دکتر سيد حسن اسلامی اردکانی، دانشیار دانشگاه ادیان و مذاهب در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری کتاب ایران قرار داده به معضلات برخی مقالات علمی که از سوی استادان ارائه میشود پرداخته است.
زمانی استاد دکتر مهدی محقق در مصاحبهای گفته بود که برخی استادان دانشگاه را میشناسد که هنگام استخدام خود گفته بودند که فلان و فلان مقاله را نوشتهاند و به زودی منتشر خواهد شد. اما بعد از سی سال هنوز آن مقالات ادعایی منتشر نشده است و از این استادان هیچ اثر مکتوبی منتشر نشده است تا بتوان قوت و ضعف علمی آنها را بررسید. با این حال، آنان مراتب ارتقای علمی خود را پیمودهاند، بیآنکه در کارنامهشان حتی یک مقاله عالمانه ثبت شده باشد. ظاهراً این استادان، راهی برای پوشاندن بیسوادی خود نداشتند، یا بخت آن را نداشتند تا با استفاده از شیوههای کارآمد و تازهای، که از برکت آییننامههای وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، گسترش یافتهاند با کمی هوشمندی و درایت عملی، بتوانند دهها مقاله علمی-پژوهشی را روانه بازار کنند و دهان مخالفانی چون استاد محقق را ببندند.
امروزه راههای متعددی برای ارائه مقالات علمی-پژوهشی این قبیل استادان وجود دارد. البته به شرطی که کسی درباره محتوای آنها چند و چون نکند و مته به خشخاش نگذارد. کافی است که در یکی از مجلات دارای رتبه علمی-پژوهشی، مقالهای منتشر شود تا غسل تعمید یافته و بلافاصله از قطعات جورچین یا تقلب و تزویر به مقالهای معتبر و دارای امتیاز تبدیل شود. خوب، یکی از راههای رایج برای نوشتن مقالات علمی-پژوهشی، استفاده از همان منطق گندمنمایی و جوفروشی است که نگارنده در مقاله «فربهی یا آماس؛ تحلیل ساختار مقالات (نا)علمی-پژوهشی در علوم انسانی» (روششناسی علوم انسانی، شماره 74-75، بهار و تابستان 1392) بررسی و تحلیل کرده است. خلاصه این شیوه آن است که استاد فاقد اندیشه و محتوا، بکوشد نوشتهای را بزک کند و وسمه بر ابروی کور بکشد و آن را به لطایف الحیلی، که در این جا مجال طرح آن نیست، در یک مجله علمی-پژوهشی منتشر کند. در این جا کاری به این شیوه ندارم.
دومین راه آن است که استادان نیازمند مقالات علمی-پژوهشی، یک مقاله خوب علمی-پژوهشی به زبانهای دیگر را پیدا کنند و آن را یا خود ترجمه کنند و یا برای ترجمه به دانشجویانشان به عنوان تکلیف درسی بدهند و سپس به عنوان مقاله تألیفی خود در یک مجله دارای رتبه علمی-پژوهشی چاپ کنند. اگر هم حوصله یا دانش زبانی لازم را ندارند، میتوانند با کمی «تتبع» به سبک قدما، قطعاتی از مقالات خوب فارسی را «اقتباس» یا رونویسی کنند، یعنی همان سرقت خودمان، و سپس تحویل مجلات علمی-پژوهشی بدهند. این بحث را نیز نگارنده در مقاله «چو دزدی با چراغ آید: سرقت علمی در سطح دانشگاهی» (آینه پژوهش، شماره 126، فروردین 1390)، به بحث گذاشته است و دیگر در این جا به آن نمیپردازد.
اما سومین شیوه که که اخیراً گسترش قابل توجهی یافته و باب شده و مثل گوشیهای هوشمند، مشتریان پر و پاقرصی در میان برخی استادان دانشگاه پیدا کرده، عبارت است از آوردن نام خود بر سر مقالاتی که این استادان در آن نقشی واقعی نداشتهاند. دوست دانشورم رسول جعفریان در یادداشتی به نام «یک تن ضعیف و یک کاروان اسیر»، به مقالاتی اشاره میکند که بر سر آن گاه نام پنج نویسنده دیده میشود، حال آن که 95% مقاله را تنها یک تن نوشته است. قوت این مقالات در حدی است که گاه آمدن نام یک نفر نیز بر آن زیادی است. جعفریان از این پدیده به مثابه «دکانی» یاد میکند که در آن برای این دست استادان منافع کلانی وجود دارد. در این یادداشت نکات متعددی آمده است که، به دلیل قبول آنها، از طرح و تکرارشان میگذرم. اما در این جا میخواهم فقط یک نکته متفاوت را برجسته کنم.
در آییننامه ارتقای مصوب وزارت علوم، برای ارتقا چهار محور یا معیار در نظر گرفته شده است که عبارتند: (1) فعالیتهای فرهنگی (2) فعالیتهای آموزشی (3) فعالیتهای پژوهشی، و (4) فعالیتهای اجرایی. هر عضو هیئت علمی مؤسسات آموزشی و پژوهشی برای ارتقای خود در این چهار محور فعالیت خواهد کرد. برخی از این فعالیتها الزامی است، مانند فعالیت پژوهشی، و برخی اختیاری است، همچون فعالیت اجرایی. در محور سوم یا فعالیتهای پژوهشی، مهمترین نمونه یا شاخص نشر مقالات علمی-پژوهشی است، بهگونهای که هیچ کس نمیتواند بدون داشتن حداقلی از مقالات علمی-پژوهشی منتشر شده یا پذیرش شده، ارتقا پیدا کند. به همین سبب ضرورت وجود مقالات علمی-پژوهشی در رزومه علمی استادان به حدی است که غالباً به این در و آن در میزنند و با بهرهگیری از شیوههای درست و، عدهای هم، نادرست میکوشند هر جوری هست مقالات علمی-پژوهشی برای خود دست و پا کنند. یکی از شیوههای جدید که هنوز ابعاد فاجعهبار آن چندان آشکار نشده است، نشر مقالات به صورت مشترک با دانشجویان است.
در حالی که شیوههای قدیمی، مانند انتحال و سرقت علمی، خطر لو رفتن و بدنامی را برای استاد در پی داشت، و شیوه گندمنمایی و جوفروشی یا همان چسب و قیچی، وقتگیر بود، این شیوه مطلقاً زحمتی، و فعلاً بدنامی هم، ندارد. کافی است که استاد لطف کند و اجازه دهد نامش بر مقاله دانشجو ذکر شود. از سویی دانشجو موظف است بخشی از رساله خود را در قالب مقالهای علمی-پژوهشی منتشر کند. از سوی دیگر مجلات علمی-پژوهشی مقالات دانشجویی را منتشر نمیکنند، مگر آن که نام یک استاد بر آنها باشد. در این وانفسایی که دانشجو درمانده شده و حتی حاضر است پولی بدهد و نام یک استاد را به عاریت بگیرد، برخی استادان از سر بندهنوازی و شاگردپروری، مرحمت میکنند و نام خود را بر مقالاتی که خود اصلاً ندیده و نخواندهاند مینشانند. همین جا بیفزایم که مقصودم مقالات واقعاً مشترکی نیست که حاصل تلاش علمی دو یا چند نفر است. بلکه هدف مقالات فزایندهای است که به صورت مشترک منتشر میشود، اما در واقع حاصل زحمت یک تن است.
خوب، با فرض این که این مقالات واقعاً مقالات ارزندهای باشند و دانشجویان با تلاشی درخورْ اثری علمی پدید آورده باشند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در این جا به آفات مختلفی که به ذهن خوانندگان میرسد و برخی را استاد جعفریان بیان کرده است، نمیپردازم. باز به تضییع حق دانشجویان اشاره نمیکنم. فقط یک نکته را بیان میکنم و آن اینکه این شیوه اجازه میدهد تا برخی نااستادان بدون آن که در طول عمر علمی خود حتی یک سطر مطلب عالمانه و آکادمیک بنویسند، از مرتبه مربیگری به مقام استاد تمامی برسند.
کافی است کسی بدون بُنیه علمی کافی جذب دانشگاه شود. بقیه مسئله حل است. وی هنگام جذب غالباً در مرتبه مربی مشغول به کار خواهد شد. حال اگر او کمی بختیار باشد و بتواند در دوره دکتری درسی بدهد، میتواند زمینه ارتقای خود را فراهم سازد. برای این کار، به جای زحمت کشیدن و پژوهش کردن و درس دادن که زحمت دارد و ارج چندانی هم ندارد، وی میتواند تک تک دانشجویان را ملزم کند که در زمینهای پژوهش کنند و حاصل پژوهش خود را در قالب یک مقاله علمی-پژوهشی بنویسند و نام او را نیز در کنار نام خود ذکر کنند و در صورت ارائه پذیرش مقاله، نمره آن درس را بگیرند. این شیوه ناجوانمردانهای است که برخی نااستادان در پیش گرفتهاند و به جای رشد علمی خود، دست به بارکشی از دانشجویان میزنند و نمره قبولی را مشروط به ارائه مقالات علمی-پژوهشی میکنند. هنگامی که به آنها اعتراض میشود، میگویند که هدفشان ارتقای علمی دانشجویان است، یعنی میخواهند چیزی به دانشجو بدهند که خود فاقد آن هستند. حال، اگر حمل بر اشاعه فحشا نشود، این شیوه را بیشتر خواهم کاوید. بارِی، پس از آن که نااستادانی از این دست موفق شدند دو سه مقاله علمی-پژوهشی مشترک متتشر کنند، چون مهمترین شرط ارتقا فراهم شده است، با فراهم کردن شروط دیگر که آسان است، به مقام استادیاری خواهند رسید. در این مقام فرصت برای مقالات مشترک بیشتر فراهم است و دیگر نیازی نیست که این نااستادان دانشجویان را مجبور به ارائه مقالات علمی-پژوهشی مشترک کنند، دانشجویان خود با سر نزد این نااستادان خواهند آمد و منتشان را خواهند کشید. پس از چند سال و با فراهم شدن چند مقاله علمی-پژوهشی دیگر، این دست استادیاران میتوانند به مقام دانشیاری برسند و در پی آن با دستانی بازتر و مقالات مشترک بیشتر به مقام منیع استادی خواهند رسید، بیآنکه حتی لازم باشد یک مقاله علمی-ترویجی یا حتی عمومی نوشته باشند. چون که از نظر صوری کار آنها کامل است و در کارنامه خود دهها مقاله علمی-پژوهشی دارند. مشترک یا غیر مشترک بودن هم، در این میان نقشی ندارد و در آییننامه ارتقا، قید فردی بودن نویسنده و غیر مشترک بودن نیامده است. این نااستادان، به واقع، عین همان استادانی هستند که، به گفته دکتر محقق، در گذشته وارد دانشگاه میشدند و بعد از سی سال هیچ مقالهای نمینوشتند. تفاوت تنها در یک چیز است، به لطف پیشرفت علمی و پیدایش شیوههای تازه و به برکت آییننامه ارتقا، این نااستادان کارنامه درخشانی از مقالات مشترک دارند. هرچند خود در عمرشان هیچ ننوشته باشند. از مزایای مادی و معنوی چنین مقالاتی برخوردار خواهند شد. این تصویر اندکی سیاهتر شده، اما نسبتاً واقعنمایی است از آینده جامعه علمی ما که در آن شاهد برخی استادانی خواهیم بود که به واقع نااستادند و هیچ شایستگی علمی ندارند و اگر وضع به همین سبک پیش برود و چارهای اندیشیده نشود، وضع دردبارتری خواهیم داشت.
از تجربههای مستقیم و غیر مستقیم خود آموختهام که به مقالات مشترک بدبینانه بنگرم و آنها را جدی نگیرم. خود نیز تا جایی که توانستهام در برابر درخواست دانشجویان مبنی بر نشر مقالات مشترک، به شدت مقاومت کردهام و اگر هم جایی مقالهای مشترک داشتهام، آن را به مثابه کار علمی خود قلمداد نکردهام و بر آن تکیه نداشتهام. در این جا نیز به همکارانم پیشنهاد میکنم در صورتی که نگران آبرو و اعتبار علمی خود هستند، نسبت به مقالات مشترک و آمدن نامشان حساسیت نشان دهند و در قبال درخواستهای مصرانه، و گاه بهحق، دانشجویان مقاومت کنند، یا دست کم نکات زیر را در نظر بگیرند:
یک. هرگز، هرگز نامشان را بر مقالاتی که در آن نقشی نداشتهاند، ثبت نکنند، چه قصد خیر داشته باشند و چه نیازمند امتیاز آن باشند. اگر هم ضرورت اقتضا کرد، مقالات را بخوانند، اصلاح کنند، تکمیل کنند و در آنها تغییرات معناداری دهند تا نام «مشارکت» بر آنها صادق آید.
دو. بکوشند تا نامشان پس از نام دانشجویان بیاید. اگر ضرورت اقتضا میکند که نام استاد ذکر شود، لازم نیست که این نام حتماً اول باشد. بهواقع، این قبیل مقالات کار دانشجویان و ماحصل زحمات آنان است و رذیلانه است که یافتههای آنان عمدتاً به نام دیگری ثبت شود و نام او در آغاز بیاید، به تعبیر حضرت امیر مؤمنان علی (ع) «فجناه ایدیهم لا تکون لغیر افواههم» (نهج البلاغه، خطبه 232).
سه. و مهمتر از همه آن که استادان واقعی به این مقالات دلخوش نمیکنند و اصولاً آنها را جزو کارنامه علمی خود نمیشمارند. هر مدرس و عضو هیأت علمی باید به اندازه کافی کار تألیفی و مقالات علمی-پژوهشی فردی، مستقل و غیر مشترک داشته باشد، تا به اعتبار آنها ارتقا یابد و اعتبار علمی پیدا کند و اگر هم مقالات مشترکی بعد منتشر کرد، جزو آن نااستادانی قلمداد نگردد که بیرنج و زحمت علمی و با تکیه بر دستاوردهای دانشجویان به جایی که شایسته آن نیستند، میرسند. حکایت این نااستادان حکایت آن شعر است که «پدر که ناخلف افتد پسر چه کار کند؟»
در برابر این پیشنهادها به همکارانم، نکتهای را نیز به دانشجویان یادآور شوم. برخلاف این رویه رایج که باید نام استاد در کنار دانشجو ذکر شود، ظاهراً این رویه مستند قانونی ندارد و در آییننامه تعیین اعتبار نشریات علمی کشور، مصوب 8/11/1390، سخنی از ضرورت ذکر نام استادان در کنار مقالات علمی-پژوهشی دانشجویان نیامده است. لذا هم دانشجویان میتوانند دربرابر این رویه شیوه مناسبی در پیش بگیرند و هم مجلات علمی-پژوهشی به جای گسترش این سنت سیئه و تأکید بر ضرورت ذکر نام استادان، باید بکوشند اعتبار مقالات را، فارغ از نام نویسندگان، بررسی و در صورتی که واجد شرایط نشر بود منتشر کنند. بدین ترتیب، در صورتی که استادان واقعی نگران اعتبار علمی خود باشند، دانشجویان به حقوق خود وقوف پیدا کنند و مسئولان نشریات به اعتبار درازمدت مجلات خود بیندیشند، شاید بتوان در برابر این ترکتازی نااستادان مقاومت کرد و مانع فرومردن چراغ علم در این کشور شد. در واقع، اگر هم کورسویی از علم برجای مانده باشد، حاصل کار آن استادانی است که ذهنی کوشا، زبانی گویا، و قلمی نویسا دارند و فارغ از نام و ننگ و با افتادگی تمام به کار خویش مشغولند و به جای کسب اعتبار از طریق دانشجویان با کار خویش به آنها اعتبار میبخشند. اما اگر اینان بروند چه خواهد شد؟
نظر شما