محمدرضا عبدالملکیان، شاعر مطرح کشورمان گفت که شاعران جوان حق دارند کار خود را ارائه دهند و اگر دوست دارند کتاب چاپ کنند. نباید جلو آنها را گرفت زیرا بعد از دیدن بازخورد مخاطبان به این نتیجه میرسند که زمان مناسبی را برای انتشار کارشان انتخاب کردهاند یا نه.
با توجه به رشد و رونق انتشار کتابهای شعر و ترانه، روند حرکت شعر را چطور بررسی میکنید؟
در کشور ما فضای نشر شعر تابع فضای جهانی است؛ یعنی فضای شعر به سمت محفلهای کوچک در حال حرکت است و ما کمتر جلسات شعری را میبینیم که مانند گذشته با حضور هزار نفر برگزار شود، البته اگر ترانه، طنز و چیزهایی مثل این را که این روزها به شعر چسباندهاند در نظر نگیریم. شعر در گذشته تنها هنر مملکت ما بود و یکهتازی میکرد اما امروز رقیبهای فراوانی دارد و در کنار موسیقی، نقاشی، گرافیک، تئاتر و سینما به کار خود ادامه میدهد. علاوه بر موارد گفته شده، ماهواره، تلویزیون و اینترنت رقیب اصلی و سرسخت شعر و مطالعه هستند و به قدری افراد را سرگرم میکنند که مجالی به فرد نمیدهند تا به مطالعه بپردازد، در واقع مردم به قدری خودشان را مشغول این وضعیت کردهاند که اصلاً احساس نیازی را حس نمیکنند. البته با توجه به تمام مباحث مطرح شده، چشمانداز من در شعر سهراب سپهری است که میگوید: «تا شقایق هست زندگی باید کرد» بنابراین بهتر است زشتیها را دور بریزیم و با دیدی زیبا و قشنگ به آینده شعر نگاه کنیم.
بر اساس صحبتهای مطرح شده، شما شعر طنز و ترانه را جدا از شعر و ادبیات میدانید؟
جامعه ما به موسیقی علاقه دارد و مخاطب آن از شعر جداست چراکه شعر یک هنر جدی است که توجه به کلمات و ترکیب کلمات دارد اما ترانه تابع موسیقی است و خیلی مهم نیست که آن کلام قدرت داشته باشد یا نه. برای فهم بهتر این موضوع باید گفت که اگر ما ترانههای منتشر شده را بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که بسیاری از آنها دارای معنی و مفهوم مشخصی نیستند اما به دلیل همنشینی با موسیقی خوش نشستهاند. متأسفانه برخی تلاش میکنند که ترانه را به شعر بچسبانند که این کار به هیچ وجه صحیح نیست چراکه اگر ما این دو موضوع را از هم جدا نکنیم، هم شعر و هم ترانه آسیب میبینند.
شعر طنز چطور؟ آیا آن نیز به ادبیات و شعر لطمه میزند؟
در حال حاضر جامعه توان شنیدن حرف جدی را ندارد و علاقهمند است که همه چیز به شوخی برگزار شود. به همین دلیل به شنیدن و پشتیبانی از طنز رغبت پیدا کرده، طنز یک هنر گرانقدر و گرانمایه است. وقتی ما اسم عبید زاکانی را بهعنوان یک طنزپرداز مطرح میکنیم تفاوت فراوانی دارد با کاری که امروز برخی دوستان انجام میدهند و شوخیهای مسخره را در قالب شعر طنز به خورد مخاطب میدهند. اینکه برخی دوستان مصرع نخست بیتهای شعر فردوسی، حافظ یا سعدی را برمیدارند و درمصرع دوم یک سخن بیارزش را میآورند شعر طنز نیست و آنها نیز شاعر نیستند و به نظرم دچار توهم شدهاند. انجام این کار از هر شخصی برمیآید و ملاکی برای شاعر بودن شخص مورد نظر نیست. معمولاً وقتی این گونه مطالب در جلسات شعر نیز خوانده میشود افراد حاضر به دلیل نامربوط بودن مطالب بیان شده میخندند، او را تشویق میکنند و اینجاست که فرق شعر ارزشمند با شعر بیارزش گم میشود. این مسائل آسیبهایی است که به جامعه شعر وارد شده و متأسفانه ما به سادگی از کنار آنها عبور میکنیم. این اتفاقات پیامدهایی دارد که نتیجه آن سالها بعد مشخص میشود.
در سالهای دور و بهخصوص دهه ۷۰، شاهد اوجگیری شعرنو و گوشهگیر شدن غزل بودیم، اما به یکباره شرایط تغییر کرد و غزل و شعر محاوره توانستند جایگاه خوبی به دست آورند. از طرفی افرادی که قدرت کافی در دستوپنجه نرم کردن با وزن و قافیه نداشتند سراغ شعر آزاد آمدند. آیا قبول دارید که در سالهای گذشته شعرهای نو بهخصوص شعر آزاد فضای توهمی را ایجاد کرده و خیلیها دچار توهم شاعر بودن شدهاند؟
در بررسی وضعیت شعر باید گفت که ما در هر دوره افزون بر ۲۰ هزار شاعر داشتیم که در این بین ۷ تا ۱۰ نفر در رتبه نخست، حدود ۳۰ نفر در رتبه دوم و حدود ۶۰ نفر نیز در رتبه سوم قرار داشتهاند. اما میبینیم که در هر دوره از این بین، تنها نام چند نفر باقی مانده است، بنابراین نباید به اتفاقاتی که میافتد زیاد توجه داشت. برای مثال ما در دوره قاجار شاعری داریم به اسم غواصی یزدی، او در یکی از اشعارش میگوید: «به شعرم آنچه اکنون در حساب است/ هزار و نهصد و پنجاه کتاب است»، حال اگر هر دفتر او را تنها ۵ صفحه در نظر بگیرم و حرفش را اغراق بدانیم باز هم میشود این نتیجه را گرفت که او آثار فراوانی داشته، اما از شعر او تنها همین یک بیت باقی مانده است. امثال غواصی یزدی کم نبودند اما باید دید که چه کسی این وسط ماندگار شده، بیایید به حاشیهها توجهی نداشته باشیم و مسیر اصلی شعر را دنبال کنیم. جریان شعر مانند یک مسابقه دوی ماراتن است، ما حق نداریم کسی را حذف کنیم، مسابقه شروع میشود و رفتهرفته افراد خودشان کنار میروند و در آخر تنها چند نفر باقی میمانند. کار من و سایر دوستان شاعر آفرینش شعر است، این که کدام شاعر خوب مینویسد و کدام شاعر ضعیف است به ما ارتباطی ندارد. مهم نیست که چند نفر در جریان شعرنو حضور دارند و چگونه شعر میگویند و باعث قوت یا ضعف شعر نیمایی میشوند، مهم این است که جریان شعر به قدرت در حال رشد و ترقی است.
آیا قبول دارید که عدهای در حوزه شعرنو، شعرهای شاعران خارجی را ترجمه میکنند و به اسم کار تألیفی منتشر میکنند؟
در گذشته به دلیل دسترسی نداشتن به منابع اطلاعاتی مانند اینترنت این اتفاق زیاد رخ میداد. جالب است بدانید برعکس این حالت نیز بود یعنی افرادی که در ایران شرایط چاپ شعرهایشان را نداشتند، شعرها را به اسم شعر ترجمه چاپ و عرضه میکردند. امروز هم این اتفاق رخ میدهد اما فکر میکنم نسبت به گذشته کمتر شده، در مجموع این افراد با انجام چنین کارهایی هیچوقت صاحب سبک نمیشوند، به همین دلیل ماندگار نخواهند بود.
نظرتان درباره فضای مجازی چیست؟ به نظر شما شرایطی که این شبکهها ایجاد کردند به شعر ما ضربه نمیزند؟
فضای مجازی مضرات و فواید بسیاری دارد که بررسی آن کار کارشناسان این حوزه و از اختیارات من خارج است، اما به نظرم یکی از مزایای این شبکهها این است که فضا برای همه وجود دارد و کسی نمیتواند معترض این موضوع باشد که آثار من دیده نمیشوند. هیچکس در این شبکهها سانسور نمیشود و راحت میتواند حرفهایش را بزند. طی یکی دو سال اخیر فضای مجازی چنان پیشرفت کرده که کنترل آن عملاً از دست دولت خارج شده، بنابراین مردم خودشان باید راهکاری بسنجند و از این فضا به درستی استفاده کنند. در کل سود و ضرر این فضا به خودمان بستگی دارد.
پس به نظر شما با پیشرفت تکنولوژی شرایط کتابخوانی تغییر خواهد کرد؟
در حوزه شعر شاید این اتفاق افتاده باشد، وقتی تمام شعرهای شاعران در اینترنت و صفحههای شخصیشان است واقعاً چه نیازی به خرید کتاب احساس میشود؟ اگر امروز کتابهای شعر فروخته میشوند و مخاطب دارند به دلیل این است که نسل من و شما با کتاب بزرگ شده و دوست دارد که شعر را در کتاب بخواند اما آیا نسلهای بعدی نیز راه ما را میروند؟ من بعید میدانم. چراکه این بچهها در دنیای تکنولوژی متولد میشوند و نمیتوان آنها را مجبور کرد که خلاف این جریان حرکت کنند؛ برای مثال اگر به چند سال قبل بازگردیم، قطعاً به یاد میآورید که در جلسات شعر، شاعران از روی کتاب یا دفتر، شعر میخواندند اما امروز دیگر کمتر کسی این کار را میکند و معمولاً همه از روی گوشی موبایل یا تبلت شعر میخوانند.
وضعیت ارزشیابی در حوزه انتشار کتاب شعر را چگونه ارزیابی میکنید؟
متأسفانه تمام بررسیهای ما کلمهای و سلیقهای است و تخصص و حرفه تأثیری در رد یا قبول شعر ندارد. البته ناشران حرفهای مانند چشمه، نیماژ، فصل پنجم و مروارید در کنار نگاههای اقتصادی، بدون بررسی محتوایی اقدام به چاپ کتاب نمیکنند چراکه علاوه بر درآمد، اگر کتابی را این واحدهای نشر، چاپ کنند که قوی نباشد، با آبروی انتشارات خود بازی کردهاند. در نتیجه معمولاً کتابهای ضعیف از سوی انتشاراتی چاپ میشوند که در ازای دریافت پول، کتاب را چاپ میکنند و با بعد از آن کاری ندارند. البته این موضوع مختص به بخش کوچکی از بدنه نشر ماست زیرا بسیاری از واحدهای نشر در حال حرفهای شدن هستند و باید به آنها زمان بدهیم. من نگران جریان شعر نیستم زیرا شعر مسیر خود را میرود و کسی نمیتواند آن را از مسیرش خارج کند. من بر خلاف سایر دوستان، مخالف چاپ کتاب شعر نیستم چراکه ذوق و شوق شاعران جوان را برای چاپ کتاب درک میکنم. به نظرم باید این اجازه را به شاعران جوان بدهیم تا اگر علاقهمند به چاپ کتاب هستند، این کار را انجام دهند زیرا بعد از چاپ کتاب و مشاهده استقبال جامعه ادبی، به این نتیجه خواهند رسید که کار صحیحی انجام دادهاند یا در انتشار کتاب خود عجله کردهاند.
نظر شما