نصرالله پورجوادی، استاد فلسفه و عرفان در ادامه بررسی سلسله مباحث عرفانی، کتاب جدید خود با عنوان «دریای معرفت (از بایزید بسطامی تا نجم دایه)» را از سوی انتشارات هرمس منتشر کرد. وی در این کتاب به بررسی تمثیل «دریای معرفت» بایزید بسطامی و عارفان متاثر از وی پرداخته است.
در بخشی از پیشگفتار مولف بر این کتاب میخوانیم: «مهمترین مسالهای که حکمت ذوقی طریقههای باطنی و صوفیانه را از دینداری عامه و حتی زاهدان و عابدان جدا میسازد معرفت است. دین برای مؤمنان متشرع آیین درست زیستن در دنیاست، به منظور رسیدن به ثواب و نجات یافتن از عذاب در آخرت. حتی زهاد و عبّادی هم که زندگی خود را وقف عبادت و پرستش خداوند کردهاند دینداری را به دلیل ترس از عذاب دوزخ، از یک سو و شوق رفتن به بهشت، از سوی دیگر، اختیار کردهاند. اما منظور اهل سلوک و طریقههای باطنی و صوفیانه از دینداری رسیدن به توحید از راه معرفت است. به همین دلیل است که این طریقهها را طریقههای عرفانی نیز میخوانند. و به همین دلیل است که بر تفسیر ابنعباس از آیه زیر تأکید میورزند. ابنعباس در تفسیر آیهای که میفرماید: «و ما خلقنا الجن و الانس الا لیعبدون» (الذاریات: 56)، میگوید: ای لیعرفون، یعنی منظور از عبادت چیزی جز معرفت نیست. خدا انسان را آفرید فقط برای اینکه میخواست شناخته شود.»
از منظر پورجوادی در این کتاب، معرفت را میتوان حتی مابهالامتیاز حکمت ذوقی طریقههای صوفیانه و باطنی از فلسفه و کلام به حساب آورد. صوفیان یا اهل طریقت و عرفان به دنبال اثبات هستی خداوند نیستند. اقامه دلیل برای هستی خداوند کار متکلمان و فلاسفه است. برای اهل طریقت بحث در هستی خداوند گستاخی است. برای ایشان مساله فقط بر سر شناخت حق تعالی است. اصلاً وجود خداوند در معرفت اوست، چه وجود «یافت» است و همه کوشش اهل سلوک و عرفان برای رسیدن به «یافت» است، یافتی که گاه از آن بهعنوان کشف و شهود یاد میکنند و گاه بهعنوان معرفت، معرفتی که در آن عارف و معروف یکی میشوند، یا به تعبیر عارف غرق در معروف میگردد و در آن هلاک میشود. پس چیزی که میماند معروف است. اوست که خود را مییابد.
نویسنده درباره موضوع کتاب خود اینچنین مینویسد: «داستان بایزید و معرفت استغراقی او نقطه آغاز کتاب حاضر است. بایزید فقط به فرق میان شناخت ساحلی که «علم» خوانده میشود و شناخت استغراقی که «معرفت» خوانده میشود اشاره کرده است. صوفیان دیگر سعی کردهاند درباره ماهیت آن معرفت که در هنگام فنا دست میدهد نیز توضیح دهند. در فصول دیگر این کتاب من سعی کردهام سخنان صوفیان دیگر را درباره معرفتی که در درون دریا دست میدهد توضیح دهم، دریایی که میتوان آن را دریای هستی نامید، هرچند که کمال معرفت در این دریا با نیستی همراه است، نیستی خودی موهوم و هستی یا بقای خودی حقیقی، نیستی «من» و هستی یا بقای «او».»
نویسنده «دریای معرفت» را در 12 فصل تالیف کرده است. وی در فصل نخست، نگاهی به تمثیلهای عرفانی کرده و در ادامه و در فصل دوم، تمثیل بایزید بسطامی را از نظر گذرانده است. وی در ادامه تالیف کتاب، معرفت از نظر بغدادیان را بررسی و تاثیر بایزید بسطامی بر «ابوسعید خراز»، «فارِس بغدادی» و چند عارف دیگر را بررسی کرده است.
«وجد و وجود» عنوان فصل چهارم از این کتاب است. در این فصل، اندوه و شادی، چیستی وجد و علم و وجود از منظر پورجوادی بررسی شده است. نویسنده در ادامه تالیف کتاب و در فصلهای ششم تا پایان به بررسی زندگی و احوالات عارفانی پرداخته که متاثر از بایزید بسطامی بودهاند. «عبدالله انصاری»، «احمد غزالی»، «عینالقضات همدانی» و «سنایی» از جمله این عارفان هستند.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «در ادبیات عرفانی زبان پارسی، اعم از نظم و نثر، چندین تعبیر مجازی و حکایت تمثیلی هست که سابقه آنها به صوفیان و حکیمان قرن سوم هجری برمیگردد، به مشایخی چون ذوالنون مصری و جنید بغدادی و سهل تستری و بهخصوص به بایزید بسطامی و حسین منصور حلاج. از جمله معروفترین تمثیلهای عرفانی پروانه و آتش است که سابقه آن، از لحاظ عرفانی به حلاج برمیگردد. تمثیلهای دیگری همچون داستان مرغان و پرواز آنها به طرف پادشاه خود، آینه و مشاهده خود در آن، باده و جام و مراحل بادهنوشی، درّ و صدف و دریا همه از تعبیرات و تمثیلهای مورد علاقه صوفیان قرن سوم، از جمله حلاج و بایزید بسطامی، بوده است.»
از بایزید بسطامی چندین تعبیر مجازی و تمثیل مشهور به جا مانده که یکی از آنها آفتاب یا خورشید است، میگوید: حق مانند خورشید درخشان است. تمثیل بیرون آمدن او از تن خویش همانند پوست انداختن مار معروف است: «انسلخت من نفسی کما تنسلخ الحیه من جلدها» به این تمثیل ابنسینا هم در ابتدای رساله الطیر خود اشاره کرده است. یکی دیگر تمثیل مرغ است که بایزید چند بار آن را به کار برده است، از جمله در آنجا که میگوید: «من مرغی شدم و همواره پرواز میکنم» ابنسینا و احمد غزالی چهبسا در هنگام نوشتن داستان مرغان به این تمثیل توجه داشتهاند.»
پورجوادی اعتقاد دارد، استفاده بایزید از تمثیل (اله گوری) و تعبیرات مجازی (متافور) ویژگی زبان بایزید بوده و به همین جهت جنید بغدادی که معاصر بایزید بوده و سخنان او را به عربی ترجمه و شرح میداده است. درباره این ویژگی توضیح داده است. جنید برای توصیف این ویژگی خودش تعبیر مجازی (متافور) به کار برده و گفته است که سخنان بایزید از حیث توانمندی و معانی ژرفی که دارد مانند دریاست. دریا یکی از تعبیرات مجازی و تمثیلهای مورد علاقه بایزید است که در سخنانی که از او به جا مانده است بارها به کار رفته و یکی از معانی آن معرفت است. دریای معرفت بعداً بهعنوان تمثیلی عرفانی در ادبیات صوفیانه و عرفانی زبان پارسی رواج پیدا کرده و نویسندگان و شعرای عارف آن را بهکار بردهاند. در اینجا ما میخواهیم سیر این تمثیل را همراه با تحولاتی که در آثار صوفیانه از زمان بایزید تا نجمالدین رازی معروف به دایه داشته است بررسی کنیم.
نویسنده در ادامه کتاب به بررسی «خودی عاشقی، خودی معشوقی» پرداخته و معتقد است، دو مرحله وصال را که یکی بدایت وصال است و دیگری نهایت آن، غزالی در فصل دیگری از سوانح به گونهای دیگر شرح داده است. حالات وجد و وجود که همانند حالات عارف در دریاست حالات معرفتی است. دو حالت وصال هم جنبه معرفتی دارد، اما در عین حال این تحولات در وجود عارف یا عاشق صورت میگیرد، یعنی عارف در وجود خود متحول میشود. وجود در اینجا به معنای یافت است. موجود شدن یافته شدن است.»
وی به خوانندگان توصیه میکند، عارف ابتدا خود را مییابد و سپس پروردگار خود را. عاشق ابتدا خود را از راه مشاهده موجود میبیند و سپس با معشوق یکی میشود. در ابتدا وقتی خودش هست و معشوق هم هست «وصال» است ولی «حقیقت وصال» نیست. اما وقتی یکی شدند حقیقت وصال تحقق مییابد. غزالی این تحول را در فصلی دیگر از سوانح بهعنوان رفتن از خودی عاشقی به خودی معشوقی بیان کرده است. این بحث هم بحث معرفت است ولی از حیث هستی و قیام عاشق یک بار به خود و بار دیگر به معشوق. در عرفان تحول معرفتی عین تحول وجودی است. خود با به خودِ خود بودن دیگر است و خود را به معشوق خود بودن دیگر. خود را به خود خود بودن خامی بدایت عشق است. چون در راه پختگی خود را نبود و از خود برسد، آنگاه او را فرا رسد. آنگاه او را فرا رسد. آنگاه خود را با او از او فرا رسد.
پورجوادی در بررسی عشق از منظر احمد غزالی اینچنین مینویسد: «خامی بدایت عشق در واقع همان ابتدای وصال است. مرحلهایست که عاشق به معشوق رسیده و او را مشاهده میکند. عارف در دریا هنوز زنده است. در این مرحله عاشقی هست و معشوقی. عاشق قائم به هستی خویش است. ولی دویی عاشق و معشوق کمال عشق و حقیقت وصال نیست. عاشق برای اینکه به حقیقت وصال برسد باید از خود بُرسد، یعنی وجودش منتفی شود. پس از اینکه از خودی خود دست شست و قائم به وجود معشوق شد، آن وقت در عشق پخته میشود. عاشق وقتی قائم به وجود معشوق شد دیری نمیپاید و سپس آنچه میماند عشق است و بس.
این مرحله را با سوختن پروانه در آتش بهتر میتوان شرح داد. پروانه وقتی خود را به آتش میزند برای چند لحظه آتش میگیرد و وجودش عین آتش میشود. در این حالت پروانه قائم به وجود آتش است. به تعبیر غزالی، وجود پروانه هیزم آتش عشق شده است. وقتی از پروانه چیزی جز خاکستر نماند آنچه میماند فقط آتش است. غزالی رفتن عاشق از خودی خود به خودی معشوق را «فنا» میخواند و آن را با استفاده از تمثیل پروانه و آتش بدین صورت بیان میکند. اینجا بود که فنا قبله بقا آید و مرد محرم شود به طواف کعبه قدس و پروانهوار از سر حد بقا به فنا پیوندد، و این در علم نگنجد الّا از راه مثالی.»
«دریای معرفت (از بایزید بسطامی تا نجم دایه)» در 209 صفحه، شمارگان هزار و 500 نسخه، به بهای 24 هزار تومان از مجموعه «عرفان» انتشارات هرمس منتشر شده است.
نظر شما