چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۴ - ۰۸:۵۳
اصغر نوری: هنوز بسیاری از نویسندگان معاصر فرانسه را نمی‌شناسيم/ سنت كتاب‌خوانی نداريم!

مترجم آثار آگوتا کریستوف گفت: اروپاييان از قرن هفدهم سنت كتاب‌خواني داشتند و اين سنت در كنار ديدن نمايش جزو سرگرمي‌هاي آنان بود. اما در ایران این طور نیست. به همين دلیل ما هنوز در مقوله كتاب‌خوانی با معضل روبه‌روييم. به گمانم ادبيات فرانسه هنوز نويسندگان بزرگی دارد اما آثار اين نويسندگان در ايران ترجمه و معرفی نشده است.

گزارش صوتی این نشست را از اینجا بشنوید.

به گزارش خبرگزاری كتاب ایران(ایبنا) اصغر نوری در نشست «بررسی روند ترجمه ادبیات فرانسه در سال‌های اخیر با معرفی كتاب «سال غریب» ترجمه راحله فاضلی و «تاجران» ترجمه ساناز فلاح‌فرد» كه عصر سه‌شنبه 10 شهریور ماه با حضور راحله فاضلی و بدون حضور ساناز فلاح‌فرد برگزار شد گفت: وقتی می‌خواهیم درباره تاریخچه ترجمه صحبت می‌كنیم پیش از هر چیز باید به ترجمه از زبان فرانسه بپردازیم زیرا ترجمه در کشورمان با زبان فرانسه آغاز شده است.
 
وی ادامه داد: ترجمه از زبان فرانسه به دوره‌ای بازمی‌گردد كه نخستین تحصیل‌كرده‌های ایرانی به فرنگ سفر كردند و قریب به اتفاقشان (غیر از چند نفر كه آن موقع از طریق آذربایجان به روسیه تزاری رفتند) به فرانسه مسافرت کردند و اروپا را دیدند. نخستین كتاب‌هایی كه در ایران ترجمه شده نمایشنامه‌های مولیر است كه از زبان فرانسه وارد ایران شد و چند تن از مترجمان ما مثل آخوندزاده و دیگران این نهضت را آغاز كردند.
 
مترجم رمان «دیروز» اثر آگوتا كریستوف اضافه كرد: نمایشنامه‌های مولیر ابتدا به اصطلاح ایرانیزه می‌شد و ترجمه‌ها حرفه‌ای نبود به طوری كه گاه اسم‌ها نیز تغییر می‌كرد. اگر به نمایشنامه «طبیب اجباری» توجه كنید درخواهید یافت كه برخی اسم‌ها ایرانی شده است. اولین اثری كه در ایران به عنوان ترجمه به چاپ رسید نمایشنامه «مردم گریز» مولیر بود كه برای اجرا به فارسی برگدانده شد. این نهضت ادامه داشت و ما به دوران طلایی ترجمه در ایران می‌رسیم كه به دهه 1340 بازمی‌گردد. در آن زمان بنگاه‌های چاپ و نشر به وجود آمدند و آن همزمان می‌شود با دوره‌ای كه سوادآموزی در ایران جدی گرفته می‌شود و شمار مردم باسواد افزایش می‌یابد. در همین دوره مردم به دانشگاه با دید جدی‌تری می‌نگرند و روشنفكری جدی گرفته می‌شود. می‌دانید كه روشنفكری در آن دوره نیز روشنفكری با گرایش‌های چپ است. همان‌طور كه در كشورهای كمونیستی سوادآموزی موضوعی اجباری بود، هرخانواده به زور هم كه بود باید بچه‌‌شان را برای تحصیل راهی مدارس می‌كردند و همه باید متحد و باسواد می‌شدند. این رویه میان روشنفكران دیگر كشورهایی كه نظام كمونیستی نداشتند نیز مرسوم بود. چپ‌های آن دوره ایران كتاب خواندن و ترجمه كتاب را جدی گرفتند و همین ایده تأسیس بنگاه‌های چاپ و نشر را در پی داشت. این بنگاه‌ها به شكل حرفه‌ای ترجمه را دنبال می‌كردند.
 
مترجم رمان «مدرك» اثر آگوتا كریستف توضیح داد: ترجمه در آن زمان عمدتاً از زبان انگلیسی و فرانسه بود و ترجمه از فرانسه هم به ترجمه از انگلیسی می‌چربید. در جهان آن دوران تسلط با زبان فرانسه بود و در ایران هم زبان خارجی‌ای كه در دانشگاه‌ها و مدارس تدریس می‌كردند زبان فرانسه بود. مترجمانی مانند محمد قاضی آثار دیگر مترجمان دنیا را از زبان فرانسه به فارسی برمی‌گرداندند. اما در آن دوره هم یك مترجم بزرگ داریم كه از زبان انگلیسی ترجمه می‌كرد. وی خوشبختانه هنوز هم زنده‌است و امیدوارم سلامتی‌ اش را دوباره به دست آورند. منظورم نجف دریابندری است. مترجمان ایرانی آثار نویسندگان فرانسوی را تا نیمه اول قرن بیستم به خوبی در ایران به فارسی برگرداندند به طوری كه تا دهه 50 میلادی هیچ نویسنده بزرگی نداریم كه آثارش به فارسی ترجمه نشده باشد. البته آثار چند نویسنده ترجمه نشدند كه از جبهه چپ و به تعبیری از هر جبهه سیاسی دور بودند. آثار نویسنده بزرگی مانند رابله كه جزو نویسندگان كلاسیك فرانسوی بود به فارسی برگردانده نشد.
 
این مترجم گفت: كسانی مانند كوندرا و دیگران می‌گویند كه بنای رمان اروپایی با آثار رابله پایه‌گذاری شد و آثار نویسندگانی مانند مارسل امه و ژان ژیونو كه چندان با سیاست زاویه‌ای نداشتند و نه چپ بودند و نه راست، در دنیا مطرح نبود. حتی كتاب‌های مارسل پروست به دلیل راست‌گرایی نویسنده دیر ترجمه می‌شود اما در این بین آثار آندره ژید، ژان پل سارتر و آلبر كامو را به فارسی برمی‌گردانند. پس از جنگ جهانی دوم دو كشور خیلی ضعیف می‌شوند كه مهم‌ترینشان انگلیس است. این كشور با پایان یافتن جنگ دوم جهانی اقتدار خود را از دست می‌دهد. دیگر كشورهای اروپایی هم مانند آلمان كه بازنده جنگند باید سال‌ها از جنگ بگذرد تا بتواند سرپا بایستد. فرانسه هم به عنوان كشوری كه در نیمه اول قرن بیستم در عرصه فرهنگ سلطه زیادی دارد این سلطه را از دست می‌دهد و كشور امریكاست كه در جنگ جهانی دوم پیروز اصلی است. پس از پایان جنگ هم امریكا تجارت جهانی را به دست می‌گیرد و كم‌كم زبان تجاری دنیا از فرانسه به انگلیسی تغییر می كند. این مقوله روی فرهنگ هم تأثیر می‌گذارد. پس از جنگ جهانی دوم ما هالیوود را داریم كه سلطه بیشتری در دنیا پیدا می‌كند و زبان انگلیسی از طریق سینما حرف اول را می‌زند.
 
نوری یادآور شد: البته روسیه هم در جنگ جهانی دوم جزو برنده‌هاست. چون پس از جنگ دوم جهانی بسیاری از كشورها را تصاحب می‌كند. مجارستان، رومانی و بلغارستان كشورهایی‌اند كه پس از جنگ نظامشان كمونیستی می‌شود. اما روسیه نیز در قرن بیستم آن ادبیات غنی‌اش را از دست می‌دهد. در قرن بیستم اتفاق درخشانی در ادبیات روسیه نمی‌افتد و نویسنده بزرگی ندارند كه بتواند در ادبیات‌داستانی استیلا داشته باشد و حكمرانی كند. زبان انگلیسی و كشور ایالات متحده امریكا ادبیاتش را صادر می‌كند. در این بین كانادا و قاره امریكا، امریكای شمالی و بعدها امریكای جنوبی بر ادبیات دنیا احاطه می‌یابند و حرف آخر را می‌زنند. نخست امریكا، امریكای شمالی و پس از آن در دوره پس از دهه 50 میلادی در ایران و همه جای دنیا ترجمه ادبیات از این كشورها شروع می‌شود.
 
مترجم آثار پاتریك مودیانو در ایران اضافه كرد: آن رئالیسم جادویی كه كهن الگوهای امریكای جنوبی است از طریق نویسندگانی مانند ماریو بارگاس یوسا، ماركز و دیگران دوباره پیشنهاد تازه‌ای به ادبیات می‌دهند. هنوز هم این روند ترجمه از زبان اسپانیایی ادامه دارد و ادبیات انگلیسی و اسپانیایی جای ادبیات فرانسوی زبان و روسی زبان را كه قبل از آن‌ها در دنیا مورد قبول بودند، می‌گیرد و به طبع ما امروز با نویسندگان اسپانیایی زبان و انگلیسی زبان آشنایی داریم. حتی آثار نویسندگان آلمانی زبان هم كمتر ترجمه شدند. این امر به آن دلیل بود كه نویسنده آلمانی زبان بزرگ در دنیا نداشتیم.
 
این مترجم توضیح داد: ادبیات فرانسه معمولاً با فلسفه و اندیشه گره خورده و ذائقه ادبیات پس از جنگ جهانی دوم عوض می‌شود. ادبیات نیمه نخست قرن بیستم ادبیاتی است كه به دنبال این است كه از طریق محملی به نام رمان اندیشه‌های فلسفی را اشاعه دهد. وقتی سینمایی داریم كه ذائقه‌ها را تغییر می‌دهد تماشگر سینما در نیمه اول قرن بیستم با نیمه دوم قابل مقایسه نیست. دنیا در دست امریكاست و اوست كه سیستم مصرف‌گرایی را در همه جهان غیر از كشورهای كمونیستی رواج می‌دهد. یكی از مؤلفه‌های مصرفی‌گرایی‌ها به سینما رفتن است. این موضوع كم‌كم جای ذائقه كتاب‌خوانی را كه قبلاً می‌توانست «تهوع» سارتر را بخواند به ادبیات مدل امریكایی می‌دهد كه خیلی شبیه به فیلم است. شما گویی دارید فیلم می‌بینید و بیشتر حادثه است تا روایت كننده درون آدم‌ها. اما رمانی كه تا قبل از جنگ دوم جهانی داریم رمانی است كه بیشتر با درون آدم‌ها سر و كار دارد. «جنایت و مكافات» فئودور داستایوسكی را بخوانید كه رمان بزرگ تاریخ ادبیات است. این رمان همان‌طور كه می‌دانید محصول قرن نوزدهم است. اگر قرار باشد اتفاق‌ها و حادثه‌های بیرونی رمان را روی هم بگذارید این رمان بیشتر از 50 صفحه طول نمی‌كشد! این در حالی است كه رمان درون آدم‌ها اتفاق می‌افتد یا در ادبیات فرانسه آثار ژید، كامو یا سارتر را ببینید. حتی آثار پروست خاطراتی است كه درون آدم‌ها اتفاق می‌افتد. در این رمان‌ها درون تأثیر دارد و مختص زمانی است كه سینما نفوذ چندانی در زندگی مردم نداشت.
 
مترجم رمان «دروغ سوم» اثر آگوتا كریستف اضافه كرد: اروپایی‌ها مسیری را در خواندن ادبیات دنبال می‌كنند كه ما هنوز آن را طی نكرده‌ایم. در ایران ما تصویر را قبل از كتاب در اختیار داریم. پیش از این‌كه چاپخانه‌ای تأسیس شود و كتاب انتشار یابد سینما داشتیم اما در كشورهای اروپایی از قرن هفدهم كتاب خوانده می‌شود. آن دوره دوران شكوفایی صنعت است و طبقه بورژوا و خرده بورژوا شكل می‌گیرد. طبقه‌ای كه كار می‌كند و پولی به دست می‌آورد تا صرف سرگرمی‌هایش كند. در جامعه اروپای آن دوره سه سرگرمی وجود دارد. یكی خانه‌های بدنام، دیگری تئاتر و بعدی كتاب. این ملت دو قرن با كتاب عجین می‌شوند و با كتاب خو می‌گیرند. پس فرهنگ كتاب‌خوانی در اروپا جامی‌افتد و آن‌ها سپس با سینما آشنا می‌شوند. به همین دلیل است كه در اروپا هنوز حتی برای مردم عادی كتاب سر جای خودش است. اما ما در ایران در عرصه فرهنگ گویی با پرشی مواجه بوده‌ایم. مردم اول با سینما و كافه آشنا می‌شوند و سپس كتاب در حد گسترده چاپ می‌شود. این در حالی است كه مردم عادی هنوز با كتاب فاصله دارند و این روشنفكران‌اند كه مشتری كتاب به حساب می‌آیند.
 
نوری توضیح داد: از دهه 20 كه چاپخانه‌ها به شكل فعلی تأسیس شد تقریباً همان شیوه دنبال می‌شود و كتاب برای مخاطبانی تولید می‌شود كه اهل اندیشه‌اند و خودشان كتاب‌خوان‌اند. مردم با كتاب درسی سر و كاردارند و به كتاب خواندن به عنوان مقوله‌ای كه یك مشغله جدی است سر و كار ندارند. مردم  در اروپا علاوه بر این‌كه در مترو و اتوبوس كتاب می‌خوانند در هر خانه كتابخانه كوچكی دارند و جزو فرهنگ‌شان است كه قبل از خواب كتاب بخوانند.
 
وی در فرازی دیگر از سخنانش گفت: از سال 1376 تاكنون این موضوع رادنبال می‌كنم كه در زبان فرانسه چه آثاری به فارسی چاپ می‌شوند و چه آثاری در ادبیات فرانسه است كه می‌شود ترجمه كرد. در ایران پس از مقطعی ترجمه ادبیات فرانسه قطع شد و دیگر ترجمه از این زبان را دنبال نمی‌كنیم. شاید بشود گفت كه مترجمان دنبال آن نرفتند. در ادبیات فارسی سه مترجم خوب داشتیم كه هر سه نفر آثارشان تا مدت‌ها ماندگار خواهد بود. محمد قاضی، رضا سیدحسینی و مهدی سحابی این سه تن‌اند. این سه گنجینه‌ای از ادبیات فرانسه زبان را به فارسی ترجمه كردند. محمد قاضی را از نزدیك ندیده‌ام اما سیدحسینی و سحابی را می‌شناختم و شاگرد آن‌ها بودم. هر دو بزرگوار اعتقاد داشتند كه ادبیات معاصر فرانسه نویسنده بزرگ ندارد. مهم نیست كه این نظریه درست است یا غلط. آن‌ها با این نظریه از آثار كلاسیكی كه ترجمه نشده بود و به اصطلاح جا مانده بودیم كتاب ترجمه می‌كردند. از ترجمه مهدی سحابی یعنی رمان «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست خیلی نمی‌گذرد. یا سیدحسینی ترجمه فرهنگ آثار را سرپرستی كرد كه كتابی بسیار مهم است و شرح بسیاری از كتاب‌های كلاسیك و مدرن در آن به چشم می‌خورد. به این سه مترجم مترجم دیگری را اضافه می‌كنم كه خوشبختانه هنوز با انرژی كار می‌كند. استاد ابوالحسن نجفی كه این روزها كمتر ترجمه می‌كند و به كار فرهنگ‌نویسی مشغول است كه انصافاً كار دشواری است.
 
ادبیات فرانسه نمرده است!
این مترجم ادبیات فرانسه افزود: من به نظر دو استادم احترام می‌گذارم اما معتقدم كه ادبیات معاصر فرانسه نویسندگانی هم تراز نویسندگان دیگر زبان‌ها دارد؛ منظورم زبان انگلیسی و اسپانیایی است. اما چون به فارسی ترجمه نمی‌شود فكر می‌كنیم كه ادبیات فرانسه مرده و دیگر نویسنده بزرگ ندارد. دو نكته وجود دارد و مهم‌تراز همه باید گفت كه دیگر نویسنده بزرگ وجود ندارد. به این معنی كه ما نویسنده‌ای مانند جیمز جویس در زبان انگلیسی نداریم و ادبیات امروز فضای مناسبی نیست كه جویس دیگری به وجود بیاید. چون وقتی جویس به وجود می‌آید ادبیات رسالت و وظیفه‌های زیادی را بر دوش می‌كشد. ادبیات هم در كار سیاست و هم كار فلسفه دخالت می‌كند. نویسنده جهان‌بین و آینده نگر است و در دنیای امروز همه این وظیفه‌ها تقسیم شده و هركس در حوزه خودش فعالیت می‌كند. پل استر در گفت‌گویی وقتی از او می‌پرسند بعد از یازده سپتامبر وظیفه نویسنده چیست می‌گوید: «من دوباره داستان‌هایم را می‌نویسم. من آدمی كوچك هستم كه برای مجموعه مخاطبی كوچك قصه‌های كوچك می‌نویسم.» به طور واقع بینانه اگر بخواهیم نگاه كنیم كار ادبیات امروز همین است و دوره آن ادبیاتی كه می‌توانست دنیا را عوض كند گذشته است. زمانی بود كه ما با یك رمان به جامعه آگاهی می‌دادیم و امروز این آگاهی با فیس‌بوك، تلگرام، وایبر و واتس‌آپ منتقل می‌شود.
 
نوری گفت: دیگر دنیا منتظر آن نیست كه نویسنده در رمانش به خواننده آگاهی دهد. رمان و داستان جایگاه خودش را دارد ولی این جایگاه آن‌قدر خصوصی و كوچك شده كه اجازه بروز نویسنده بزرگی را مانند پروست در زبان فرانسه، جویس در زبان انگلیسی یا داستایوسكی در زبان روسی و شیلر در زبان آلمانی نمی‌دهد. پس ما باید توقعمان را از ادبیات پایین بیاوریم. اگر در زبان فرانسه نویسنده بزرگ نداریم در دیگرزبان‌ها هم نداریم و دلیل این‌كه ما خیال می‌كنیم زبان فرانسه نویسنده ندارد دلیلش ترجمه نشدن آثار است. در این 12 سال كه ترجمه می‌كنم متوجه می‌شوم كه نمی‌توانم به تنهایی ترجمه كنم و تا هر وقت كه هر ناشری انگیزه دارد تا كتاب چاپ كند و من در آنجا مجموعه تعریف كنم و خودم به همراه گروهی بتوانیم ادبیات فرانسه را معرفی كنیم كارم را ادامه می‌دهم. «سال غریب» یكی از این كتاب‌هاست كه خانم فاضلی زحمت ترجمه‌شان را برعهده گرفتند. به تازگی با خانم فلاح‌فرد و فاضلی و محمود گودرزی در این گروه كار می‌كنیم. همیشه علاقه‌مندم كه ادبیات معاصر فرانسه را ترجمه كنیم. به تازگی به نشر هیرمند رفته‌ایم و قرار گذاشته‌ایم كه ادبیات فرانسه را در آنجا ترجمه كنیم. اگر در سال‌های بعد ادبیات معاصر فرانسوی زبان بیشتر ترجمه شود درمی‌یابیم كه اگر نویسندگان امروز انگلیسی زبان مانند فیلیپ راث، پل استر و آلیس مونرو قلم در دست دارند و می‌نویسند در ادبیات فرانسه نیز چندین نویسنده مانند آگاتا گرستوف و برژیت ژیرو داریم. این‌ها نویسندگانی‌اند كه اگر نویسندگان فرضاً انگلیس را در یك ترازو بگذاریم شاید هم كفه ترازو به سمت ادبیات فرانسه سنگین‌تر شود. البته این وضع مخص ایران نیست و در كشورهایی كه سفر كرده‌ام همه‌جا این را می‌گویم كه ادبیات آمریكایی و اسپانیایی زبان بیشتر از جاهای دیگر ترجمه می‌شود. ادبیات امریكایی زبان به دلیل عینی بودن، و ادبیات اسپانیایی به دلیل سر و كار داشتنش با رؤیا زودتر و ساده‌تر ترجمه می‌شود. اما ادبیات فرانسه هنوز رمان اندیشه است.
 
چرا مودیانو دشوار‌خوان است؟
نوری در پاسخ به پرسش خبرنگار ایبنا كه «چرا برخی از آثار مودیانو مانند «تا در محله گم نشوی» دشوار‌خوان است و برای مخاطبان ایرانی كشش ندارد؟» گفت: ارتباط برقرار كردن با آثار مودیانو سخت است چرا كه خیلی فرانسوی و پاریسی می‌نویسد. اما یك بُعد انسانی در كارهایش وجود دارد كه همه جای دنیا قابل فهم است. او از تكنیكی استفاده می‌كند كه می‌تواند یك پیشنهاد تازه به ادبیات بدهد. به جای این‌كه پلات قوی و تعلیق و گره زنی و گره گشایی داشته باشد از روزمرگی شخصیت‌هایش رمان می‌سازد. همواره جست‌وجویی در كارهایش وجود دارد. مودیانو زبان خاص خودش را دارد. بخش اعظمی از قدرت رمان‌های او در زبانش است و اگر آن زبان در فارسی درنیاید فقط قصه می‌ماند كه خیلی از عناصرش را نویسنده كنار گذاشته است و به نظر اثر ضعیفی می‌رسد. مودیانو با زبان و شیوه روایتش آن‌قدر مخاطب را جذب می‌كند كه جست‌وجویی را ادامه می‌دهیم و اواسط رمان فراموش می‌كنیم كه دنبال چه چیز هستیم. آن‌قدر داستانك و اتفاق‌های كوچك در داستان هست كه گویی از روند طبیعی قصه خارج می‌شویم. حتی برخی از فرانسوی‌ها عاشق مودیانو هستند و عده‌ای دیگر اصلاً مودیانو را دوست ندارند. به گمانم یكی از دلایلی كه مودیانو نوبل گرفت این بود كه 50 سال مداوم نوشته است و تغییرهای سیاسی اجتماعی اروپا را می‌شود در كارهایش دید.
 
وی افزود: او نویسنده‌ای است كه پیشنهادی به ادبیات می‌دهد كه قبلاً در ادبیات فقط شبیه‌اش را در آثار پروست می‌بینیم. او خاطره‌های شخصیت‌هایش را با یادآوری گذشته آن‌ها دنبال می‌كند. او منحصر به فرد و الزاماً نویسنده‌ای است كه برخی از مخاطبان عام و حتی خاص نمی‌توانند او را دوست داشته باشند و با او ارتباط برقرار كنند.
 
راحله فاضلی نیز در این نشست گفت: حتی خواندن رمان«سال غریب» برایم جذاب بود. لورا دختر17 ساله قهرمان این رمان كاملاً مرا جذب كرد. من با این دختر به آلمان سفر كردم. خیلی چیزها از او یاد گرفتم. به گمانم مترجم باید بتواند با داستان و شخصیت‌ها ارتباط برقرار كند و حالت ایده‌ال این است كه ارتباط برقرار شود و همه حس به خواننده منتقل شود. وقتی خواندن كتاب تمام شد هنگام ترجمه سعی كردم حس نویسنده را به خواننده منتقل كنم.                            

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها