شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۶:۳۰
عبدالحسین طالعی: انتشار و ارایه کیفی کتاب ارتباط مستقیم با تحول علوم انسانی دارد

عبدالحسین طالعی، استاد دانشگاه با اشاره به جایگاه و نقش انتشار کتاب در ارتقای سطح علوم انسانی، بروزرسانی این علوم، همچنین تحول در این گستره می‌گوید: انتشار کتاب‌های مثبت و تحول آفرین با تحول علوم، ارتباط متقابل دارند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه،‌ ارتقا سطح کمی و کیفی نشر در گستره آثار مرتبط با علوم انسانی اهمیت به سزایی در سیر تحول این علوم دارد چرا که سبب می‌شود آرا و نظریات اندیشمندان مختلف نقاط مختلف جهان از نگاهی تحلیلی بررسی و در اختیار صاحب نظران، استادان، دانشجویان رشته‌های مختلف این عرصه قرار گیرد. عبدالحسین طالعی، استاد دانشگاه این مساله را بررسی کرده است.
 
وضعیت نشر کتاب‌های حوزه علوم انسانی را از دیدگاه یک پژوهشگر در سال گذشته چطور ارزیابی می‌کنید؟ به نظرتان آیا به لحاظ کمی با رشد مواجه بوده‌ایم؟
 
اگر میزان نشر کتاب را از نظر کمّی بخواهید، طبعاً باید از مراکزی مانند موسسه خانه کتاب جویا شوید که به طور تخصصی در این موارد کار می‌کنند ولی من در اینجا کلامی متفاوت دارم. اگر مراد شما از کلمه نشر، معنای واقعی آن باشد، ما چنین پدیده‌ای را تنها در مورد کتاب‌های معدودی داریم. وگرنه در مورد بسیاری از کتاب‌ها، آنچه واقعاً وجود دارد، خروج از محبس چاپخانه به محبس کتابفروشی است، نه بیشتر. این نشر کتاب نیست. نشر، گسترده شدن کتاب، آگاه شدن خواننده واقعی از آن و دستیابی او بدان است، یعنی هم اینکه توان دستیابی به کتابش را داشته باشد و هم انگیزه این دستیابی در او باشد و هم برای این کار، تشویق شود. به عبارت دیگر بگویم که برای دانشجویان و معلمان رشته کتابداری آشناست. در پنج اصل رانگاناتان می‌خوانیم: «هر خواننده‌ای کتابش، هر کتابی خواننده‌اش» او این را برای کتابخانه می‌گوید، ولی من برای کتابفروشی به کار می‌برم. رانگا می‌گوید: کتابخانه‌ای نمونه و ایده‌آل است که این اصل در آن رعایت شود، ولی من می‌گویم: نشر نمونه نیز باید مصداق این اصل باشد.
 
طبعاً تعدادی معدود از کتاب‌ها، که پی در پی با شمارگان بالا چاپ می‌شود و به فروش می‌رسد، از آنچه گفتم، مستثنی می‌شوند. اما درست گفته‌اند که: «النادر کالمعدوم». هیچ قاعده را بر اساس این گونه استثناها نمی‌توان استوار کرد. شاید شاخص‌های کمّی را بالا ببرد، ولی تغییر واقعی در عالم نشر ایجاد نمی‌کند. مگر اینکه نشر را به معنای عرفی آن بگیریم و بدان دل خوش داریم، یعنی همین که اکنون داریم و کاریکاتوری از نشر است نه بیشتر.
 
رشد هر جامعه‌ای بنا به اتفاق نظر اندیشمندان مختلف، در گرو توسعه علوم انسانی و پژوهش‌هایی است که در این حوزه صورت می‌گیرد، به نظر شما برای تقویت جایگاه کیفی از یک سو و از سوی دیگر معرفی آثار و کتب پژوهشی حوزه علوم انسانی به جامعه دانشگاهی باید چه اقداماتی صورت پذیرد؟
 
پرسش مهمی است. اساساً کیفیت است که ارزش فرآورده‌ها را تعیین می‌کند نه کمیت. خدای حکیم در گزارش یکی از غزوات، به شمار مؤمنان اشاره فرمود که کثرتشان در آن مرحله خاص دردی دوا نکرد: «فلم تغن عنکم کثرتکم شیئا». دانای توس به همین مطلب اشاره کرد که گفت: سوار و پیاده نیاید به کار/ یکی مرد جنگی به از صد هزار. قصه ارزیابی کیفی سر دراز دارد. عواملی در آن دخیل است، از جمله: نخست بررسی علمی دقیق و نه تجارت محور به کتاب، بدون حب و بغض پیش از چاپ و نشر آن است. دوم ارتباط مفهوم رکود علمی در دانشگاه با تعداد کتاب‌هایی که یک استاد نوشته و چاپ کرده است. سوم توجه نویسندگان به مخاطبان و نیازهای راستین آنها است.
 
چهارم توازن میان تألیف و ترجمه. در اینجا باید بدانیم که برخی تألیف‌ها، مونتاژ ترجمه‌ها یا اقتباس‌هاست. پس مراد من تألیف واقعی است نه تألیف نما و پنجم آسیب‌شناسی تولید و توزیع و نشر، پیوسته باید صورت گیرد، در خطی موازی با اصل تولید و نشر. ششم جداسازی میان کتاب‌های درسی و کمک درسی با کتاب‌های دیگر. گروه اول مشتریان خاص خود را دارند، هر چه و در هر سطح که باشند. ولی مهم گروه دوم است که تعیین کننده بازار نشر هستند. عوامل دیگر نیز می‌توان برشمرد که برای رعایت اختصار به همین مقدار بسنده می‌شود.
 
با توجه به رشته تخصصی‌تان و اینکه سال‌هاست با بحث کتاب و آثار متعدد در حوزه‌های مختلف مواجه هستید، تصور می‌کنید برای ارایه کتاب‌های فاخر در حوزه علوم انسانی باید چه اقداماتی صورت پذیرد؟
 
اقدامات بایسته را بارها گفته‌اند، ولی کمتر گوشی بدهکار بوده تا بشنود. با این همه برای یادآوری مجدد یا اتمام حجت باز هم مرور می‌کنیم. هر ساله کتاب سال جمهوری اسلامی در سطح ملی و بین‌المللی، کتاب سال حوزه و چندین مورد مشابه خرد و کلان برگزار می‌شود. در هر یک از این موارد وقت و تخصص کارشناسی و سرمایه‌ای کلان صرف ارزیابی و داوری آثار می‌شود، اما از این همه ورودی فقط یک خروجی می‌گیریم: اینکه برنده نفر اول و دوم و سوم و تشویقی کیست. در واقع فرآورده را منحصر به اعلام نتایج می‌دانیم. پیشنهادم این است که خلاصه گزارش‌های داوری برای بهینه‌شدن و بالا رفتن کیفیت کتاب‌ها منتشر شود.
 
دوم اینکه برنامه آموزشی به سوی برنامه کاربرد محور حرکت کند. مثالی از رشته کتابداری بزنم (که اخیرا به نام رشته علم اطلاعات و دانش‌شناسی تغییر نام یافته است) در این رشته هنوز هم اولویت و اعتبار با پژوهش‌هایی است که شکل و نمود جهانی آن جذاب باشد، ولی پژوهش‌های موردی، کاربردی و عملی در رده‌های بعد جای دارد. مثلاً تحقیقی عملی در باب مشکلات یک روستا در این زمینه، محقق را مشهور نمی‌کند. چه می‌شود اگر به معلم کتابداری اجازه دهند که به جای مرور چندباره اصول تئوریک دانشجویانش را به روستایی ببرد، مشکلات و فرصت‌ها را از نزدیک ببینند و راهکارها را، نه در سطور کتاب‌ها، بلکه در میدان عمل واقعی بجویند؟ آیا از این گونه آموزش در رشته پزشکی نتیجه مثبت نگرفته‌ایم؟ پس چرا در رشته‌های دیگر به این روش روی نمی‌آوریم؟
 
سه، کاستن ساعت درسی استادان و معلمان و سوق دادن آنها به تولید دانش جدید. البته در کنار آن باید فضایی ایجاد شود که سرقت اندیشه‌ها را مانع شود، با انگیزه‌های اخلاقی و حقوقی و قانونی، وگرنه آن تشویق‌ها به تنهایی راه به جایی نمی‌برد. نمونه سلسله آموزش‌های باز دانشگاه ام.آی.تی تجربه‌ای خوب در این زمینه است که در سال‌های اخیر دانشگاه شهید بهشتی نسخه فارسی آن را عرضه می‌کند. این خود سر فصل یک پژوهش جدی و مستقل تواند بود.
 
جایگاه انتشار کتاب در حوزه علوم انسانی را چقدر در تحول این علوم موثر می‌دانید؟
 
انتشار کتاب‌های مثبت و تحول آفرین با تحول علوم، ارتباط متقابل دارند، یعنی در اینجا قصه مرغ و تخم مرغ تکرار می‌شود. استادان و معلمان اگر آموزگار درس تحول و نوآوری باشند نه تکرارکننده کتاب‌های درسی متداول، عملا تحول و خلاقیت نهادینه می‌شود. در این مورد چند نکته بیان می‌شود:
 
یکم: معلم خوب کسی است که دانش‌آموز خوبی باشد. کسی که در یک مرحله خود را از ضرورت کسب دانش مستغنی بداند، نه تنها خود به جایی نمی‌رسد، بلکه راه تحول و ارتقا را بر دیگران می‌بندد. کافی است که چنین کسی کار سیاست‌گذاری را در فضای بسته انجام دهد. چه اتفاقی می‌افتد؟ قانونی بسته و دست و پا گیر تصویب می‌شود که به نام پژوهش است، ولی به کام رکود.
 
دوم: تقویت مراکز علمی غیر دولتی/ سمن‌ها. این مراکز بدن تقید به قید و بندهای مقررات و بخشنامه‌های خشک رسمی حرکت عملی به یک رشته و دانش می‌دهند و دلسوزانه گامی فراپیش می‌نهند.
 
سوم: تحول را از محیط‌های کوچک و گام‌های کوچک اجرایی آغاز کنیم نه از نقشه‌های جهانی که ملزومات و مقدماتش را در اختیار نداریم و لذا در مرحله ادعا باقی می‌ماند. 
 
چهارم: بدانیم و باور کنیم که در این وادی، کارهایی باقی می‌ماند که استوار، درازمدت، ریشه‌ای، زمان بر، غیر نمایشی، و با پشتوانه اندیشه و مشورت باشد. جز این هر چه باشد، شبه تحول است و راهزن توجه، که کار را بر رهروان مشتبه می‌کند.
 
پنجم: سیاست‌گذاران و متولیان امور، میان حوزه‌های مختلف دانش تبعیضی قائل نشوند، بلکه همه حوزه‌ها را در یک جورچین (پازل) کنار هم ببینند که قرار است مکمل هم باشند. هر وقت یک رشته علمی را نسبت به یک رشته دیگر، «برابر‌تر» دیدیم، آنگاه یک گوشه از این اندام متورم می‌شود و گوشه دیگر لاغر می‌ماند.
 
گفتنی‌ها بیش از اینهاست ولی فرصت اندک مجال بیش از این نمی‌دهد. امید که این گفت‌و‌گوها یک تن را به گامی عملی ولو گامی کوچک وادارد. توفیق دست‌اندرکاران را در راه رساندن جامعه موجود به جامعه موعود، بهترین سرمایه و توشه راه است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها