شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۳ - ۰۷:۵۵
هرکسي کار خودش، بارِ خودش...

نصرالله حدادی در یادداشت زیر به نقد و بررسی مسئله واگذاري نمايشگاه‌هاي استاني کتاب به ناشران بومي پرداخته است.

 خبرگزاری کتاب ایران( ایبنا) – نصرالله حدادی: در گزارشي که سرکار خانم «نجمه شمس» در شماره شنبه 12 دي/93 صفحه 8، کتاب‌هفته ارائه داده‌اند، مسئله واگذاري نمايشگاه‌هاي استاني کتاب به ناشران بومي مطرح و نظرات موافق و مخالف ارائه شده و در نتيجه‌گيري نهايي چنين آمده است: «... به نظر مي‌رسد در اوضاع کنوني که ناشران استاني از تسهيلات کافي در خريد کتاب، وام و دريافت کاغذ برخوردار نيستند، نمايشگاه استاني تنها فرصت عرضه کتاب براي ناشران به‌ويژه در استان‌ها و شهرستان‌هاي دور از پايتخت است. بومي‌شدن نمايشگاه‌هاي استاني هم در اين اوضاع، ارتباط اداره‌هاي کل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان‌ها را با ناشران بومي افزايش مي‌دهد و نقش ناشران استان‌ها را در تنظيم برنامه‌هاي حوزه پررنگ‌تر مي‌کند. از سوي ديگر بومي شدن نمايشگاه‌هاي استاني کتاب مي‌تواند فرصتي براي آسيب‌شناسي بومي براساس مختصات فرهنگي و اقليمي هر استان در حوزه تأليف و نشر براي سياستگذاري‌هاي کلان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي باشد.»

آن‌گونه که در اين گزارش آمده، از سال 1372 تاکنون، 274 دوره از اين نمايشگاه‌ها در شهرها و استان‌هاي سراسر کشور برگزار شده و تا پايان سال، هفت نمايشگاه استاني ديگر برپا مي‌شود و جمع آن به 281 دوره مي‌رسد. بدون شک، اين 274 دوره نمايشگاه استاني، از ابتدا تاکنون، بدون کمترين تغيير در نحوه برگزاري در جاي جاي کشورمان برگزار شده و پس از 21 سال برگزاري، اين سؤال را مطرح مي‌سازد که آيا برپايي اين‌گونه نمايشگاه‌ها به صرفه و صلاح صنعت نشر در کشورمان هست يا خير؟

دور سالي نيست که در شهرهاي مشهد، تبريز، قم، اصفهان، اهواز، و ... داراي بازارچه کتاب بوديم و «راسته کتاب‌فروش‌ها» در اغلب شهرهاي بزرگ وجود داشت و بنابه دلايل عديده ديگر در بازار شيشه‌گر خانه تبريز ناشري يافت نمي‌شود و کتاب‌فروش غفراني مشهد سالهاست عطاي کار را به لقايش بخشيده است و ايضاً ديگر خبري از انتشارات خانم تبريز، جعفري اهواز و ... در عرصه نشر و کتاب نيست و اگر هم باشد، در حد فروش کتاب، آن‌هم به صورت کجدار و مريز است.

نمايشگاه‌هاي استاني، در راستاي نمايشگاه بين‌المللي کتاب و براي تعميم فرهنگ کتاب و کتابخواني برپا شدند و تا به امروز براي برگزاري بيست و هفت دوره نمايشگاه بين‌المللي کتاب، که در آستانه ثبت‌نام براي بيست و هشتمين دوره آن هستيم، آيا هرگز جلسات «آسيب‌شناسي» برگزار کرده‌ايم؟

نمايشگاه بين‌المللي کتاب در اولين دوره برگزاري در آبان ماه سال 1366، با يک سال فاصله، از سال 1368 تاکنون، در ارديبهشت ماه هر سال به طور مداوم برگزار شده و تنها تغيير صورت گرفته جابه‌جايي آن از محل نمايشگاه‌هاي بين‌المللي در بزرگراه شهيد چمران، به مصلي تهران بوده و همواره مسئوولين وقت، دل خوش داشته‌اند که طي ده ـ دوازده روز برگزاري نمايشگاه، بيش از پنج ميليون نفر از کتاب دوستان، از نمايشگاه بازديد کرده‌اند و اگر تنها «يک درصد» از اين خيل جمعيت، خريدار واقعي کتاب باشند، شمارگان کتاب بايد در چاپ اول، حتماً پنج‌هزار نسخه باشد، که صد البته نيست و وقتي نگاه مسئوولين، به آمار و ارقام است و به کميت کار دارند، اين کيفيت است که فداي آن مي‌شود و در اين رهگذر، کتاب‌فروشان هستند که آسيب مي‌بينند و اگر از هر ناشري، در هر مقام و مرتبه‌اي سؤال کنيد: مزيت برگزاري نمايشگاه‌هاي استاني و بين‌المللي چيست؟ به شما خواهند گفت: رسيدن به نقدينگي، براي اداي ديون!

برپايي نمايشگاه بين‌المللي کتاب در محل نمايشگاه‌هاي بين‌المللي، به‌رغم طراحي اين محل براي برگزاري نمايشگاه‌هاي گوناگون، همواره مورد اعتراض مسئوولين اداره راهنمايي و رانندگي، اهالي محل، برخي ناشران، و بسياري ديگري بوده و جابه‌جايي آن نيز به جز کاستن از اندکي ترافيک منطقه، به علت عدم طراحي مصلاي تهران براي برپايي چنين نمايشگاه‌هايي، باعث شده است تا بسياري از ناشران، از تبعيض بين ناشران و فضاي نامناسب، شلوغي بيش از حد، نداشتن فضاي کافي و ... گله‌مند باشند و وعده و وعيدهاي برگزاري نمايشگاه در تپه‌‌هاي عباس‌آباد و شهرآفتاب هم فعلاً در حد حرف و حديث است و گويا امسال برنامه‌ريزي براي نمايشگاه بين‌المللي، همانند سنوات قبل است و «آش و کاسه، همان است، که بود» و در اين رهگذر، پس از پايان نمايشگاه بين‌المللي، شاهد هفته‌ها رکود در بازار کتاب هستيم و با آغاز ماه مبارک رمضان و فرا رسيدن فصل تابستان، از قديم‌الايام، مردم کتاب‌نخوان اين سرزمين، براي چند ماه، اصلاً و ابداً سراغي از کتاب نمي‌گيرند و اگر همين واکنش را در ارتباط با نمايشگاه‌هاي استاني مدّنظر قرار دهيم، عيناً همان را ملاحظه خواهيم کرد و اين نمايشگاه‌ها، که در اصل فروشگاه‌هاي بزرگ کتاب هستند، بدون هيچ شک و ترديدي در کاستن ويترين و محل فروش کتاب، که بايد همان کتاب‌فروشي‌ها باشند، نقش مؤثري داشته و دارند.

فراموش نکنيم، انتشارات زوار، تا اواخر دهه 1360، نامش، «کتابفروشي زوار» بود و نام «کتابخانه» هنوز هم بر فراز تابلوی انتشارات طهوري، چشم‌نوازي مي‌کند و اساساً در گذشته نه چندان دور، و بخصوص در شهرستان‌هاي کوچک، کتاب‌فروش، فقط کتاب مي‌فروخت و کاري به نشر کتاب و فروختن لوازم‌التحرير و سي‌دي (CD) و ده‌ها «زلم زيمبو»ي ديگر نداشت، اما با عدم صرفه اقتصادي در فروش کتاب، بسياري به نشر رو آوردند، بعد نوشت‌افزار به کمک آمد و امروز از گل و عروسک گرفته، تا هر چيزي که خريدار داشته باشد، در به اصطلاح کتاب‌فروشي‌هاي باقي‌مانده عرضه مي‌شود و به زبان بهتر، کتاب بهانه است و يا از سرناچاري، کتاب را در کنار اين اجناس قرار مي‌دهند. چه بايد کرد؟
بايد و حتماً شرايطي فراهم آوريم که راه‌اندازي کتاب‌فروشي، صرفه اقتصادي داشته باشد و همان‌گونه که در تهران و بسياري از شهرستان‌ها، راسته بازار کتاب‌فروشان از بين رفت، همين اندک فضاي فروش کتاب هم از بين خواهد رفت و افسوس دو چندان امروزمان، فردا، دوصد چندان خواهد شد.

خوب به ياد دارم، در نيمه دوم سال 1356، در تمامي شهرهاي بزرگ و کوچک شمال کشورمان، از آستارا گرفته تا علي‌آباد کتول، از يک تا چند دهانه مغازه، مختص فروش کتاب وجود داست و تابلو نوشته بالاي فروشگاه‌ها، دقيقاً «کتاب‌فروشي» بود و امروز نمي‌دانم چه برسد کتابفروشي محمدي قائم‌شهر ـ که آن وقت شاهي نام داشت ـ چه آمد، معرفت چالوس چه شد، شهبازي رودسر کجا رفت و به رغم آن که ميدانم طاعتي رشت، هنوز هم باقي است، آيا نسل چهارم اين خانواده راه اجداد و پدران خود را ادامه خواهند داد يا خير؟
فردوسي تنکابن که داراي دو شعبه در اين شهر بود، آيا امروز هم فقط کتاب مي‌فروشد و کتابفروشي جنگل کرگان چگونه شد که از بين رفت و «ايمان» علي‌آباد کتول که همواره مملو از مشتري بود، چه سرنوشتي پيدا کرد و «لبخند» سمنان، آيا هنوز هم بر لبانش لبخندي باقي مانده است يا خير و ايضاً جعفري و بوستان اهواز و معرف‌زاده دزفول و رسالت شيراز و ده‌ها و صدها «کتاب‌فروشي» ديگر در پهنه ايران بزرگ.

تا به کي مي‌خواهيم تهران محور تمامي کارها باشد و امر و نهي‌کننده به تمامي استان‌ها، در تمامي امور؟ چندي قبل وزير کشور، بعد از پايين‌آمدن قريب به يکصد دلاري نفت در هر بشکه، در مقام اعتراض گفت: چرا خراسان، با ميليون‌ها زائر نتواند خودش را اداره کند، یا گيلان و مازندران که شاهد تردد بيش از 20 ميليون مسافر در طول سال هستند، چرا نمي‌توانند خودشان را اداره کنند و ايضاً فارس و خوزستان و آذربايجان و ...
در همين شهر درندشت تهران، در خيابان کمالي، سالهاست انتشارات افشاري، جايش را به يک ميوه‌فروشي داده است. کتابفروش مهتاب، جايش را با يک ميز و صندلي فروشي در خيابان حافظ، نزديک چهارراه و ميدان حسن‌آباد عوض کرده است. کتابفروشي بوستان در خيابان ولي‌عصر (عج)، همه‌چيز مي‌فروشد، جز کتاب و ناشران استخواندار و قديمي مثل نگاه، به خاطر عدم صرفه اقتصادي، کتابفروشي‌اش را به رغم تحصيل نقدينگي روزانه تعطيل کرد و انتشارات هفتاد ساله سنايي، بعد از تعطيلي دو دفترش در خیابان‌های ناصرخسرو و صور‌اسرافيل، حالا به ترديد افتاده است که آيا مي‌تواند فروشگاه شاه‌ آبادش را سر پانگه دارد و يا خير و اگر نبود بازگشايي فروشگاه جديد انتشارات اساطير، در راسته کريم‌خان، چگونه مي‌توانستيم از توسعه و بسط کتاب فروشي‌ها بگوييم و بنويسيم و قطع به يقين، بايد و حتماً براي راه‌اندازي اين‌گونه اماکن فرهنگي چاره‌ای بينديشيم و صد البته، نه از جيب بيت‌المال و راه‌انداختن فروشگاه‌هاي دولتي فروشِ کتاب، که اکثريت قريب با اتفاق آنان «وبال گردن» ملتند و از جيب با سخاوت آنان هزينه مي‌شوند و چون اين باور نزد مسئوولين به سختي وجود دارد که اصل 44 قانون اساسي، کار را به خودِ ملت الزاماً و حتماً گفته است که بايد رجوع داده شود، بايد اين باور را به آنان قبولاند که: عزيزان، آن که از جيب مبارکش هزينه مي‌کند، حتماً فکر دخل آن نيز هست و اين بيت‌المال است که دائم هزينه مي‌کند و کمتر به فکر دخل است و حالا که قرار است هر استاني خود را اداره کند، چرا در عرصه و عرضه کتاب و فرهنگ نه؟!

گويند: شخص سارقي، پيري نحيف را کنار در خانه‌اش بر روي قاليچه‌اي قيمتي، در حالت نشسته ديد و طمع به آن قاليچه بست و به آن پير نزديک شد و به طرفة‌العينی، با يک تکان پير را به گوشه‌اي افکند و قاليچه را بر روي دوش انداخت و به قول امروزي‌ها: دِ فرار!
پير فرياد برآورد و عده‌اي به دنبال دزد روان و دوان شدند و جناب دزد «دو پا داشت، دو پا هم قرض کرد» و سريع‌تر مي‌دويد. تا تعقيب‌کنندگان را پشت سر گذارد و در همان حال فرياد زد: دنبال من ندويد، به من نمي‌توانيد برسيد! تعقيب‌کنندگان پرسيدند: چرا؟ آقاي سارق گفت: من براي خودم مي‌دَوَم و شما براي آن پير، به اين دليل، و به همين بيّنه ساده «دزد زرشان را زد و برد»، چون براي خودش مي‌دويد. بگذاريم آن که مي‌دَوَد، انگيزه شخصي داشته و براي خودش بدَوَد و خودش دخل و خرج کند.

بياييم قيم و آمر تمامي کارها نباشيم و نمايشگاه‌هاي استاني و شهرستاني را به ناشران همان شهر و استان بسپاريم و شک نکنيم که اگر در ابتدا هم موفق نباشند، با حمايت‌هاي ما و کسب تجربه در طول زمان، موفق مي‌شوند و اينقدر شاهد بسته‌شدن کتاب‌فروشي‌ها نيستيم. يادمان باشد، خردسال که بوديم، به ما مي‌گفتند: هرکس کارِ خودش، بار خودش، آتيش به اموال خودش، و اين گونه مسئووليت را متوجه هرکسی مي‌کردند. ما نيز مسئووليت‌ها را واگذار کنيم، مطمئن باشید ضرر نمي‌کنيم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها