
وضعیت و چالشهای نشر در حوزه هنرهای تجسمی / 2
مهاجر: پژوهش در حوزه هنرهای تجسمی نیازمند بودجه و زمان زیادی است / وضعیت نامطلوب مطالعه کتاب در کشور
شهروز مهاجر، نویسنده و پژوهشگر تاریخ هنر گفت: در حوزه هنرهای تجسمی به این دلیل که کار پژوهش نیازمند بودجه و زمان زیادی است، مؤلف ترجیح میدهد با زمان و هزینه کمتر به ترجمه یک اثر بپردازد. اگر نگاهی به آثار ناشران مهم در یک سال گذشته بیندازیم، میبینیم که بخش قابلتوجهی از کارنامه آنها ترجمه است.
بهعنوان پژوهشگر حوزه هنر، وضعیت کمی و کیفی نشر در این حوزه را بهویژه در سالهای اخیر، چگونه ارزیابی میکنید؟
با توجه به اتفاقات دهساله اخیر در حوزه نشر، شاهد کاهش انتشار کتابها در حوزه هنرهای تجسمی هستیم؛ ناگفته نماند گرانی کاغذ و مسائل اقتصادی و معیشتی بر روند کاهش بیتأثیر نبوده است. فرهنگستان هنر، زمانی بهعنوان بزرگترین و مهمترین ناشر کتابهای هنری در ایران مطرح بود و سالانه تعداد قابلتوجهی کتاب چاپ میکرد. زمانی که مدیریت این فرهنگستان برعهده میرحسین موسوی بود، سالانه حدود 30 تا 40 عنوان کتاب در این مرکز منتشر میشد، اما متأسفانه اکنون این تعداد به میزان قابلتوجهی کاهش پیداکرده و بهنظرم امروز به کمتر از 10 عنوان در سال رسیده است. در کنار اینها، ناشران خصوصی هنرهای تجسمی که از مهمترین آنها میتوان به نشر «نظر» اشاره کرد، نیز کاهش قابلتوجه عناوین را تجربه کردهاند. زمانی با آقای بهمنپور، مدیر نشر «نظر» صحبت میکردم که میگفت هفتهای یک عنوان کتاب منتشر میکنند. البته این آمار مربوط به زمانی بود که در اوج فعالیت خود قرار داشتند و سالانه حدود 40 تا 50 کتاب از سوی این انتشارات منتشر میشد. با این توضیح، اکنون این آمار، به رقمی در حدود 10 تا 15 کتاب در سال رسیده است.
این مشکلی است که ناشران خصوصی کشور نیز با آن درگیرند. مثلاً، نشر «پیکره» که برای انتشار سه جلد از کتابهایم با آن همکاری کردهام، اکنون با احتیاط بیشتری اقدام به انتشار کتاب میکند. نشر «ماه ریز» هم که زمانی کتابهای قابلتوجهی در زمینه هنر و نقاشی چاپ میکرد، امروز کارش کاملاً متوقف شده است؛ البته ناشران دیگری هم هستند که نمیشود به آنها لقب حرفهای داد. ناشران گزیدهکاری هم در این عرصه فعالند که در طول سال 4 تا 5 کتاب چاپ میکنند. نشر «بنگاه» که مهمترین کتابهایش، تألیفات پرویز تناولی است، امروزه در طول سال حدود 4 تا 5 کتاب به چاپ میرساند. اوضاع نشر کتابهای هنری به شکلی است که مثلاً نشر «نظر» اگر در مورد تجدیدچاپ کتابی مطمئن نباشد، هرگز ریسک چاپ آنرا برعهده نمیگیرد. در کنار تمام این مسائل باید به تغییر الگوی خواندن نیز توجه داشت. خیلی از مطالعات به سمت متنهای کوتاه و چندجملهای دیجیتال رفته است. دیگر کسی حوصله خواندن مقاله یا کتابی بهصورت جدی را ندارد و این اتفاق زنگ خطری است که نشان از نامطلوب بودن وضعیت کتاب و سرانه مطالعه در ایران دارد.
در گفتوگویی با آقای حامدی، مدیر نشر پیکره، وی به اهمیت نقش حامیان مالی در اوضاع نابسامان نشر اشاره کرده و از اینکه گاهی برخی افراد فارغ از اِعمال هرگونه سیاست و منفعتطلبی با تزریق سرمایه خود بهصورت پیشاپیش به حمایت مالی از پروسه چاپ میپردازند، ابراز خوشحالی کرد. نظر شما در این مورد چیست؟
باید اشاره کنم که تقریباً از حدود چهار سال پیش، تعدادی گالری و بنیاد تازهتأسیس و خصوصی تصمیم گرفتند که علاوه بر برگزاری نمایشگاههای روتین به برگزاری چندین نمایشگاه پژوهشی نیز بپردازند تا با اینکار بتوانند کتاب مرتبط با نمایشگاه را نیز چاپ کنند. مثال صحبت من میتواند کتابهایی باشد که گالری «ای-جی» یا «محسن» منتشر کرد و یا گالری «آبانبار» که باکس بهمن محصص یا کتاب بهجت صدر یا چند کتاب دیگر را منتشر کرده و یا چند بنیاد دیگر مثل بنیادهای لاجوردی و پژمان که سعی در انتشار آثار هنری هنرمندان داشتهاند؛ باید به این مسئله توجه کرد که این بنیادها ناشر نیستند و به اندازه ناشران مشکل مالی ندارند و هزینه چاپ یک کتاب برای آنها هزینه خیلی زیادی نیست، زیرا از سمت نمایشگاه حمایت مالی دارند.
چاپ یک کتاب عملاً برای یک گالری که یک اثری هنری را به مبلغ چند صد میلیون تومان به فروش میرساند، هزینهای دربر نخواهد داشت و بیشتر بهعنوان یک نمایش یا ویترین فرهنگی، اینکار را انجام میدهد. این کارها با اینکه از نظر کیفیت و مواد اولیه مانند کتاب هستند، ولی مشکل عمده و بزرگی که دارند این است که خارج از سیستم ثبت و نشر کتاب منتشر شده و قابل رجوع نیستند. جستوجو و استفاده پژوهشگران و دانشجویان از این کتابها، به خاطر اینکه فیپا ندارند، کار آسانی نیست و توزیع محدودی هم دارند و این مشکل بزرگی است که در آینده باید فکری برای آن کرد.
با توجه به توضیحات شما، استنباط من این است که مخاطبان اصلی این کتابها که استادان و دانشجویان این رشتهها هستند، عملاً از دور خارج میشوند و دسترسی آنها برای یکی دو نسل آینده ما محدودتر خواهد شد. سؤال این است که چرا این مؤسسات و گالریها به دنبال دریافت مجوز نیستند؟
بهنظر من این موضوع به مسائل ممیزی برمیگردد در غیر اینصورت مشکل عمدهای برای اینکار نمیبینم. همه این کتابهایی که چاپشدهاند میتوانند با مجوز بیرون بیایند ولی این اتفاق نیفتاده و مجوزی برای انتشارشان دریافت نشده است. شاید زمانبر بودن پروسه اخذ مجوز از وزارت ارشاد و ناآشنا بودن گالریها با این روند، از دلایل احتمالی این موضوع باشد.
وقتی به عناوینِ کتابهایی که امروزه چاپ میشوند، نگاهی بیندازیم، میبینیم که بیشتر آنها آثار ترجمهشده، هستند. با این پیشفرض، چرا ما بیش از فعالیت در زمینه تألیف در زمینه ترجمه فعال هستیم؟
در حوزه هنرهای تجسمی به این دلیل که کار پژوهش نیازمند بودجه و زمان زیادی است، مؤلف ترجیح میدهد با زمان و هزینه کمتر به ترجمه یک اثر بپردازد. اگر نگاهی به آثار ناشران مهم در یک سال گذشته بیندازیم، میبینیم که بخش قابلتوجهی از کارنامه آنها ترجمه است.
زمانیکه میگوییم هنرمند برای تألیف و پژوهش مجالی ندارد ، آیا به این معنی است که برای امرار معاش سرگرم کارهای دیگری است یا اصلاً برای خودش علایق دیگری دارد؟
وقتی یک هنرمند در عرصه هنر از کمبود وقت صحبت میکند، کسی که در رأس قرار دارد باید توجه کند که هنرمند برای گذران زندگی درگیر است؛ اینجاست که با کمبود وقت برای تولید آثار پژوهشی روبهرو میشود؛ در صورتیکه اگر ابزار و امکانات لازم را در اختیار داشت، قطعاً از خیلی کارها دست میکشید و زمان خودش را تمام و کمال معطوف کار پژوهشی میکرد. هنرمندی که بهعنوان مثال در زمینه موسیقی فعالیت دارد و برای امرار معاش خود به تدریس در این حوزه میپردازد، اگر وقت اضافی در برنامه روزمره خود داشته باشد، آنوقت به تألیف و پژوهش در حوزه موسیقی خواهد پرداخت؛ این موضوع، در مورد من کمی متفاوت است، چرا من کار عملی در زمینه هنر انجام نمیدهم و بهطور مشخص پژوهشگر تاریخ هنر هستم. حدود 6 سال است که بهطور متمرکز روی این موضوع مشغول به کارم.
چند سالی هست که در دانشگاه علم و فرهنگ تدریس میکنم، اما فقط یک حضور حداقلی دارم؛ برای حفظ و نگهداری رابطه با دانشگاه و دانشجویان اینکار را انجام میدهم، زیرا در ازای دریافت حقالتدریس ناچیز کمتر کسی حاضر به انجام کار تدریس و گذران وقت خود در این زمینه است.
فعالیت شما در زمینه پژوهش و تألیف جوابگوی نیازهای مالی شما جهت امرار معاش هست؟
بله، اما بهسختی. تا امروز که بوده و امیدوارم که بتوانم قادر به ادامه فعالیت باشم. چراکه اینکار، کار راحتی نیست. زمانیکه با دوستان خود در خارج از ایران گفتوگو میکنم، وقتی در مورد شغل و منبع درآمد من میپرسند، جواب میدهم که پژوهشگر مستقل تاریخ هنر هستم، یعنی به دانشگاه یا پژوهشگاهی مشخص وابستگی ندارم، برای آنها سؤال است که چگونه؟ من در ادامه با توضیحات خودم سعی در قانع کردن آنان دارم و روند تألیف و چاپ را برایشان تشریح میکنم. در بسیاری از موارد شخصاً به دنبال پشتیبان و حامی مالی برای انتشار آثارم هستم تا بتوانم برای بعضی از کتابهایم، چیزی بیشتر از حق تألیف دریافت کنم، چراکه حق تألیف بهتنهایی کفاف امورات زندگی را نمیدهد. با آگاهی به این حقیقت که درآمد حاصله از اینکار، صرفاً در حد رفع نیازهای اساسی زندگی است، وارد این مسیر شدم و اینکار را انجام میدهم.
نبود منابع کافی به لحاظ علمی، عدم وجود علم کافی در بین استادان، نبود رغبت و نبود مدیریت سیستم کلان فرهنگی در ایران، بهعنوان دلایل توجه بیشتر مؤلفان به بحث ترجمه است. با این توضیح بهنظر شما کدامیک از این موارد باعث شده که مؤلفان بیش از تألیف به ترجمه روی بیاورند؟
من در حوزه کاری خودم (هنرهای تجسمی) بارها برای ناشران و دوستان گفتهام که در طول مهرومومهای گذشته ما کتاب جامعی درباره نقاشی ایران، درباره تاریخ مجسمهسازی در ایران و یا کتاب جامعی درباره گرافیک و عکاسی که به تفکیک به هریک از این زمینهها پرداخته باشد را نداریم و یا در صورت وجود، تعدادشان بسیار اندک است. حال اگر شما به نویسندگان آثار مهم، در این زمینهها توجه کنید، این سؤال پیش میآید که کدامیک از این کتابها، نتیجه و محصول دانشگاه بودهاند؟ در اینباره مثالی میزنم. مهمترین کتابی که درباره تاریخ نقاشی ایران نوشته شده به قلم روئین پاکباز است. این کتاب مورد استفاده همه دانشجویان هنر و همچنین استادان این رشته قرار میگیرد، اما نکته جالبتوجه اینجاست که روئین پاکباز، محصول دانشگاه نیست.
در زمینه گرافیک نیز ماجرا به همین صورت است. نشر «نظر» سال گذشته کتاب «درآمدی بر تاریخ گرافیک ایران» را منتشر کرد. این کتاب مربوط به استاد تناولی است اما آیا آقای تناولی از بدنه دانشگاه بیرون آمده و دستپرورده و تربیتشده دانشگاه است؟ او مطلقاً به دانشگاه ارتباطی ندارد. ما شاهد همین وضعیت در زمینه عکاسی نیز هستیم. خروجی کتابهای رفرنس ما درباره تاریخ هنر، مربوط به دانشگاه نیستند و این خود نشانگر و بیانکننده عقیم بودن دانشگاهها در تولید علم روز و یا در تولید کتاب مرجع است.
در زمینه نقاشی معاصر ایران، نخستین کتابی که منتشر شده کتاب «هنر معاصر ایران» به قلم آقای کشمیرشکن هست. این کتاب، ابتدا در لندن منتشر و بعد از چند سال نشر «نظر» آنرا به فارسی برگردانده و منتشر کرده است. در این مورد هم باز دانشگاههای ما نقشی نداشتهاند. کتابهای آقای مجابی و نوشتههای آیدین آغداشلو از نشر «آبان» که آثار بسیار ارزنده و مهمی هستند و جایگاه کتاب رفرنس را دارند هم ارتباطی با دانشگاه نداشته و هیچکدام از آنها نتیجه و محصول دانشگاه نیست. دانشگاههای ما در زمینه پرورش و خروجی پژوهشگر بسیار ضعیف عمل میکنند، چراکه استادان در دانشگاه بهمثابه کارمند هستند و باید وقت خود را صرفاً با دانشجویان بگذرانند و درگیر انتشار مقالات علمی پژوهشی جهت ارتقا رتبه علمی خود باشند؛ در نتیجه عملاً فرصتی پیش نمیآید که کارهایشان توسط ناشران دیگر نمود پیدا کند.
بهنظر شما آیا مقالات علمی پژوهشی که برای ارتقا و حفظ درجه علمی توسط آاستادان دانشگاه منتشر میشود، قابلیت تبدیل به کتابی قابل رجوع و قابلاستفاده را ندارند؟
خیلی از آنها این قابلیت را ندارند، چراکه اگر این قابلیت در این آثار وجود داشت، دستِکم ناشران دولتی در قالب کتاب منتشرشان میکردند. بهنظر من این مسئله نشان از ناآگاهی و عدم برخورداری از علم و دانش کافی و بهروز است. حدود 6 سال است که در دانشگاه تدریس میکنم و میدانم که دانشگاه، این افراد را در زمینه تولید علم عقیم و نابارور کرده است؛ این خاصیت دانشگاه در ایران است.
بهعنوان پژوهشگر تاریخ هنر، برای دوری از بیراهه رفتن در این مسیر چه راهکارهایی پیشنهاد میکنید؟
جواب سؤال شما امری بدیهی است. ما میدانیم که سیستم جذب افراد در دانشگاه باید تغییر کند و محک زدن سطح دانش استادان دانشگاه در طول دوره تدریس هم باید بهدرستی ادامه داشته باشد؛ نه صرفاً در زمان ورود به دانشگاه. در این شرایط دانشگاههای ما سازوکاری که به تولید علم و دانش و اثر منجر شود را ندارد. ما فاقد سیستمی هستیم که منجر به ثبت داشتهها برای آیندگان باشد. در این حوزه کافی است نگاهی به بودجه اختصاصیافته به بخش فرهنگی کشور داشته باشیم که نشان میدهد به فرهنگ بهعنوان پدیدهای سرگرمکننده، غیرضروری و ویترینی نگاه میکنند و هر زمان که بخواهند بودجهای را از ارگانی فاکتور بگیرند، به سراغ بخشهای فرهنگی میروند. مدیران و مسئولان این حوزه آگاه به تأثیرگذاری مسائل مختلف در این زمینه نیستند. بهعنوان مثال آقای کیارستمی مدتی قبل فوت کردند، اما در مهمترین روزنامههای دولتی ما، بهعنوان خبر نخست به این اتفاق پرداخته نشد. سیستم ارزشگذاری از جانب دولت مناسب نیست و هزینه و سرمایهگذاری از لحاظ مادی و معنوی انجام نمیشود.
گفتن ایدههای روشنگر بدیهی است، همه میدانند و از روز روشنتر است. برای همین مهمترین راه را کار کردن میدانم.
نظر شما