یکشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۴ - ۰۹:۴۹
ایزابل آلنده: وقتی عشق نیست وطنی هم وجود ندارد

ایزابل آلنده، پس از سال‌ها خستگی و تبعید مأمن خود را در ازدواج یافت اما حالا پس از 27 سال زندگی زناشویی تنها شده است. او نمایانگر تنهایی انسان‌ها و دلهره برای وطن است. در این مصاحبه به مخاطبانش توضیح وطن همان جایی است که عشق در آن باشد اما حالا که عشقی ندارد نمی‌داند وطنم کجاست.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)  به نقل از گاردین، سه دهه است که «ایزابل آلنده» داستان می‌نویسد. او ساکن ایالت کالیفرنیاست و در کنار شوهر آمریکایی‌اش «ویلیام گوردون» سال‌هایی زیادی را در آنجا سپری کرد. اکنون پس از از دست دادن خیلی چیزها در زندگی نمی‌توان گفت زندگی کنونی وی نامساعد است.

در گفت‌وگویی که انجام گرفته، این نویسنده شیلیایی که روی مبلی در هتلی در لس‌آنجلس نشسته،  ناگهان مانند بمب، مفهوم شادی و خوشبختی را زیر سؤال می‌برد. «سال‌ها پیش اعتقاد داشتم وطن همان جایی است که عشق در آن باشد اما حالا که عشقی ندارم نمی‌دانم وطنم کجاست.»

پس از 27 سال زندگی زناشویی و نگارش کتاب‌های بسیاری در باب عشق و خانواده این نویسنده 73 ساله اینک تنهاست و در خانه‌ای بیرون از سان‌فرانسیسکو زندگی می‌کند.

وی نیاز به همدردی ندارد. «لطفاً به من تسلی خاطر ندهید چون اتمام آن ازدواج بسیار خوب بود. ما هیچ‌وقت با هم دعوا نکردیم، یا به هم بی‌وفا نبودیم. ازدواج ما بر اثر مرگ طبیعی از میان رفت.»

«آلنده» پس از تجربه اتفاقات مختلف در زندگی از جمله ناراحتی، تبعید، شهرت، و ثروت-65 میلیون نسخه از کتاب‌های او به فروش رفته است-آماده پذیرش فصلی جدید و غیرمنتظره در زندگی غیرعادی خود است. «بسیار عجیب است که به خانه بیایی و همه برق‌ها خاموش و خانه سرد باشد. بسیار عجیب است که فرد دیگری، جسمی دیگر در خانه حاضر نباشد. بسیار عجیب است اما من به آن عادت می‌کنم.»

آلنده در طول دو ماه گذشته در سفر تبلیغاتی کتاب آخرش به نام «عاشق ژاپنی» به سر برده است. «عاشق ژاپنی» داستان عشق گمشده‌ای است که از روزهای کنونی در سان‌فرانسیسکو آغاز و با حمله نازی‌ها به لهستان و پرل هاربر و جمع شدن ژاپنی‌ها در کمپ‌های آمریکایی ادامه می‌یابد. وی داستان را پس از اتمام رابطه خود با «گوردون» نوشت و امید داشت عشق از دست‌رفته‌اش را در لابه‌لای کلمات این کتاب بیاید.
کتاب‌های مختلف «ایزابل آلنده» مانند «شهر حیوانات» و خاطرات او از دخترش «پائولا» که پس از کمای طولانی‌مدت بر اثر بیماری پروفیری از دنیا رفته بود به همگان ثابت کرد وی توان تاثیرگذاری روی انسان‌ها را دارد.

با وجود توضیح زندگی پرفراز و نشیبش هنگام نوشیدن چای بسیار باانگیزه و پرانرژی رفتار می‌کند. سه ساله بود که پدرش آنها را ترک کرد. با مادر و پدرخوانده‌اش که دیپلمات شیلیایی بود به دور آمریکای لاتین سفر کردند و در نهایت در سانتیاگو اقامت گزیدند. «پینوشه» در کودتای سال 1973 «سالوادور آلنده» را کنار زد. «ایزابل» که دخترعموی «سالوادور» بود به ونزوئلا فرار کرد. در آنجا خبرنگاری را آغاز کرد، از همسر اولش جدا شد و اولین رمانش را نوشت که «خانه ارواح» نام داشت و در آن از خاطرات پدربزرگش الهام گرفته بود.

وقتی با «گوردون» ازدواج و در کالیفرنیا اقامت گزید در اول راه شهرت بود و به عنوان یکی از بهترین نویسندگان اسپانیایی‌زبان شناخته‌ شده بود. جایزه‌های متعددی را با خود به خانه برد و کتاب‌هایش به 30 زبان مختلف دنیا ترجمه شدند. او به «گوردن» نیز در نوشتن آثارش کمک کرد. فرزندان «گوردون» از ازدواج قبلی همگی بر اثر اعتیاد فوت کردند.

«وقتی کوچک‌ترین فرزند پسر گوردون فوت کرد علاقه‌اش به همه چیز را از دست داد. سعی کرد همه روابطش را قطع کند. بسیار غم‌انگیز است. سرنوشت به او مجال نداد. من و او باهم سه فرزند را از دست دادیم. خیلی از والدین طاقت از دست دادن یک فرزند را هم ندارند. من سه فرزند از دست دادم.»

«ایزابل» تلاش کرد ازدواجش را نجات دهد. «مشاوره، قرص‌های ضدافسردگی، هر آنچه فکرش را بکنید اما فایده نداشت. اما یک نفر به تنهایی نمی‌تواند زندگی مشترک را نجات دهد. هر دو طرف رابطه باید تلاش کنند.»

ماندن در یک رابطه مخرب بسیار از ترک کردن آن جرأت می‌خواهد. «پس از ترک رابطه احساس تنهایی خواهید کرد و ترس تمام وجودتان را فرا خواهد گرفت اما به تدریج بر این احساسات غلبه خواهید کرد.» تصور عشق ابدی برای همه لذت‌بخش است. «همیشه دلم می‌خواست در چنین روابطی باشم. زوج‌های خوشبخت بسیاری را می‌شناسم که سال‌ها با هم زندگی می‌کنند و همچنان عاشقانه یکدیگر را دوست دارند. چنین چیزی ممکن است. ای کاش من هم این حس را تجربه می‌کردم.»

«در گذشته همه چیز آسان‌تر بود اما حالا مردم 20 سال بیشتر از قبل زندگی می‌کنند. فرصت اشتباه هم دارند.» از آلنده پرسیده شد که آیا همچنان امیدواری که عشق جاودانه زندگی خود را بیابی؟ وی مکث می‌کند و سپس لبخند تلخی می‌زند.

وی احساس تنهایی‌اش را در داستان جدیدش منعکس کرد. «برای خودم جای سؤال بود که اوقات پیری‌ام به چه شکل خواهد بود. چون من هیچ وقت تنها زندگی نکرده‌ام. البته تنها هم نیستم. پسر و عروسم در نزدیکی خانه من اقامت دارند.»

«ایزابل آلنده» در سال 1933 شهروند ایالات‌متحده شد و در مراسمی در سال گذشته نشان آزادی را از «باراک اوباما» دریافت کرد. «جابه‌جایی برای من تبدیل به عادت شده است. همیشه در کتاب‌هایم بی‌ثباتی را نشان داده‌ام چون من خودم یک خارجی هستم و احساس نمی‌کنم به مکانی خاص تعلق دارم. من یک مهاجرم.»

بیگانه ‌هراسی در سیاست آمریکا او را نگران می‌کند. عکس‌العمل شهردار ویرجینیا-که دموکرات است- در توقیف کمپ ژاپنی‌ها در اعتراض به پناهندگی سوری‌ها بسیار وحشتناک بود اما «دونالد ترامپ» جمهوری‌خواه بسیار خطرناک است. «او دیوانه‌ای عصبی است و ممکن است تمام اعتبار حزبش را زیر سؤال ببرد. شاید به نظر خنده‌دار یا عجیب بیاید اما بسیار خطرناک است. جنبش نازی‌ها نیز این‌گونه آغاز شد. فکر می‌کنیم برای ما چنین اتفاقی رخ نمی‌دهد اما ممکن است چنین اتفاقی بیفتد.»

«آلنده» هر روز صبح اخبار دنیا را از روی موبایلش می‌خواند سپس 6 تا 8 ساعت وقت را صرف نوشتن با کامپیوتر می‌کند. او برای نگارش داستانش برنامه‌ریزی نمی‌کند بلکه داستان را همان‌طور که به ذهنش می‌آید و با آزمون و خطا می‌نویسد.

اخیراً که تنها است از تماشای تلویزیون اجتناب می‌کند. «مشکلی با تلویزیون ندارم اما چون همیشه با دیگران تلویزیون تماشا کرده‌ام انجام این کار به تنهایی برایم بسیار سخت است.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها