فرخنژاد افزود: احمد محمود، پس از سالها سکوت در سال 1372 این اثر سه جلدی را خلق میکند و در آن به روایت زندگی پردرد مردم جنوب میپردازد. مردمی که روی معدن طلای سیاه خفتهاند ولی بسیاری از آنان از داشتن حداقلها در معیشت محروم هستند.
در بخشی از جلد دوم این کتاب میخوانیم:
«صدای تماشا بلند شد-" مُو حالا می خوام-" و پا زد به زمین. حوری با گلمشت کوفت به گُرده تماشا- " یه دقه آروم بگیرآخرورپریده کولی!" تماشا دودستی زد توسر خودش و فریاد زد. باران گفت- " ساکت باش رفتم بخرم." وتند ازدکان زد بیرون. مبارک دَم دربود. سرجنبانید و چشمک زد. باران هیچ نگفت. رفت پفک نمکی خرید وبرگشت. بازتماشا داد کشید- " خودم تنها!" حوری زد توی سرش! تماشا مثل تیرازدکان رفت بیرون و رو پیاده رو پهن شد و فریاد کشید.....
باران ایستاده بود تو دهانه دکان بارولی، به حرف بارولی بود - «از خر شیطان بیا پایین ورگرد، به بخت خودت لقد نزن» چشم باران به شرکت کشاورزی تازه تأسیس بود.»
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره کتاب «مدار صفر درجه» به لینک زیر مراجعه کنید:
نظر شما