مجموعه فیلمهای سینمایی دنبالهدار «جنگ ستارگان» اثر «جورج لوکاس» به پدیدهای در فرهنگ داستانهای علمی – تخیلی بدل شده است هرچند، اصل جزئیات و نکات فیلم بر متون ادبی قدیمی و اسطورههای باستان در تمدنهای بسیار بسیار دور استوار است.
«ادوارد المر» یکی از پیشگامان داستانهای عامهپسند و پرفروش علمی – تخیلی محسوب میشود. امروزه تخیلپردازی درباره یک داستان علمی – تخیلی بسیار ساده بهنظر میرسد؛ موشکهای فضای، سلاحهای پرتاب اشعه، امپراطوریهای بیگانگان و ... اما نویسندگانی چون «اسمیت» «لیف براکت» و «هال کلمنت» که داستانهایی را برای نشریاتی چون «داستانهای شگفتانگیز» و دیگر مجلات علمی یا ادبی مینوشتند، به آنچه ما پیکرنگاری واقعی علم و تخیل میدانیم نزدیکتر بودهاند.
«اسمیت» در رمان 1937 خود با نام «گشت کهکشانی» تصاویری را به قلم میآورد که بسیار شبیه «جنگ ستارگان 4: امید جدید» میماند. در این داستان «کیمبال کینینسون» جنگجویی با تمرکز ذهنی بالاست که قدرت کنترل ذهن از راه دور را داراست. او که دنبال طرحی مخفی برای پایگاه زمینی است درگیر رویدادهایی میشود که در اوج آن با قدرت تمرکز ذهن آن پایگاه را نابود میکند. این دست همان ایدهای است که در این قسمت «جنگ ستارگان» میبینیم؛ «اوبی ون کنوبی» به «لوک اسکایواکر» استفاده از «نیروی کیهانی» را یاد میدهد. در داستان «اسمیت» شخصیت جنگجو حتی همه کلاهخود مشابه «لوک» در فیلم را بر سر دارد؛ در کتاب آمده است:
«شاید تعجب کنند که چگونه مردی میتواند از درون کلاهخودی ساخته شده از لایه ضخیمی از آلیاژها ببیند درحالی که هیچ دریچهای یا سوراخی برای دیدن وجود ندارد؛ با وجود این اگر شگفتی هم وجود داشت آنها دلیلی برای پرسیدن نمیدیدند.»
شمشیر لیزری، سلاح شوالیههای «جدی» از دیگر نکاتی است که به یک شاخصه در «جنگ ستارگان» بدل شده است؛ هرچند «ون کنوبی» به «لوک» میگوید که پدرش نیز چنین شمیشیری داشته و با آن دهها تن از اهالی سیاره «پاداوان» را کشته است. آیا واقعا «جورج لوکاس» از صدها شمشیر لیزری نام برده شده در رمانهای علمی – تخیلی اطلاعی نداشته است؟ اما هواداران اینگونه رمانها میتوانند فهرستی از این داستانها را تهیه کنند که مهمترین آنها مجموعه رمانهای «لاکی استار» نوشته نویسنده شهیر روس «ایزاک آسیموف» است.
به علاوه تمامی اینها مشهورترین کتاب الهامبخش «جنگ ستارگان» یک اثر غیر داستانی است؛ قهرمانی با یک هزار چهره» نوشته اسطورهشناس برجسته «جورف کمپل». این کتاب اثری برجسته بود که دوران خود بسیاری از شخصیتهای سینمای هالیوود بر آن استوار بودند؛ حتی پیش از آنکه «لوکاس» نمونههای کهنالگویی از «مونومیت» (شکلی از سفر قهرمانانه اودیسهوار درونی شامل جدایی – آغاز سفر – بازگشت میشود.) را به عنوان چارچوبی برای ماجراهای اسطورهای «اسکایواکر» برمیگزیند.
«کمپل» مینویسد: «سفر ماجراجویانه یک قهرمان از جهان امروزین آغاز بهسوی عجایب فراطبیعی میشود. نیروهای افسانهای آنجا هستند تا با آنها مواجه شویم و یک پیروزی محتوم به انجام برسد. قهرمان از این ماجرای رازآلود به خانه بازمیگردد؛ به همراه قدرتی که برای مرد شدن او مفید است.»
موفقیت «جنگ ستارگان» توانست «جوزف کمپل» را به یک چهره بدل کند و علاقه به اسطورهشناسی باستان را برانگیزاند؛ علاقه و توجهی که در غبار قفسههای کتابخانههای دانشگاهها گم شده بود.
ما همگی همچون یک فرهنگ هستیم تا اینکه به یک اصل ابتدایی چنگ زنیم. با وجود این اگر فیلمها و داستانهایی موفق میشوند تنها به این دلیل است که در یک خط داستانی اسطورهها را بازروایت میکنند؛ این در واقع فرمولی برای موفقیت این فیلمها است.
نظر شما