نشست نقد و بررسي كتاب «در روياي بابل» اثر ريچارد براتيگان برگزار شد
حسينیزاد: نویسنده «رویای بابل» داستان پليسی را هجو میكند/ تسویه حساب براتیگان با جامعهای که نگذاشت او همینگوی شود
محمود حسينيزاد گفت: ريچارد براتيگان در كتاب «در روياي بابل» به نوعي داستانهاي پليسي را هجو ميكند. اين كتاب در جايي به اوج خود ميرسد كه هنجارهاي جامعه به نوعي سد راه ايدهآلهاي نويسنده ميشوند و حتي سوارشدن بر اتوبوس هم جلو آنها را ميگيرد. پايانبندي اين رمان كه در منطق بيمنطقي داستان جريان دارد به شكلي داستان را ميشكند و پايين ميآورد.
اغلب ما ايرانيها موضوع محوریم
حسینيزاد در فرازي ديگر از سخنانش گفت: بزرگي يك كتاب به موضوعش نيست و ما ايرانيها موضوع محوريم. هميشه ميگوييم فلان نويسنده عجب داستاني نوشته و كمتر درباره زبان و نثر و لحن نويسنده صحبت ميكنيم در حالي كه نويسنده بزرگ واژگان، لحن و زبا نو واژگان تكراري و صحنههاي تكراري خودش را دارد كه به نوعي در ترجمه از دست ميرود. من اغلب حتي درباره نويسندگاني مانند اورهان پاموك، ماركز و همينگوي كه برايم ارجمندند صحبتي نكردهام و نميكنم و امروز به نوعي توبه شكني میکنم.
اين مترجم ادامه داد: من خودم را مثال ميزنم. معمولاً در فضايي داستان مينويسم كه حدود 100 سال از ادبيات بينالملل دور است. يعني آنچه مينويسيم در دهه 10 و 20 ميلادي در اروپا نوشته شده و ما امروز مدام آنها را مينويسيم و تكرار ميكنيم. در مخيلهام نميگنجد كه درباره يك نويسنده اروپايي يا امريكايي كه بزرگ است صحبت كنم. در واقع اين نشست نيز برايم به نوعي يادگرفتن از شيوه نويسندگي براتيگان است، گرچه او نويسنده چندان بزرگي نبود و جوايز معتبري را از آن خود نكرد. شايد به اين شيوه بتوانيم فاصلهمان را با آن نويسندگان دنيا كم كنيم. به هر حال براتيگان نويسنده تراز اولي در امريكا نيست.
براتيگان، ضد فرهنگ جامعهاش
صاحب كتاب «سرش را گذاشت روي فلز سرد» اضافه كرد: تا جايي كه در منابع آلماني ديدهام تحقيقي درباره براتيگان وجود ندارد و صرفاً گفتهاند كه كتابش خوب است. معمولاً براي تحقيق درباره آثار يك نويسنده سراغ نويسندگاني ميروند كه صاحب سبكي منحصر به فرد براي خودشاناند. براتيگان خواست فقط ضد فرهنگ جامعه خودش باشد.
حسينيزاد افزود: براتيگان يك دوره درخشان در كارش دارد و پس از آن نزول ميكند و سپس خودكشي ميكند. اين كتاب به زماني برميگردد كه از اوجش فاصله گرفته است. زماني كه اين كتاب را خواندم نخستين چيزي كه به نظرم رسيد اين بود كه او دارد كتاب انتقام مينويسد و به نوعي حسابش را با جامعه، همكاران خودش و با ادبياتي كه نگذاشت براتيگان، همينگوي شود تسويه ميكند. ترجمه اين كتاب در فارسي برگردان خوبي است. براتيگان اين كتاب را بسيار هوشمندانه نوشته است و ما ميتوانيم از او خيلي نكتهها ياد بگيريم.
اين نويسنده توضيح داد: براتيگان در «در روياي بابل» دو جامعه موازي ميسازد. اين جامعه موازي جامعهاي است كه در آن زندگي ميكند و جامعه ايدهآل او بابل است. در جامعهاي كه به آن نقد ميكند حتي يك نكته مثبت هم باقي نگذاشته است. تمام آدمهاي داستان فاسدند و محيط محيطي بدبو و كِرمزده است. همه شارلاتان و منحرفند و دنباله جنازههاي زنان هستند. او همه چيز را در آن جامعه مطرح ميكند و شما بايد فاسد باشيد تا بتوانيد در آن جامعه كارتان را انجام بدهيد و پيش برويد. براتيگان در مقابل جامعهاش بابل را مطرح ميكند كه جامعهاي آرماني است و ميتواند پيشرفت كند. او از همان شعار آمريكا استفاده مي كند كه جامعهاي بي حد و حصر است و ميتوانيد بالا برويد و رئيس جمهوری شويد.
براتيگان مقدسات آمريكايي را به تمسخر ميگيرد
حسينيزاد يادآور شد: او اين نكتهها را در جامعه به تمسخر ميگيرد. براتیگان مقدسات امريكاييها را به باد مسخره ميگيرد و حتي جنگ اسپانيا را نقد ميكند. او جنگ اسپانيا را به بدترين شيوه نشان ميدهد. يكي تير خورده و وقتي رفته بوده قضاي حاجت كند تيري به لگنش ميخورد. شخصيتي در اين رمان هنگام قضاي حاجت ليز ميخورد و روي هفتتير ميافتد و تير ميخورد. اين در واقع بدترين هجو براي يك قرباني جنگ است. نويسنده همين كار را در آخر داستان هم انجام ميدهد. پدرش دنبال توپ راه ميافتد و زير ماشين ميرود ولي در قبرستاني دفنش ميكنند كه يادبود جنگ امريكا و اسپانياست.
وي گفت: نويسنده در فرهنگ امريكايي كه در برخي جاها عقب افتاده است فساد را روزمره ميكند. يعني فساد آدمها به كاري همه روزه تبديل ميشود. همخوابگي با مردگان آنقدر در اين كتاب بديهي است كه وقتي ميخواهند جسدي را بدزدند طرف به آنها ميگويد ميخواهيد فلان كار را كنيد. نويسنده آزار جنسي كودكان را نيز به عنوان امري عادي و روزمره جلوه ميدهد. نويسنده با چنين فرهنگي بازي ميكند و ايدهآلهاي امريكايي را در دهه 40 مسخره ميكند. او حتي شوهاي آمريكايي آن زمان را به تمسخر میگیرد. هر چه ژاپني و چيني در امريكاست مسخره میشود و به هر حال وقتي ميخواهند جامعه امريكا را چندصدايي معرفي كنند به نوعي همه چيز را مضحک جلوه میدهد.
اين مترجم ادامه داد: به گمانم نويسنده بابل را به دلیل همين انتخاب ميكند كه جامعهاي چندصدايي و چند زباني است. او ميتوانست كاري را كه روشنفكران اروپايي انجام ميدهند بكند و آتلانتيس را جامعه ايدهآل خود بگيرد اما اين كار را نميكند. در اين كتاب حتي به زن ايدهآل كتابهاي پليسي نيز حمله ميكند. زن ايدهالي كه در تمام فيلمها ميبينيد. زني بلوند و مليح كه همواره شامپاين ميخورد. اين كتاب تكرار ميكند كه اين 10 ليتر آبجويي كه آن زن ميخورد كجا ميرود! و حتي اسطوره معشوقه گانگستر را ميشكند و زني را مطرح ميكند كه زني پيش پا افتاده و آبجوخور است و او را در داستان معرفي ميكند. در اين كتاب انتقامگيري زماني به اوج خودش ميرسد كه روياي امريكايي و دست يافتن به بابل را كه امريكاييها تبليغش را ميكنند سد راه پيشرفت ميداند.
وي اضافه كرد: اين كاري است كه در كتاب «در روياي بابل» به اوج خود ميرسد و دست يافت به جامعه ايدهآل سد راه اين مرد ميشود؛ يعني هرجايي كه ميخواهد كاري انجام دهد روياي بابل سد راه او ميشود. حتي رسيدن به ايستگاه اتوبوس را از دست ميدهد. براتيگان جامعه ايدهآل را مانعي براي رسيدن به جامعهای پيشرفته ميداند. اين كار يكي از هوشمندانهترين شگردهايي است كه نويسنده در اين كتاب به كار ميبندد. ساختار كتاب هم ساختار يگانه و بيمانندي است.
نويسندگان آمريكايي موقعيت را با شخصيت ميسازند
اين داستاننويس افزود: چيزي كه ما هيچوقت درباره كارور و همينگوي كشف نميكنيم اين است كه موقيعيت را با شخصيت بيان ميكنند. آنها هيچ وقت اتاق را توصيف نميكنند و شخصيت ميتواند يك اتاق را با رفتارش توصيف كند. در واقع اين ايجازي است كه امثال همينگوي دارند. بنا به گفتهاي اگر نويسندهاي بنويسيد كه يك شخصيت جلو پنجره رفت و صورتش را به سمت خورشيد گرفت ميگويند رمانتان اشتباه است چون نور خورشيد چشم آن شخصيت را ميزند.
اين نويسنده و مترجم توضيح داد: آنها موقعيت را با شخصيت بيان ميكنند. ساختار رمان نيز پاروديك است. تمام داستان در 24 ساعت ميگذرد و تراژدي را بيان ميكند. اين رمان ريتم بسيار سريعي دارد. درست است كه براتيگان سريع مينويسد اما در عين حال او كميك استريپهايي را ملاك قرار ميدهد كه به آنها مراجعه ميكند. اگر دقت كنيد كتاب 80 بخش است. در واقع اين كتاب همان 80 عكس است. او نيز شيوه كميك استريپي را نشان ميدهد. البته دو تكه طولاني نيز داريم كه به پزشك قانوني ميروند تا جنازه را بدزدند. نويسنده اينها را به گمانم به اين دليل آورده تا به عنوان يك مرز و تعليق مطرح شود و خواننده را براي بخش دوم رمان آماده كند. من همانطور كه گفتم اصل رمان را نخواندهام اما معلوم است كه بايد زبان شوخي داشته باشد.
وي افزود: در آلمان نيز وقتي درباره ترجمه آثار براتيگان صحبت ميكنند ميگويند كه مترجم دستش در ترجمه باز است. به گمانم زبان اصلي بايد زباني راحت و طنازي داشته باشد و به مترجم اجازه دهد كه آزاد ترجمه كند.
رامبد خانلري نيز در اين نشست به تفكيك ادبيات پليسي انگليسي و امريكايي و ساختار داستانهاي پليسي اشاره كرد و گفت: ما دو گونه داستان پليسي داريم. يكي داستانهاي پليسي انگليسي و دیگری آمريكايي. در گونه آمريكايي معما مهم نيست و داستان با معما حل نميشود بلكه بر هيجانات و خطرات سوار است.
وي افزود: داستان پليسي سه ضلع قاتل، مقتول و كارآگاه دارد كه در اين رمان يك ضلعش وجود ندارد و به جاي آن همه آنچه آقاي حسينيزاد گفتند در اين كتاب وجود دارد. در «روياي بابل» جنازه و مقتول را داريم اما چيز ديگري به داستان اضافه نميشود.
نشست نقد و بررسي رمان «در روياي بابل» نوشته ريچارد براتيگان ترجمه پيام يزدانجو عصر امروز پنجشنبه 30 بهمن در خانه انديشمندان علوم انساني برگزار شد.
نظر شما