مرتضی رسولیپور، مدیر بخش تاریخ شفاهی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در یادداشتی به نقش پررنگ موسسهها و سازمانهای دولتی در تالیف تاریخنگاری انقلاب اسلامی پرداخته است.
بعد از جنگ تحمیلی و در سالهای نخستین دهه هفتاد موسسههایی شکل گرفتند که در دستور کار این موسسهها نگارش و ثبت رویدادهای چندین دهه گذشته کشور مورد توجه قرار گرفت. از جمله روشهایی که در تحلیل تاریخ ایران به کار گرفته شد، مراجعه به افراد و کسانی بود که درباره گذشته شناختی داشتند که ما نام این رویکرد را تاریخ شفاهی گذاشتیم. از این رو از یک طرف تلاش شد تا کسانی که شاهد انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی بودند در محور گفتوگو قرار بگیرند و از طرف دیگر جمعآوری خاطرات کسانی که در دوران انقلاب و جنگ حضور داشتند، ثبت و ضبط و بعد از جمعآوری منتشر شد.
البته تمام این تلاشها به مفهوم تاریخ شفاهی نبود، زیرا ما در آغاز راه بودیم و فاصله زیادی با تاریخ شفاهی داشتیم. در میان این تلاشها، رویکرد خاطرهنگاری نیز پررنگ شد اما باید به صراحت گفت که خاطرهنگاری جدا از تاریخ شفاهی است و تفاوت آن با تاریخ شفاهی این است که این شیوه محور موضوعی است که درباره آن سخن میگوییم. در صورتی که در خاطرهنگاری شخص محور همه موضوعهاست.
ما تا این زمان روشهای مختلف تاریخنگاری را داشتیم. نخست شیوه مارکسیستی بود که رویدادهای ایران را بر اساس دیدگاههای مارکسیستی و استالینیستی بررسی میکرد. دیدگاه دیگر، دیدگاه مبتنی بر نگاه مستشرقین به تاریخ ایران بود و آنها بنا بر تحولاتی که در منطقه اروپا روی داده بود، تحولات ایران را رصد میکردند که اوج این نگاه در نوشتههای خانملکساسانی موج میزد و کسانی که برای بریتانیا نقش بسیاری قائل بودند و اعتقاد داشتند در هر رخدادی نقش دولت انگلستان مهم بود و این دیدگاه را به اصطلاح توطئهانگاری میگفتند. البته این نگاه من است که از آن به توطئهانگاری یاد میکنم برخی آن را نظریه توطئه مینامند. در این نگاه عدهای معتقد بودند که فراماسونها، بهاییها یا دستگاههای خارجی در تحولات ایران نقش فراوانی داشتند.
ایراد اصلی بر این نحلههای تاریخنگاری این بود که دچار نوعی مغالطه «کُن هُو َوجه» میشدند به این معنی که وجهی از عوامل تاثیرگذار بر یک رخداد را میگرفتند و آن را به سایر وجوه دیگر تعمیم میدادند. طبیعی بود که این کاستی با مراجعه به منابع دست اول رفع میشد. با این حال، منابع دست اول، در نگاه نخست کسانی بودند که در رخدادها تاثیر مستقیم داشتند و صاحبمنصبان از صدر تا ذیل را در برمیگرفتند. بعد از انقلاب متاسفانه برخی از این عناصر رفته بودند. با این همه در سالهای آغازین دهه هفتاد نخستین گفتوگوها گرفته شد که آن هم از داخل ایران نبود، بلکه کارهایی که از سوی دانشگاه هاروارد صورت گرفت مانند گفتوگو با دکتر علی امینی، نخستوزیر دهه چهل پهلوی دوم و مصاحبه با ایرج اسکندری، دبیر اول حزب توده که از این لحاظ ما در ایران ضعیف بودیم.
با این حال نخستین کارهایی که به جمعآوری خاطرات از سوی نیروهای انقلابی اختصاص داشت میتوان از کتاب «ناگفتههای حاج مهدی عراقی» نام برد، کتابی که حاصل گفتوگو و سخنانی بود که با وی از بهمن سال 1357 در پاریس صورت گرفته بود. این گفتوگو کمک کرد تا منابع تاریخ ایران قدری وسعت پیدا کند و همچنین انتشار اسنادی که به مرور از سوی 22 مرکز و سازمان اسنادی کشور منتشر شد و به نوعی کارهای اولیه را تحت شعاع قرار داد. بخشی از این فعالیتها، کارهای سندی جدیدی بود که بر اساس اسناد به جامانده از ساواک و سازمانهای امنیتی به دست آمده بود. بخشی نیز به جمعآوری گفتوگو با افرادی بود که در رخدادهای پیش از انقلاب ایفای نقش کرده بودند.
با این همه هنوز رویکرد تاریخنگاری ما، رویکرد واحدی ندارد و از جامعیتی نیز برخوردار نیست. بعضی افراد در این میان تلاش کردند با استفاده از تئوریهای مستشرقین و دیدگاههای مطرح شده در غرب، رخدادهای ایران را تحلیل کنند و به عبارتی آن تئوریها را به رویدادهای تاریخ معاصر تعمیم دهند. به نظر بنده این نوع رویکرد نیز فی نفسه دچار مشکلات اساسی و ساختاری است که باید مورد بررسی قرار گیرد و مشکلات آن رفع شود.
حال این نکته مطرح میشود که «آیا پس از 37 سال از پیروزی انقلاب اسلامی روایتهای آن بیطرفانه است؟ و آیا موسسهها و سازمانهای دولتی در تالیف و تدوین تاریخنگاری انقلاب
سهم بسزایی دارند؟» در این باره باید بگویم سهم هر مجموعهای در تالیف منابع تاریخ معاصر بنا به داراییهایی که دارد، شکل میگیرد؛ به بیان دیگر اسناد این موسسهها کامل و یکدست نیستند. برخی مانند آرشیو ملی دارای اسناد دولتی هستند، بعضی همچون موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران اسناد محرمانه و درباری دارند. در این میان موسسهای مانند موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی و مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات اسناد ساواک را در اختیار دارند و اقدام به تاریخنگاری کردند که این روال همچنان ادامه دارد.
بنابراین ممکن است روایتها تا حدودی یکطرفه باشد و این ایراد بر آن وارد باشد. برای رفع این مشکل باید گفت تا زمانی که دانشگاههای ما به شکل عملیاتی وارد این عرصه نشوند، تاریخنگاری از منظر قدرتمندان تحلیل میشود؛ اگرچه نقش تاریخ شفاهی این است که ما تاریخ را تنها از دید دستگاههای دولتی و رسمی نبینیم و به طرف تودههای دیده نشده جامعه و طبقات فرودست برویم. تا زمانی که ما به این رویکرد در تاریخنگاری ایرانی کمتر توجه کنیم به همان میزان هر کاری که در این حیطه انجام میدهیم، دارای کاستیهایی است.
نظر شما