مجموعه داستان «لذتی که حرفش بود» نوشته پیمان هوشمندزاده از سوی نشر چشمه به چاپ سوم رسید.
در توضیح «لذتی که حرفش بود» میخوانیم: «مجموعهای است از نابترین تجربههای به ظاهر پیشپاافتاده و هر روزه ما. مجموعهای از بدیهیات، آنقدر که کمتر کسی به آنها فکر میکند. پیمان هوشمندزاده و منطق راویی ساده و روانش، کولاژوار قطعاتی از مشاهدات هر انسانی را از پیرامونش و خاطراتش کنار هم چیده، جوری که برای خواننده چارهای جز حیرت کردن نمیماند. این تکهها و در کلیتشان این مقالات، عریانکننده یکی از بارزترین کمبودهای هنر معاصر ماست؛ قدرت دیدن، شناختن و شکافتن سادهترین اتفاقات جاری زندگی و حرف زدن راجعبهشان.
گاهی لازم است انگشت عکاس برای فشردن شاتر بلرزد، قلم در دستان نویسنده بلغزد و مخاطب جسارت کندوکاو در جزئیترین رکن اثر پیش رویش را بیابد. این کتاب، به قول نویسندهاش «توضیح واضحات» است.»
در داستان «لذت» این مجموعه میخوانیم: «یک سالی از جنگ گذشته بود. ما، 6 نفرمان، تبعیدیهای دزفول بودیم، هر کدام به بهانهای. آتشبار ما کل فاصله بین اندیمشک و دورود را پر میکرد. 50 کیلومتر بعدی از تلهزنگ، کنار پل بزرگ موضع ما بود. دمدمهای غروب وقتی هوا خنک شد، سینه کوه را گرفتیم و رفتیم بالا. تا چشم کار میکرد خودمان بودیم و خودمان. البته علاوه بر لَوَند، که شبحی بود از زن زیبایی که نقشش را در سایهروشنها و پیچ و تابهای کوه تصور میکردیم.
درست روی تیغه کوه ستونی از سنگ ساختیم. یک متر ارتفاع داشت. قدیمیشان بودیم. همه با شورت و زیرشلوار زدیم بالا، الا یکی که شیفتش بود و آشخورتر از همه، محض احتیاط با لباس کامل آمد. نمیآمد هم آب از آب تکان نمیخورد. قطار اکسپرس تهران که کلهگندهشان بود بیتلاقی اگر میآمد سه ساعت بعد میرسید.»
چاپ سوم مجموعه داستان «لذتی که حرفش بود» در شمارگان هزار و 500 نسخه در 102 صفحه به قیمت هفت هزار و 500 تومان از سوی نشر چشمه راهی بازار کتاب شده است.
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره این کتاب به لینک زیر مراجعه کنید:
نظر شما