پیشنهاد اهل قلم برای مطالعه کتاب درباره رسول مهربانی/۱
شیرینترین کتاب درباره سبک زندگی رسول اکرم (ص) از نظر سیدمحمد سادات اخوی
سید محمد سادات اخوی معتقد است شیرینترین کتاب درباره سبک زندگی پیامبر(ص) کتاب سُنَنُالنَّبی علامه طباطبائی است.
سید محمد سادات اخوی درباره برنامههایش در روز ولادت پیامبر اکرم (ص) و تفاوت برنامهریزی برای روزهای سوگواری و جشن گفت: اغلب ما آدمها، گزینههای زیادی برای روزهای سوگواری داریم. الحمدالله، همه ما هیاتها و مجلسهای زیادی را میشناسیم که میتوانند فرصت روزهای سوگ را برای ما پوشش بدهند. مجلسها و هیاتهای مذهبی، روح روزهای سوگ را به درون آدم میآورند و اجازه میدهند ما هم بخشی از روزهای سوگ بشویم.
نویسنده کتاب «تا دریا» افزود: معمولا برای روزهای عید، جاهای زیادی را نمیشناسیم؛ یا به سفر میرویم یا به زیارت. برنامه مرسوم من هم همینهاست اما اگر به انتخاب خودم باشد، دیدار دوستان و زیارت را ترجیح میدهم. پاتوقم بیشتر حرم حضرت عبدالعظیم (ع) و حرم حضرت امامزاده صالح (ع) تهران است.
مصحح دیوان عمان سامانی در ادامه توضیح داد: البته بستگی به احوال آدمها هم دارد که برایشان روزهای عید، مساویِ شادی است یا طراوت. منظورم از دومی این است که گاهی بهجایی میرویم یا آدمهایی را میبینیم که شادمان میکننداما تا از ایشان جدا میشویم، همهچیز برمیگردد سر جای خودش اما طراوت، ممکن است همراه شادی نباشد، ممکن است حتی سروصدا و خنده هم نداشته باشد ولی آدم را چنان سر حال میآورد که تا چند روز سرمست میمانی. زیارت و دیدار دوستان، برای من اینطور است.
مردی که خیلی سال است عاشقش هستم
سادات اخوی در پاسخ به این پرسش که برای روز میلاد پیامبر مهربانی (ص) چه کتابی را پیشنهاد میدهید گفت: مرحوم علامه طباطبایی، مردی است که خیلی سال است که عاشقش هستم. به دلیل تماشای نگاه رشیدش، عکسهای زیادی را گردآوردی کردم و هر بار که به بهانههایی عکسی از مرحوم علامه را نگاه میکنم، انگار خودش پیش رویم است. علامه از چیزهایی نوشته که انگار دیده است.
وی افزود: برای مطالعه در این روز یکی از کتابهای متناسبی را معرفی میکنم که خودم بسیار دوستش دارم و پرسش مهمم را پاسخ داده است؛ اینکه پیامبر دینم که بوده و چه رفتاری باخدا و مردم و جماد و نبات این عالم داشته است که هنوز و بعد از گذشتن قرنها از درگذشتش، مردم عاشقش هستند و کرور کرور مسلمان میشوند. دوست داشته و دارم که اگر شده بهقدر یک ارزن، یک خردل، شبیهش بشوم.
سادات اخوی در ادامه گفت: کتاب شریف سننالنبی مرحوم علامه ترجمههای گوناگونی دارد که همهشان خواندنی هستند.به یاد دارم حدود سال ۱۳۸۶ برای انتشارات امیرکبیر ۱۰ عنوان کتاب نوشتم که یکی از این عناوین مربوط به زندگی علامه بود. انتهای کتاب، دو عنوان از کتابهای علامه را خلاصه و بازنویسی ادبی کردم که یکی همین کتاب سننالنبی بود. خیلی دوست دارم شما هم با من در شیرینی خواندنش سهم بشوید.
فصلی از کتاب «آن مرد زیبا»
سادات اخوی در انتهای گفتوگو فرازی از کتاب «آن مرد زیبا» را به انتخاب خودش در اختیار ایبنا گذاشت و گفت: بخشی از کتاب «آن مرد زیبا»- فصل بازنویسی کتاب سننالنبی- را بهعنوان عیدی این روزها به خوانندگان ایبنا هدیه میکنم.
«گاهی شانس بزرگی است که همزمان با آدمهای دیگرِ سفره، غذایمان تمام میشود!...
برخی از آدمها عادت دارند به شوخی یا جدی و به کمک چنگالشان، سری هم به بشقاب دیگران میزنند و اسمش را با خیال راحت میگذارند: دوستی، صمیمیت و چیزهایی شبیه اینها.
گاهی این رفتار را از آدمهای بزرگی میبینیم که «صاحبنام» اند و انگار بهاندازه سواد و مطالعه فَنّی شان، از ادب، بهرهای ندارند.
گفتهاند که پیامبر (ص)، هرگز از غذای دیگری برنمیداشت...
... اگر غذایی را دوست نداشت، از آن نمیخورد؛ اما دیگران را هم از خوردن پشیمان نمیکرد...
... و همیشه زودتر از همه بهسوی سفره میرفت تا همه بی شرمندگی، مشغول خوردن شوند...
... در آخر سُفره هم دیرتر از همه غذایش را تمام میکرد تا دیگران، آسوده باشند و غذایشان را
تا آخر بخورند.
* بخشی از نکتههای ۲۰۸ و ۲۰۹
میتوانیم هم مسجد و هم امام جماعت را انتخاب کنیم.
برخی از امامان جماعت، نماز را با شتاب میخوانند؛ طوری با شتاب میخوانند که آدمهای کهنسال بیماران، نمیتوانند خودشان را برسانند...
... گروهی دیگر از امامان جماعت نیز چنان طولانی و با رعایت دقیقِ حاشیههای تَلَفُّظ، نماز را میخوانند که گاهی مردمی که در صف نماز ایستادهاند؛ از خیرِ اقتدا در نماز یا نمازهای بعدی میگذرند!...
ضرباهنگ نماز جماعت پیامبر (ص)، منظم و عادی بوده... اما نقل کردهاند که اگر در میان نماز، صدای گریه کودکی را میشنید، نماز را زودتر تمام میکرد تا مادر او بتواند به کودک بیتابش برسد.
* نکته ۲۸۹
آدمهایی را که عادت دارند سرِ هر قراری، با تأخیر بروند، دیدهاید؟...
... هر کار میکنید تا یاد بگیرند به قراری که میگذارند، توجه کنند، نمیشود...
... انگار نمیخواهند تغییری کنند. گاهی برخی از آدمهای بدقول، از اساس، میدانند که بدقولاند؛ اما خوششان میآید که احساس کنند از دیگران بالاترند و کسانی به خاطر دیدارشان، درجایی مُعطَّل شدهاند!
روزی پیامبر اکرم (ص) با یکی از یارانش کنار صخره ای در بیرونِ شهر، قرار گذاشت تا هم را ببینند و آن مرد، درباره موضوعی خصوصی با پیامبر (ص) مشورت کند...
... کمی که از زمان قرار و جای خورشید در آسمان گذشت؛ آفتاب، محل قرار را از سایه بیرون برد و پیامبر (ص)، زیر تابش تُند آفتاب ماند.
کمی بعد، پیامبر (ص) در آفتاب و خیسِ عَرَق ایستاده و مرد هم تأخیر کرده بود که یکی از یاران پیامبر (ص)، هنگام عبور از کنار صخره، حالوروز پیامبر (ص) را دید و گفت:
- آفتاب، حرکت کرده؛ اما پشت سرِ شما و در دامنه صخره، هنوز سایه س... چرا جاتون رو
عوض نمی کنین؟
پیامبر(ص) لبخندی زد و گفت:
- چون قرارِ ما، «اینجا» ست، نه دامنه صخره.
* سُنَنُ النَّبی، نکته ۲۶
آدمهای زیادی را میشناسیم که به خاطر شیوه لباس پوشیدن یا خیال مردم درباره خودشان، مُحترماند.
مردم به این آدمها احترام میگذارند چون مطمئناند به خاطر حالت نگاه و شیوه رفتارشان، آدمهایی مذهبیاند.
گاهی در میان آدمهای اینجوری، کسانی پیدا میشوند که به اسم گردآوری خُمس یا حقوق دیگر دینی، از اعتماد مردم به دینداران شایسته، سوءاستفاده میکنند و پول مردم را به جیب میزنند.
وقتی پیامبر اکرم (ص) از کسی خوشش میآمد؛ میپرسید:
- این مرد، چهکاره اس؟
اگر کسی که از او خوشش آمده بود، بیکار بود، میگفت:
- از چشمم افتاد!... چون آدم مؤمنی که بیکاره؛ دین خودش رو وسیله کاسبی میکنه.
* سُنَنُ النَّبی، نکته ۸۱
نظر شما