تاریخ شفا، حکایت را برای خواننده واقعیتر و ملموستر میکند. مخصوصا تاریخ شفا باید در چاپهای بعدی کتاب ذکر شود، چراکه ذکر این تاریخ، کرامت حضرت را برای خواننده ملموستر و واقعیتر میکند. نویسنده باید سعی کند که خواننده در موقع خواندن این حکایات، در ذهنش خودش را به جای شفایافته بگذارد و باورش نسبت به قدرت امام تقویت شود.
مقدمه کتاب نیز اشکالاتی دارد که ذکر تمامی آنها از حوصله این نوشتار خارج است. بهعنوان مثال آیهای را به جای آیهای دیگر نوشته است(ص 17) و یا اشتباها نظر علمای وهابی نسبت به برخی توسلها را به تمام علما نسبت داده است. (ص 16)
این مقدمه، بهنظر نگارنده این سطور میتوانست اصلا نباشد. مولف میتوانست در پیشگفتار، خوانندگان را به چند کتاب که مبانی توسل و شفاعت را بهطور مفصل بیان کرده و جواب شبهات وهابیون را داده است، ارجاع دهد. البته این بدان معنا نیست که این مقدمه بیارزش و غیرعلمی است، بلکه در همین چند صفحه هم به سوالات اساسی به اختصار پاسخ گفته شده است. اما به هر حال حق مطلب در یک مقدمه 13 صفحهای قابل ادا شدن نیست.
در برخی داستانها، توصیفها و تشبیهها بیش از حد است. این مسئله موجب کسالت خواننده از خواندن برخی داستانها میشود. گاهی تعابیری در بیشتر داستانها مدام تکرار میشود؛ مثل چشمک زدن ستارهها، عرقی که صورت را خیس کرده و گردی ماه. شاید اگر تعداد داستانهایی که در کتاب ذکر میشد، بیشتر بود و در عوض در حواشی هر داستان کمتر بود، ارزش کتاب بیشتر میشد، زیرا این کتاب، یک کتاب ادبی یا داستانی نیست. خریدار این کتاب، کتاب را برای خواندن داستانی ادبی نمیخرد، بلکه قصدش فقط خواندن عنایات امام رئوف در حق زائرانشان است.
نظرات